شعر و ادبیات در این قسمت شعر داستان و سایر موارد ادبی دیگر به بحث و گفت و گو گذاشته میشود |
02-27-2012
|
|
کاربر بسیار فعال بخش کرمانشاه
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2010
محل سکونت: سرپل ذهاب
نوشته ها: 712
سپاسها: : 1,370
1,384 سپاس در 473 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
جملات با معنا
هفت جا ، نفس خویش را حقیر دیدم
نخست : هنگامیکه به پستی تن میداد تا بلندی یابد.
دوم : آنگاه که در برابر از پاافتادگان ، میپرید.
سوم : آنگاه که میان آسانی و دشوار مختار شد و آسان را برگزید.
چهارم : آنکه گناهی مرتکب شد و با یادآوری اینکه دیگران نیز همچون
او دست به گناه میزنند ، خود را دلداری داد.
پنجم : آنگاه که از ناچاری ، تحمیل شدهای را پذیرفت و شکیباییاش را
ناشی از توانایی دانست.
ششم : آنگاه که زشتی چهرهای را نکوهش کرد ، حال آن که یکی از
نقابهای خودش بود.
هفتم : آنگاه که آوای ثنا سرداد و آن را فضیلت پنداشت.
جبران خلیل جبران
__________________
چای داغی که دلم بود به دستت دادم...آنقدر سرد شدم ...از دهنت افتادم
|
2 کاربر زیر از مهبا سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|
02-28-2012
|
|
تازه کار
|
|
تاریخ عضویت: Jan 2012
نوشته ها: 18
سپاسها: : 38
65 سپاس در 19 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
صدای اون کاری که میکنم به قدری بلنده که اونچه که میگم شنیده نمیشه...
|
3 کاربر زیر از raha justice سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
02-28-2012
|
|
کاربر بسیار فعال بخش کرمانشاه
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2010
محل سکونت: سرپل ذهاب
نوشته ها: 712
سپاسها: : 1,370
1,384 سپاس در 473 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
لاک پشت صدها بار توبه می کرد اگر می دانست،
بیرون آمدن از لاک آرزوی مشترکی است،
بین او و عقاب بالای سرش...
__________________
چای داغی که دلم بود به دستت دادم...آنقدر سرد شدم ...از دهنت افتادم
|
4 کاربر زیر از مهبا سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
02-29-2012
|
|
مدیر بخش ورزش
|
|
تاریخ عضویت: Jan 2012
محل سکونت: شیراز
نوشته ها: 3,335
سپاسها: : 7,242
6,424 سپاس در 3,063 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
آرزو قلابی است که هر چیز را به جانب ما می تواند بکشاند .
خداوند وقتی می خواهد کسی را فاسد سازد او را همه آرزوهایش می رساند.
__________________
ای بنده تو سخت بی وفایی ، از لطف به سوی ما نیایی
هرگه که ترا دهیم دردی ، نالان شوی و به سویم ایی
هر دم که ترا دهم شفایی ، یاغی شوی و دگر نیایی . . . ای بنده تو سخت بیوفایی ...
|
کاربران زیر از mohammad.90 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
02-29-2012
|
|
مدیر بخش ورزش
|
|
تاریخ عضویت: Jan 2012
محل سکونت: شیراز
نوشته ها: 3,335
سپاسها: : 7,242
6,424 سپاس در 3,063 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
بی پول ، صلح بد دشواری به دست خواهد آمد .
ثروت زیاد اسارت به بار می آورد .
وقتی که موضوع عشق در کار است ، پای عقل می لنگد . عشق تنها مرضی است که بیمار از آن لذت می برد .
ساده ترین درس زندگی این است که هرگز کسی را میازاریم .
زندگی خواب است و عشق رویای آن .
انسان کامل کسی است که ، زندگانی خود را به دست خود بسازد .
انسان دنیائی از عجایب است .
اگر خالق را شناختی ،به مخلوق چرا پرداختی .
از ستم کردن بر کسی که جز خدا کسی را ندارد دوری کن .
در زیر آسمان کبود ، همه چیز ممکن است حتی غلبه راستی بر دروغ .
راستی نخستین چیزی است که انسان باید به جستجویش بپردازد .
__________________
ای بنده تو سخت بی وفایی ، از لطف به سوی ما نیایی
هرگه که ترا دهیم دردی ، نالان شوی و به سویم ایی
هر دم که ترا دهم شفایی ، یاغی شوی و دگر نیایی . . . ای بنده تو سخت بیوفایی ...
|
2 کاربر زیر از mohammad.90 سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
02-29-2012
|
|
تازه کار
|
|
تاریخ عضویت: Jan 2012
نوشته ها: 18
سپاسها: : 38
65 سپاس در 19 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
چه گریزست زمن؟چه شتاب است به راه؟
به چه خواهی بردن در شبی چنین تاریک پناه؟
مرمرین پله ی آن عاج سفید...
ای دریغا که ز من بس دور است!
لحظه ها را دریاب چشم فردا کور است...
|
3 کاربر زیر از raha justice سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
03-04-2012
|
|
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677
9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
پاهایم را که درون آب میزارم، ماهی ها جمع می شوند..
شاید اینها هم فهمیده اند، عمری طعمه روزگار بوده ام!!
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم
به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم
چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم
زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم
استاد فاضل نظری
|
3 کاربر زیر از رزیتا سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
03-05-2012
|
|
مدیر بخش ورزش
|
|
تاریخ عضویت: Jan 2012
محل سکونت: شیراز
نوشته ها: 3,335
سپاسها: : 7,242
6,424 سپاس در 3,063 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ماندن، سنگ بودن است و رفتن، رود بودن .
بنگر که سنگ بودن به کجا می رسد جز خاک شدن ،
و رود بودن به کجا می رود جز دریا شدن ...
========
بگذار روزگار هرچقدر میخواهد پیله کند،
چه باک، وقتی یقین داریم که پروانه میشویم ...
========
همه چیز گاه اگر کمی تیره می نماید ...
باز روشن می شود زود،
تنها فراموش مکن این حقیقتی است:
بارانی باید٬ تا که رنگین کمانی برآید
و لیموهایی ترش ، تا که شربتی گوارا فراهم شود
و گاه روزهایی در زحمت،
تا که از ما، انسان هایی تواناتر بسازد؛
خورشید دوباره خواهد درخشید، خیلی زود
و تو خواهی دید ...
========
هیچگاه، هیچگاه و هیچگاه خود را دست کم نگیرید و تحقیر نکنید، بیاد داشته باشید که خداوند پس از ساختن شما به خود تبریک گفت ...
========
من برای متنفر بودن از کسانی که از من متنفرند وقتی ندارم؛
زیرا درگیر دوست داشتن کسانی هستم که مرا دوست دارند ...
========
گذشت خیر و برکتیست دو جانبه، که هم دهنده و هم دریافت کننده را بهره مند میکند.
========
وقتی که انسان بخواهد ببری را بکشد اسمش را ورزش میگذارد، اما اگر ببر بخواهد او را بکشد اسمش درنده خویی است.
========
عده کمی از مردم بیش از یک یا دو بار در سال فکر میکنند. من با یکی دو بار فکر کردن در هفته برای خودم شهرتی دست و پا کردم.
__________________
ای بنده تو سخت بی وفایی ، از لطف به سوی ما نیایی
هرگه که ترا دهیم دردی ، نالان شوی و به سویم ایی
هر دم که ترا دهم شفایی ، یاغی شوی و دگر نیایی . . . ای بنده تو سخت بیوفایی ...
|
2 کاربر زیر از mohammad.90 سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
03-05-2012
|
|
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677
9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
بزرگی روحت را میان دستانت پنهان کن
که بزرگ بودن در بین مردم کوچک سخت است..!
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم
به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم
چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم
زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم
استاد فاضل نظری
|
2 کاربر زیر از رزیتا سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
03-10-2012
|
|
ناظر و مدیر تالارهای آزاد
|
|
تاریخ عضویت: Dec 2010
محل سکونت: هرسین
نوشته ها: 5,439
سپاسها: : 7,641
11,675 سپاس در 3,736 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
میان بیگانگی و یگانگی هــزار خانه استــ
آنكس كــه غریبــ نیستــ
شــاید كه دوستــ هم نباشد . . .
__________________
. . . . .
|
کاربران زیر از ترنم به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 7 نفر (0 عضو و 7 مهمان)
|
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 03:38 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|