شعر و ادبیات در این قسمت شعر داستان و سایر موارد ادبی دیگر به بحث و گفت و گو گذاشته میشود |
10-31-2011
|
|
ناظر ومدیر تالار پزشکی بهداشتی و درمان
|
|
تاریخ عضویت: Feb 2010
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 4,109
سپاسها: : 3,681
5,835 سپاس در 1,524 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
دلم به حال عشق می سوزد
چرا سالهاست کسی را عاشق ندیده ام ؟
مگر نمی دانیم برای هر کاری عشق لازم است
رهگذری آرام از کنارم می گذرد و بدون احساسی می گوید : صبح بخیر
صدایش در صدای باد و باران گم می شود و به گوش قلبم نمی رسد
زمان می گذرد و در انتهای راه می فهمی چقدر حرف نگفته در دل باقی ماند
حرفهایی که می توانست راهی به سوی عشق باشد
حرفهای ناتمامی که در کوچه های بن بست زندگی اسیرند
ناگهان لحظه غربت می رسد و تو در میابی که چقدر زود دیر شده
به تکاپو می افتی ... در غربت بیابان، در کوچ شبانه پرستوها
در لحظه وصال موج و ساحل دنبال عشق می گردی.
دیر شده خیلی دیر
هر روز دوست داشتن را به فردا می انداختی و حالا می بینی دیگر فردایی وجود ندارد
سالها چشمت را به رویش بسته بودی و نمی دانستی
و یا شاید نمی فهمیدی
امروز حرف حقیقت را باور می کنی ...
اما افسوس که خیلی زودتر از آنچه فکر می کردی دیر شده
آن كس كه لذت یك روز زیستن و عاشق بودن را تجربه كند،
انگار كه هزار سال زیسته و آنكه امروزش را قدر نمیداند،
هزار سال هم به كارش نمی آید !
اگه بگن یه روز واسه زندگی کردن فرصت دارین
اگه اعلام کنن دنیا داره تموم میشه
تمام خطوط تلفن اشغال میشه واسه دوستت دارم گفتن ها
یعنی در آخرین لحظات تازه به اون کسی که واقعا دوستش داریم ابراز علاقه میکنیم
در همان یك روز دست بر پوست درخت می كشین ...
روی چمن میخوابین
كفشدوزك ها رو تماشا میکنین ...
دلم میسوزه واسه آدم هایی که همیشه در فردا زندگی میکنن
به خیال داشتن عمر نوح
__________________
یک پاییز فقط برای من و تو
|
کاربران زیر از shokofe به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|
12-02-2011
|
|
مدیر بخش موبایل
|
|
تاریخ عضویت: Dec 2009
محل سکونت: شیراز
نوشته ها: 3,181
سپاسها: : 7,693
7,279 سپاس در 3,383 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
به روی گونه تابیدی و رفتی
مرا با عشق سنجیدی و رفتی
تمام هستی ام نیلوفری بود
تو هستی مرا چیدی و رفتی
کنار انتظارت تا سحر گاه
شبی همپای پیچکها نشستم
تو از راه آمدی با ناز و آن وقت
تمنای مرا دیدی و رفتی
__________________
گاهی حس میكنم
گذشته و آینده آنچنان سخت از دو طرف فشار وارد میكنند
كه دیگر جایی برای حال باقی نمی ماند...
|
کاربران زیر از hossein به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
12-02-2011
|
|
ناظر ومدیر تالار پزشکی بهداشتی و درمان
|
|
تاریخ عضویت: Feb 2010
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 4,109
سپاسها: : 3,681
5,835 سپاس در 1,524 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
بچه تر که بودیم
دلمان میخواست مطمئن شویم هروقت که از خواب بیدار می شویم خورشید طلوع کرده باشد...
که موقع بیدار شدن مادر باشد....
که آدمهای بد فیلمها همیشه گیر بیافتند...
که...
کاش هنوز هم همان بچه تر بودیم....
دلمان خوش بود به همان ...
می بینی حالا آرزوی مطمئن شدن هم نمی توانم داشته باشم...
دلم اطمینان میخواهد...!
دلم عشق میخواهد......
__________________
یک پاییز فقط برای من و تو
|
12-07-2011
|
|
ناظر و مدیر تالارهای آزاد
|
|
تاریخ عضویت: Dec 2010
محل سکونت: هرسین
نوشته ها: 5,439
سپاسها: : 7,641
11,675 سپاس در 3,736 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
عــزیز دلم ...
چه تفاوتی می کنــد
آنســوی دنیــا باشیم یا ...
چند کوچــه آن طرف تــر !
پــای عشق که در میان باشد
دلتنگــی دمــــار ِ آدم را در مــی آورد ...!
__________________
. . . . .
|
کاربران زیر از ترنم به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
12-07-2011
|
|
ناظر و مدیر تالارهای آزاد
|
|
تاریخ عضویت: Dec 2010
محل سکونت: هرسین
نوشته ها: 5,439
سپاسها: : 7,641
11,675 سپاس در 3,736 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
باران یعنی
چه کسی بعد از من
عطر ِ خیس ِ تنت را
در آن خـــــــــانه عاشق می شود ...
__________________
. . . . .
|
کاربران زیر از ترنم به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
12-07-2011
|
|
مدیر بخش موبایل
|
|
تاریخ عضویت: Dec 2009
محل سکونت: شیراز
نوشته ها: 3,181
سپاسها: : 7,693
7,279 سپاس در 3,383 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
آتش تب دلم زبانه زد ،
من اسیر حس عاشقانه ام
کو کسی که ثبتِ تا کند ،
نبض شعر نغز وعاشقانه ام!؟
درد ورنج ومحنت از ازل،
حاصل وداع ما و دلبر است
کی شود به هم رسیم و وصل،
با حبیب روح عاشقانه ام
همسفر نه ا ی برو و واگذار،
این بلور نازک وشکسته را
تا که جام دست او شود،
کاسه ی دو چشم عاشقانه ام
__________________
گاهی حس میكنم
گذشته و آینده آنچنان سخت از دو طرف فشار وارد میكنند
كه دیگر جایی برای حال باقی نمی ماند...
|
کاربران زیر از hossein به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
12-08-2011
|
|
ناظر ومدیر تالار پزشکی بهداشتی و درمان
|
|
تاریخ عضویت: Feb 2010
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 4,109
سپاسها: : 3,681
5,835 سپاس در 1,524 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
چه زيبا گفتم دوستت دارم چه صادقانه پذيرفتي
چه فريبنده اغوشم برايت باز شد
چه ابلهانه با تو خوش بودم
چه كودكانه همه چيزم شدي
چه زود به خاطر يك كلمه مرا ترك كردي
... چه نا جوانمردانه نيازمندت شدم...!
چه حقيرانه واژه ي غريبه خداحافظي به من امد...
چه بيرحمانه من سوختم.....
بگذاريد.... بگذريد.....ببينيد و دل مبنديد......چشم بيندازيد و دل مبازيد......
كه دير يا زود بايد گذاشت و گذشت.......!
__________________
یک پاییز فقط برای من و تو
|
کاربران زیر از shokofe به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
12-09-2011
|
|
ناظر و مدیر تالارهای آزاد
|
|
تاریخ عضویت: Dec 2010
محل سکونت: هرسین
نوشته ها: 5,439
سپاسها: : 7,641
11,675 سپاس در 3,736 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
تادیدارتو
یک شیشه فاصله است ومن
مثل ماهی
میان تنگ
وتنگ
میان دریا
آه؛ اگربشکنداین دیوارشیشه ای!
__________________
. . . . .
|
کاربران زیر از ترنم به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
12-09-2011
|
|
مدیر بخش موبایل
|
|
تاریخ عضویت: Dec 2009
محل سکونت: شیراز
نوشته ها: 3,181
سپاسها: : 7,693
7,279 سپاس در 3,383 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
من حسودم ، شکستنی ترم از ، اجتماع ظریف لیوان ها
با من از عاشقانه هات نگو ، می شوم راهی خیابان ها
ای شراب نخورده مستم کن ، پیش از آن که تو را تمام کنند
از خماران بوسه ات بگذر ، با لبانم ببند پیمان ها
دست و دل نیست این که می لرزد ، یک جهان روی خط زلزله است
مستی آن نگاه را کم کن ، رحم کن بر شمار ویران ها
__________________
گاهی حس میكنم
گذشته و آینده آنچنان سخت از دو طرف فشار وارد میكنند
كه دیگر جایی برای حال باقی نمی ماند...
|
12-09-2011
|
|
مدیر بخش موبایل
|
|
تاریخ عضویت: Dec 2009
محل سکونت: شیراز
نوشته ها: 3,181
سپاسها: : 7,693
7,279 سپاس در 3,383 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
این سطر
یا سطرهای بعد
نقطه ای می آید
که پایان تمام حرف هاست.
در قاب غمگین پنجره
موهای خسته و
پیراهن سیاه دخترکی که دور می شود
دور می شود
دور می شود
در قاب غمگین پنجره
نقطه ای سیاه
دور می شود
نقطه ای
که پایان تمام حرف هاست
.
__________________
گاهی حس میكنم
گذشته و آینده آنچنان سخت از دو طرف فشار وارد میكنند
كه دیگر جایی برای حال باقی نمی ماند...
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
|
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 06:51 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|