بازگشت   پی سی سیتی > هنر > فیلم سينما تئاتر و تلویزیون Cinema and The Movie

فیلم سينما تئاتر و تلویزیون Cinema and The Movie مباحث مربوط به فیلم سینما تلویزیون و تئاتر در این بخش

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 04-24-2011
gothicnew آواتار ها
gothicnew gothicnew آنلاین نیست.
کاربر عادی
 
تاریخ عضویت: Jun 2010
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 21
سپاسها: : 9

18 سپاس در 14 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

سلام کوروش جان
خواهش می کنم
راجع به سوال اولت: این پست یه قسمت از نوشته م بود که جا داشت اینجا بیاد. فقط یه نکته راجع به جمله ای که نوشتم جنگ هم می میرد در پایان فیلم. راستش وقتی فیلمو دیدم، هرچی فکر می کردم خالقش می خواست همینو بگه ولی هی با خودم جمله جورج سانتایانا رو تکرار می کردم<<تنها مردگان پایان جنگ را دیدند>> تنها مردگان پایان جنگ را دیدند. آخر سرم نوشتم جنگ مرد ولی حیف!! ته ذهن وباورم میدونستم ،تنها مردگان پایان جنگ را دیدند
سینمای ما در دنیای تبلیغ در کجا قرار داره ؟ نمی دونم
ما چه کارها کرده ایم ؟ به درازای تاریخ سینمای این کشور تلاش شده سلیقه های فردی و گاه حزبی وجناحی رو سینمای ملی قلمداد کنیم وهمین باعث میشه هرگز به برایند واحدی نرسیم تا به سمت جایگاهی بریم که حقمونه یا انتظارشو داریم

ایا اساسا این امری مقبول است که به زیبایی هنر اندیشه ای را بسط داد خواه ان اندیشه حقیقت یا غیر حقیقت باشد خواه مفید یا مضر باشد ؟ و بنابراین در صورت مثبت بودن جواب ایا این امر را باید در سینمای ایران هم پیاده کرد و به طور صریح تر اگر یک فیلم ایرانی با نهایت ظرافت و هنر و زیبایی اندیشه ای غیر واقعی رو بسط دهد از ان فیلم هم باید حمایت کرد و تعریف یا فیلتتتر اول ما هدف کلی و نیت یک فیلم باشد ؟ به نظر من حقیقت از زیبایی بزرگتره و این مقبول نیست. خواه اینجا ، خواه اون سر دنیا
البته حقیقت چارچوب نداره!!!!!!!!!!!!!!!!
تنها هنر را باید دید و ستود در هر فیلمی یا ابندا بر اساس نیت و مقصد فیلم را مد نظر قرار داد و بعد به جنبه های هنری اون پرداخت ؟ __________________
منظورت اولویت دادنه؟
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از gothicnew به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #2  
قدیمی 04-24-2011
KHatun آواتار ها
KHatun KHatun آنلاین نیست.
کاربر فعال ادبیات جهان
 
تاریخ عضویت: Mar 2011
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 210
سپاسها: : 86

250 سپاس در 115 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

سوال رو از من نپرسیدی کوروش ولی در حد نظر چیزی میگم شاید مفید باشه
تا قبل از قرن 19 در اروپا، منتقدین هر وقت می خواستن اثری رو نقد کنن شیوه های نقد سنتی رو به کار می بردن. یعنی مرورِ وقایعِ تاریخی زمانِ خلق اثر و زندگی هنرمند. مثل اینکه سرِ کلاس شعر حافظ نشسته باشی و استاد به جایِ خود شعر از زندگی حافظ حرف بزنه. این متد در مدارس خیلی رایجه و اگر هم دیده باشین در فیلم زیبای " انجمن شاعران مرده" هم اشاره ای شد بهش. نقد سنتی، هنر زمانه خودش رو تنها بازتابی از زندگی هنرمند می دونست و معتقد بود هدف اون باید آموزش مسائل اخلاقی و فلسفی باشه. از قرن 19 به بعد جنبش های هنری در اروپا رویکرد تازه ای رو دنبال کردن. رویکردهای سنتی جای خودشون رو به شعارِ
"l'art pour l'art"
یعنی هنر برای خودِهنر، دادند. نگرش جدید هنر رو در ذات خودش کامل می دونست. نمایندگان اون معتقد بودند ارزش ذاتی هنر رو باید در خودش جستجو کرد و نباید مقصود و هدف و فایده ای براش تعریف کنیم. هنر وسیله نیست.
حالا که پست مدرنیسم تفکر حاکمه، این طرز فکر به اوج خودش رسیده.
شاید تفکر سنتی فیلمی مثل پیانیست رو در حد وسیله ای برای تبلیغات سیاسی یهودیان تقلیل بده، اما شیوه نقد غالب در اروپا سالهاست از این طرز فکر فاصله گرفته و اثر هنری رو تنها از جنبه زیباشناختی مورد بررسی قرار میده. حتی در مراسمی مثلِ اسکار که خیلی تحت کنترل سیاسیون هست، فیلمی مثلِ "hurt locker" جایزه می بره، یک فیلم راجع به جنگ که صرفا فقط از جنگ میگه. فضا هم جنگ آمریکا و عراق هست، تمرکز فیلم روی قهرمان نشون دادن آمریکایی ها و شعارهای سیاسی نیست. موفقیت فیلم تمرکز اون روی میدان جنگ جدای از حواشی سیاسی اونه. ولی خب هر نقدی که در ایران از این فیلم نوشته شده اشاره به سیاست داره و سعی داره جوری اونها رو به هم ارتباط بده.
این که ایران کجاست؟ متاسفانه احساس می کنم در ایران هنوز به هنر به دید وسیله ای برای آموزش مسائل اخلاقی و فلسفی نگاه میشه. هنوز دنبال به اصطلاح "پیام" فیلم هستیم. در حالیکه نقد جدید در اروپا "فرم" رو در اولویت قرار داره، نه محتوا.
__________________
که ای بلندنظر! شاهباز سدره نشین
نشیمنِ تو نه این کنج محنت آباد است


ویرایش توسط KHatun : 04-24-2011 در ساعت 06:01 PM
پاسخ با نقل قول
2 کاربر زیر از KHatun سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #3  
قدیمی 05-15-2011
gothicnew آواتار ها
gothicnew gothicnew آنلاین نیست.
کاربر عادی
 
تاریخ عضویت: Jun 2010
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 21
سپاسها: : 9

18 سپاس در 14 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض زندگی دوگانه ورونیکا

زندگی دوگانه ورونیکا
کریستوف کیشلوفسکی

انگیزه نوشتن مطلب زیر نه به تازه دیدن فیلم برمیگردد! نه پیشنهادی ست برای تماشای آن
بلکه پیدا کردن چند ورقه دست نویسی ایست که راجع به فیلم (گویا دقیقا بعد از دیدن فیلم) نوشته ام.

آغاز فیلم با حرکت کند دوربین شروع می شود.فیداین،تعویض نما،تیتراژ،تعویض نما،حرکت کند دوربین...
از لحظه ی شروع تا انتهای فیلم،حرکت دوربین فیلم بردار کیشلوفسکی ،کند است و سعی به تعویض نما نزد مولف بیش از تلاش برای حرکت به چشم می آید.(گویی دنیای پیچیده ی تصویر شده با نوعی نگاه بی تحرک اثر گذاری بیشتری دارد)
بررسی وضعیت حرکت دوربین در کل کار تا آنجا ما را به دنیای درون شخصیت ها راه می دهد که در می یابیم که تعویض نما ترجیحی است از جانب کارگردان که از حرکات اضافی کارکترهایش جلوگیری کند.

با نگاهی گذرا به وضعیت نماها و زوایای دوربین ،خیلی زود مشاهده می شود که کارگردان از تمامی نماها و زاویه های ممکن در کارش برای القای مفاهیم ومعانی مورد نظر بهر گرفته است.
(کلوز آپ)صحنه آغاز فیلم،کودکی ورونیکا
(مدیوم کلوز آپ)نمای اول بعد از تییراژ،ورونیکا در حال آواز خواندن.
(لانگ شات)حرکت ورونیکا در قطار به سمت کراکوف
(مدیوم کلوز آپ-کلوز آپ-فول شات-نرمال-مدیوم شات)ورونیکای کراکوف وقتی در شهر همزاد خود را می بیند.
high angle
)صحنه مرگ ورونیکا
(
low angle)خاکسپاری ورونیکا
(
high level)مراسم عروسک گردانی برای دانش آموزان ورونیکای پاریس
کلوز آپ و مدیوم کلوز آپ برجسته ترین نماها ی انتخابی کارگردان است.

کادر بندی
استفاده از تک تک اجزا و حتی بهره گیری از اکثر هنرها،در جز جز اثر برای پیوستگی و تاثیر گذاری مشهود است (نقاشی، موسیقی،عکاسی و ذات سینما)
تاکید بر جزئیاتی که به هم ریختگی دنیای موجود را باعث می شودنه تنها در هنرها که در چیدمان و ترکیب کنار هم قرار گرفتن اشیا تاکید می شود؛به گونه ای که تصمیم به تکان یک صندلی توسط ورونیکا (پاریس) به وسیله پدر (که در کادر نیست!) به شدت نهی می شود،
این برخورد،برجستگی وچیدمان،در کل کار به درک ولمس جزیئات (حتی اشیا) منجر می شود؛ تا حدی که بیننده دنبال نوعی پیوند بین تک تک عناصر وفضاهای موجود می گرددیعنی نوعی حضور شخص در کل اثر.
نتیجه گیری نماها،شیوه ای مبتنی بر کانونی کردن جزئیات را نشان می دهد که خروجی آن دریافت فرکانس های روحی و روانی است (جزئیات بیشتر تاکید بر حالات ورونیکا دارد) انتخاب کلوز آپ و مدیوم کلوز آپ در اکثر دقایق فیلم نیز دقیقا در همین راستا صورت می گیرد.
کادر بندی اکثر لوکیشنها در فضای بسته صورت گرفته (این امر نیز برای بیان پیچیدگی ها و درونی کردن فضای فیلم می باشد.)


حمزه. ز
پاسخ با نقل قول
2 کاربر زیر از gothicnew سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #4  
قدیمی 05-15-2011
دانه کولانه آواتار ها
دانه کولانه دانه کولانه آنلاین نیست.
    مدیر کل سایت
        
کوروش نعلینی
 
تاریخ عضویت: Jun 2007
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 12,700
سپاسها: : 1,382

7,486 سپاس در 1,899 نوشته ایشان در یکماه اخیر
دانه کولانه به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

ورنیکا خوشگلتر از فیلمش خودش بود و صداش
پاسخ با نقل قول
  #5  
قدیمی 05-15-2011
gothicnew آواتار ها
gothicnew gothicnew آنلاین نیست.
کاربر عادی
 
تاریخ عضویت: Jun 2010
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 21
سپاسها: : 9

18 سپاس در 14 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض توافق نامه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

یقینا
فیلمو میشه فراموش کرد اما ایرنه ژاکوب رو نه
پاسخ با نقل قول
  #6  
قدیمی 08-14-2011
KHatun آواتار ها
KHatun KHatun آنلاین نیست.
کاربر فعال ادبیات جهان
 
تاریخ عضویت: Mar 2011
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 210
سپاسها: : 86

250 سپاس در 115 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض روشنائی های صحنه-limelight

شخصا روحِ بسیار پیری دارم. البته این زیاد هم عجیب نیست. اریک اشمیت در یکی از نمایشنامه هایش می گوید:" پیری مرضی است که فقط جوان ها دچارش می شوند". شاید اینطور باشد. شاید مرضی است که اساسا سن و سال نمی شناسد. حالا وقتی دو نفر، از دو نسل با فاصله ی زیاد، همزمان به آن دچار می شوند و مسیرِ زندگی شان با هم تلاقی پیدا می کند، یک درامِ بی نظیر خلق می شود. درامی تلخ و شیرین، که در "روشنائی هایِ صحنه" به نمایش درمی آید.
داستان خیلی ساده است. یک کمدینِ پیر، کالورو، جانِ یک بالرینِ جوان، ترزا را، که قصد خودکشی داشته به طور اتفاقی نجات می دهد. در حینِ اینکه تلاش می کند زنِ جوان را به بازگشت به صحنه تئاتر ترغیب کند، خود او هم انگیزه پیدا می کند که بار دیگر به صحنه بیاید.شاید علاوه بر حسِ سرخوردگی، تنها نقطه اشتراکِ این دو "صحنه ی تئاتر" باشد. همان جایی که کمدینِ درمانده که احساس می کند در دنیایِ مدرنِ تئاتر جایی ندارد به دنبالِ شهرتِ از دست رفته اش است و بالرینِ جوان که از ترسِ رویارویی با سختی ها به توهمِ فلج بودن دچار است به دنبالِ شهرت پیش رویش. اتحادِ این دو کمال است. کمالِ وجودِ یک انسان. مثلِ رقصِ یک بالرین رویِ صحنه و نگاهِ حسرت آلودِ یک دلقک پشت صحنه. و این رویِ صحنه و پشتِ صحنه چقدر شبیهِ بیرون و درون ماست. آن چیزی که آرزو می کنیم باشیم و آن چیزی که هستیم. چه کسی می تواند حقیقی بودن هردویشان را منکر شود. هر دو به یک اندازه خواستنی و واقعی اند. من بدونِ آرزوهایم می میرم و آنها هم بدونِ من. بالرینِ جوان و دلقکِ پیر دو بعدِ وجودِ انسانی است که در یک جا نقطه اشتراک دارند؛ " جستجویِ لذت"، آن همدر دنیایی که آدمها و لذت هایشان مرتبا مورد قضاوت و داوری قرار می گیرند. در دنیایی که رابطه ی تماشاچی و بازیگر سست و بازیچه ی زمان است. اما به گفته ی کالورو همین زمان " بهترین نویسنده است و کامل ترین پایان را می نویسد"، و چه پایانی شکوه انگیز تر از اجرایِ موفقِ دلقکِ پیر پس از مدتها سرخوردگی و در نهایت درکِ این واقعیتِ تلخ و شیرین که از تئاتر متنفر است اما بدونِ آن هم نمی تواند زندگی کند. وقتی به پیری مبتلا هستی، سخت می شود بخندانی، بیشتر دوست داری به فکر واداری. یک جا در گفتگویی با ترزا یک اگزیستانسیالیستِ تمام عیار می شود وقتی می گوید "تماشاچی ها فرد فرد بی نظیرند، اما در جمع مثلِ هیولاهایی هستند که سر ندارند و هیچ وقت نمی دانند به کدام جهت بچرخند"، جائی دیگر پسامدرنی جلوتر از زمانِ خودش، وقتی به بانوئی که زندگی را پوچ می بیند و معتقد است معنائی در نهادش نیست جواب می دهد" معنا را می خواهی چه کار؟ از لحظاتت لذت ببر" و این فسلفه ی آزاد و بی قید زیستن را در نهایت با ترکِ صحنه و اجرا در خیابانها، جائی که احساس تعلق می کند، به کمال می رساند. شاید این گذار، این جدائی، لازم بود تا بازگردد. این بار با دلقکی که بهتر می شناسد. و شاید بالرین جوان باعث شده بهتر بشناسد. دلقکی که از صحنه می گریزد و باز به آن برمی گردد تا آخرین نمایشش را به اجرا بگذارد.هر چه بیشتر به چشم بیایی، بیشتر تشنه ی تنهایی و خلوت هستی. و هرچه بیشتر رانده شوی، بیشتر میل به دیده شدن داری. این طعنه آمیز ترین روایتِ زندگیِ ماست. بالرین دلقک را می خواهد و دلقک بالرین را، آرزوهایم من را می خواهند و من هم آرزوهایم را، و این خواستن سیری ناپذیر است، مگر این که هردو به رویِ صحنه بیایند، به هم بپیوندند و در اندامی جوان، زیبا و سرزنده به رقص دربیایند.

پ.ن: خلاصه کلام برین فیلم رو ببینین. شاید طولانی باشه و کند هم پیش بره و شاید بازیگر نقش اول زن، کلر بلوم، اغراق آمیز بازی کنه، اما تمام اینها رو میشه به خاطر خودِ چارلی چاپلین و فقط خودِ بی نظیرش نادیده گرفت.
__________________
که ای بلندنظر! شاهباز سدره نشین
نشیمنِ تو نه این کنج محنت آباد است


ویرایش توسط KHatun : 08-14-2011 در ساعت 09:37 PM دلیل: فونت درشتش که تقصیر من نبود!
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از KHatun به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
پاسخ

برچسب ها
نقد فیلم, اختصاصی


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 09:23 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها