آقا حسین فکر کنم تا نسیم نباشه اینجا نیاد!
افسانه جون خوبه شما هستی!
آنا داره بارون میاد اینقدر رفتم به قول بعضیا
پست پنجره سینوزیتم عود کرد!
اما مهم اینه که بارون بیادمنم توش نفس بکشم هرچند دلم میخاد برم بیرون بدوم و مطمئن باشم به دیوونه خونه تحویلم نمی دن! ولی خب خدایی دیوونگی قشنگی زندگیه!
کاش می شد پا بذاری رو قطره ها از رو این بپری رو اون یکی و بعد خودت پرواز کنی تا هرجه می خوای بری!
دانشگاه یه خیابونی داره از کوه به پائینه. یه سرازیری از یه دانشکده به دانشکده ما. خیلی هم قشنگه. من همش دوس دارم یه بار تو بارون اون خیابونو کامل بدوم پائین! منتها همین که میگمش مردم میخندن چه برسه به اینکه انجامش بدم!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مهدی
|
الآن درست شد؟
نخیر! پسردایی!
آنا پست شما رو خوندم نوشته بودی دختر عمه توذهنم بود!
(یه چیزی میگم به خودت نگی ها! من همیشه این اشتباهو می کنم اما اصولا قبل از اینکه پست ثبت بشه متوجه میشم ایندفعه از دستم دررفت!
)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مهدی
ما شیراز نیستیم
در خوزستان هستیم - شهرستان دوم- کوچه اول - در آبی - پلاک 916
عروس دایی هم خوبه
همدست ی 3-4 نفری بودند
رو قولت حساب میکنم
|
وای وای وای!
اگه بدونی با چه استدلالی به این نتیجه رسیدم که شما شیرازین!
باورم نمیشه من اونطوری فکریدم و بعد به اون نتیجه هم رسیدم!
یا خدا! هی نگم چی بوده خیلی بهتره!
مهم اینه که آدرستونو دارم دیگه!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مهدی
دختر عمه بزار مهندسی معکوس کنند چون ما خودمان معکوس کردیم از قصد دادیم دستشون تا اینها با معکوس کردن به نتیجه ای که ما میخواهیم برسیم
جمله نقش مرد هم مثل امضات قیامته
|
این آقا ممد باید از آقایونی که تجربه زندگی با خانوم ها رو داشتن بپرسه این چیزا رو!
سربازی و درس و اینا همه آماده باشه!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مهدی
من آخر نفهمیدم این انا کی هست و کجاست
|
اینو حتما تو نامه ام با خط قرمز ایتالیک Bold می نویسم! ممنون که یادم انداختی!
نقل قول:
نوشته اصلی توسط مهدی
خداییش این جملت هم قیامت بود
دیروز خانوم میگفت چه خبر از پی سی گفتم خودت که میبینی دارم چیکار میکنم فرصت نکردم امروز( یعنی دیروز)برم سایت
گفت برو سایت ( تقریبا دستوری)
|
چقدر جمله هام قیامت بود!
دیدی ممد آقا میگم سربازی آماده باشه؟
تقریبا؟