بازگشت   پی سی سیتی > مقالات و مباحث علمی > مقالات و موضوعات علمی

مقالات و موضوعات علمی در این تالار مقالات و مطالب علمی قرار داده خواهد شد توجه شود که مقالات علمی و دانشگاهی با اخبار علمی تفاوت دارد و بخش مربوطه ی اخبار علمی به صورت جداگانه ایجاد شده است

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #31  
قدیمی 10-16-2009
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض نام فارسي : انديشه هاي بنيانگذار سوني (2)


نام فارسي : انديشه هاي بنيانگذار سوني (2)

ادامه:


اولين تلويزيون رنگي را چگونه ساختيد؟

- ما تجارب فراواني در مورد تلويزيون سفيد و سيــــاه داشتيم. ما روي لامپ مخصوص كار مي كرديم. طرح جديدي كه موفق به اختراع آن شديم ترينيترون نام گرفت. رقباي ما از سيستم سه لوله پرتاب الكترون جداگانه در پشت لامپ تصوير استفاده مي كردند. ما هرسه لوله را داخل يك لوله جا داديم و آنها را به وسيله يك لنز بزرگ به جاي لنزهاي متعدد متمركز كرديم. ما به سوي تراكم و فشردگي گام برمي داشتيم. سيستم ما دوبرابر شفاف تر بود و نيروي برق كمتري مصــرف مي كرد. ما در ساختن تلويزيون هاي كوچك هيچ رقيبي نداشتيم. در اثر كوشش در اختراع سيستم تلويزيون رنگي و توسعه ترينيترون در سال 1972 از طرف آكادمي ملي علوم و هنرهاي تلويزيون آمريكا جايزه به سوني داده شد.

بدين ترتيب شركت كوچك شما به سرعت رشد يافت و وارد فضاهاي جديد كاري شد.

- بله، در حالي كه شركت ما بالغ تر و پخته تر مي شد وارد نوع تازه اي از جنگ شديم كه آموزشهاي زيادي درباره دادوستد بين المللي كه در حال توسعه آن بوديم به من داد. شركت ما كم كم گسترش پيدا مي كرد بنابراين به يك ساختمان همجوار و بادوام تر نقل مكان كرديم. در سال 1949 پنجاه درصد حق ثبت سيستم فركانس بالاي AC را كه از آن شركت NEC بود خريديم و با آن شركت شريك شديم.

هدف و ره آورد اولين سفر شما به آمريكا و اروپا چه بود؟

- ما ساختن يك راديو كوچك را كه در داخل جيب پيراهن جا گيرد هدف خود ساختيم. من در سال 1953 براي آخرين مذاكره براي امكان مجوز گرفتن فناوري جديد به نيويورك رفتم. همچنين مي خواستم ببينم وضع دنيا چيست و جايگاه شركت جديد ما كجاست. بنابراين، برنامه ريزي كردم كه پس از تكميل كارم در نيويورك، از اروپا نيز ديدن كنم. از كارخانه هاي فولكس واگن، مرسدس بنز، زيمنس و شركتهاي كوچك بسياري بازديد كردم. بازديد از شركت فيليپس هلند به من بينش تازه و دلگرمي داد. به مجسمه دكتر فيليپس درجلو ايستگاه راه آهن خيره شدم. پيوسته در اين فكر بودم كه چگونه مردي كه در محلي بسيار كوچك و دوردست نظير آن شهر دريك مزرعه كشاورزي متولدشده توانسته است كارخانه عظيمي نظير آن را با فناوري بسيار بالا و باشهرت و اعتبار جهاني بنياد كند. فكر كردم شايد ما هم بتوانيم چنين كاري را در ژاپـن انجام دهيم. كاملاً يك رويا بود اما در نامه اي از هلند به ايبوكا نوشتـم. اگر فيليپـس توانسته است همچون كاري را انجـام دهد پس ما نيز مي توانيم.

بالاخره چه زماني توانستيد راديو را به بازار عرضه كنيد؟

- ما موفق شديم اولين راديو ترانزيستوري خود را در سال 1955 توليد كنيم و نخستين راديو كوچك جيبي را در سال 1957 به بازار بفرستيم. آن راديو كوچكترين راديوي دنيا بود. راديوي كوچك و ظريف ما نام و علامت مخصوص سوني را به همراه داشت. ما طرحهاي بزرگي براي وسايل الكترونيكي ترانزيستوري در آينده داشتيم كه موفقيت راديو كوچك جيبي ما سرآغاز موفقيتهاي آتي ما به شمار مي رفت.

پس از آن چه موفقيتهايي را داشتيد و چه محصولاتي را به بازار عرضه كرديد؟

- راديو ترانزيستوري، تلويزيون دستي كوچك، پخش استريوئي، واكمن، واچمن، پخش ديسكت، ديسكمن. ما استريو را در ژاپن معرفي كرديم. اولين ضبط و پخش ويدئو خانگي را ساختيم. ما سيستم ترينيترون و روش تازه تزريق تصوير رنگي در لامپ تصويري را اختراع كرديم. ما فلاپي 3/5 اينچ رايانه را ابداع كرديم. به وسيله دوربينهاي ويدئوئي دستي و دستگاههاي پخِش ويدئوئي، جمع آوري اطلاعات و اخبار تلويزيوني را به طور انقلابي تغيير داديم. در ساختن دوربين عكاسي بدون فيـــلم موويكا كه از سيستم ديسكتي استفاده مي كند پيشرو بوديم و دستگاه فيلمبرداري هشت ميليمتري را اختراع كرديم. اينها تنها اندكي از وسايل ساخت شركت ما بود كه به سادگي قابل تشخيص است.

بدين ترتيب شما نقش الگو و پيشرو را براي شركتهاي ديگر داشتيد.

- ما محصولاتي را به بازار عرضه مي كرديم كه پيش از آن هرگز توليد نشده بود و به عنوان يك شركت پيشرو به تدريج شهرت و اعتبار كسب مي كرديم. در واقع برخي ما را خوكچه هندي صنعت الكترونيك مي ناميدند. هنگامي كه ما كالاي جديدي را توليد مي كرديم صنايع غول منتظر مي شدند ببينند محصول جديد ما موفقيت كسب مي كند يا نه، آنگاه پس از موفقيت كالا از كوششهاي ابتكاري ما سوء استفاده مي كردند و مشابه آن را ساخته و با عجله به بازار مي فرستادند.

نقش تحقيق و توسعه در دستيابي به اين موفقيتها تا چه اندازه بوده است؟

- نظر ما اين است كه به جاي اينكه از مردم بپرسيم چه چيزهايي مورد نيازشان است با ارائه محصول جديد آنان را به دنبال خود بكشيم زيرا مردم نمي دانند چه كارهايي امكان پذير است در حالي كه ما مي دانيم. بنابراين، به جاي آنكه پول هنگفتي را صرف هزينه تحقيقات بازاريابي كنيم فكر و انديشه خود را روي توليد محصـــولات جديد و استفاده از آنها متمركز مي سازيم و مي كوشيم با آموزش مردم و برقراري ارتباط با مردم براي فروش محصولات خود بازار خلق كنيم.

چطور شد كه نام سوني SONY ) )را براي شركت و محصولات خود انتخاب كرديد؟

- در مسافرت نخست خود به خارج در سال 1953 متوجه شده بودم كه نام كامل ما، به ژاپني، نام خوبي براي گذاشتن روي محصولات نبود. هيچ كس در خارج نمي تواند اين گونه نامها را تلفظ كند. ترجمه انگليسي يعني شركت مهندسي مخابرات ژاپن نيز بيش از حد بدتركيب بود. بايد چيز ابتكاري ارائه دهيم و نام تازه اي پيدا كنيم كه هردو كار را انجام دهد يعني هم نام شركت ما و هم علامت تجاري ما باشد. ايبوكا و من مدت درازي فكر كرديم و دهها و دهها نام را بررسي كرديم و به فرهنگها مراجعه كرديم تا درباره نام شركت تصميم گرفتيم. كلمه لاتين SONUS را پيدا كرديم كه به معني صداست. مناسب بود زيرا كار ما پر از صدا بود. بنابراين، روي كلمه SONUS كار كرديم. در آن ايام برخي كلمات انگليسي و غيرادبي متداول شده بود مثل SONNY يا SONNY-BOY كه برخي به جوانان باهوش خطاب مي كردند. اما متاسفانه كلمه SONNY به تنهايي در زبان ژاپني به معناي از دست دادن پول فراوان بود. مشكل را مدتي سبك و سنگين كرديم و پاسخي يافتيم. آيا بهتر نيست يك حرف N را برداريم و صرفاً SONY بنويسيم. نتيجه كاملاً مثبت بود. نام جديد اين امتياز را داشت كه هيچ معنايي در هيچ زباني نداشت به جز همان مفهوم . به خاطر سپردن آن نيز آسان بود. در ژانويه 1958 ما رسماً نام شركت خود را به «شركت سهامي سوني»( SONY CORPORATION ) تغيير داديم و در دسامبر در بازار بورس نيويورك پذيرفته شد. نام سوني را در 170 كشور و منطقه و در مقولات متعدد و نه تنها در الكترونيك به ثبت رسانديم.

هيچوقت به فكر افتاده ايد اين نام را تغيير دهيد؟

- در سي و پنجمين سالگرد شركت ما فكر كرديم بهتر است در مارك تجاري خود تجديد نظر كنيم وشكل و سبك حروف SONY را تغيير دهيم. يك مسابقه بين المللي گذاشتيم و صدها پيشنهاد را دريافت كرديم. پس از مطالعه و مرور همه پيشنهادها تصميم گرفتيم تغييري در مارك خود ندهيم. SONY هنوز جالب به نظر مي آمد و ما به اين نتيجه رسيديم و هنوز هم قبول داريم سري كه درد نمي كند نبايد بدون دليل دستمال بست

چشم انداز شركت را چگونه ترسيم كرديد؟

- من و ايبـــوكا در يك بيانيه فلسفي و ديد آينده نگري در آغاز كار شركت نوشتيم: اگر امكان داشت كه شرايطي را ايجاد كنيم كه افراد بتوانند با روحيه كار گروهي شركت متحد شوند و استعدادهاي فناوري خود را در سطح مطلوب تجربه كنند آنگاه چنين سازماني مي تواند خوشحالي بي حد و حصر و منافع فراواني را به ارمغان آورد.

چه چيزي را به عنوان شعار شركت برگزيديد؟

- شعاري كه به آن اعتقاد داشتيم «روحيه سوني» بود. ما مي گفتيم سوني يك شركت پيشگام است و قصد ندارد دنباله رو ديگران باشد. سوني با پيشرفت و ترقي خود مي خواهد در خدمت دنيا باشد. شركت سوني همواره در جستجوي ناشناخته ها خواهد بود.

شعبه شركت سوني را چه زماني در آمريكا تاسيس كرديد؟

- من عملاً در حال رفت و آمد بين توكيو و نيويورك بودم. به عنـــوان معاون مديرعامل نمي توانستم مدت طولاني از توكيو دور باشم اما به عنوان كسي كه شعبه شركت خود را در آمريكا تاسيس مي كند نيز نمي توانستم مدت درازي در توكيو بمانم. تصميم گرفتم شعبه شركت خود در آمريكا را به نام شركت سوني آمريكا تاسيس كنم. ما شركت را با سرمايه 500/000 دلار در 1960 به طور رسمي تاسيس كرديم و 16 ماه بعد دو ميليون سهم شركت سهامي عام سوني را در بازار بورس آمريكا عرضه كرديم. ما اولين شركت ژاپني بوديم كه سهام خود را در آمريكا عرضه مي كرديم.

چگونه بازارهاي آمريكا را تسخير كرديد؟

- ما بازارهاي آمريكا را تسخير نكرديم هرچندگاهي چنين برداشت مي شود. ما تنها بهترين محصولات خود را به آمريكا فرستاديم. محصولاتي كه از نظر كيفي و قيمت مناسب تشخيص داده شده بود.

در امر صادرات هم آيا با مشكلاتي مواجه بوديد؟

- در ميان صاحبان صنايع اين اتفاق نظر وجود داشت كه اگر يك شركت ژاپني مي خواهد دوام داشته باشد بايد محصولات خود را به خارج از ژاپن صادر كند. ما مي خواستيم تصوير كالاهاي ژاپني را در اذهان مردم عوض كنيم، تصويري كه كيفيت كالاهاي ژاپني را در سطح پايين مي دانست. پيش از جنگ كيفيت كالاهاي مصرفي ژاپن عملاً ناشناخته بود. انعكاس هر كالايي كه با مارك «ساخت ژاپن» به خارج صادر مي شد چندان خوب نبود. بايد اعتراف كنم كه در آن سالهاي اوليه ما «ساخت ژاپن» را تا آنجا كه مي توانستيم كوچك چاپ مي كرديم.

ماجراي منحني U شكل شما در فروش اولين محصول خود يعني راديو در آمريكا معروف است. ممكن است آن را نقل كنيد؟

- توانايي توليد ما 10/000 دستگاه در ماه بود. اگر سفارش خريد 100/000 راديـــــــو را مي پذيرفتيم مجبور بوديم كارمندان جديدي استخدام كنيم و آموزش دهيم و وسايل توليدمان را گسترش دهيم. من منحني آن را ترسيم كردم. شبيه شكل U بود. قيمت 5000 راديو، قيمت معمولي ما را خواهد داشت كه نقطه آغاز منحني بود. توليد 10/000 دستگاه با تخفيف ويژه قسمت پايين منحني را تشكيــل مي دهد امــــا قيمت 30/000 راديو افزايش مي يابد و قيمت هر واحد از 100/000 دستگاه بسيار بيشتر از هرواحد از 5000 دستگاه تمام مي شود. مي دانم كه اين موضوع تا حدي عجيب به نظر مي رسد. اما استدلال من اين بود كه ما براي اينكه توانايي خود را براي توليد 100/000 دستگاه كامل كنيم مجبور بوديم نيروي خود را دوبرابر كنيم و اگر نمي توانستيم سال بعد سفارش مشابهي دريافت داريم شايد ورشكسته مي شديم. من فكر مي كردم كه اگر قرار باشد سفارش عظيمي را بپذيريم بايد به سود كلاني نيز نايل شويم تا بتوانيم هزينه دستگاههاي جديد را در طول مدت توليد بپردازيم.

چه عواملي در موفقيت يك سازمان موثر است؟

- آنچه مورد نياز است انديشه خلاق بشري، كشف و شهود باطني و رشادت است و شركت ما از همان آغاز همه آنها را داشت و هنوز هم دارد.

اما گفته مي شود ژاپني ها بيشتر مقلد و دنباله رو هستند تا خلاق و مبتكر.

- به نظر من بيان اينكه صنايع ژاپن در چهل سال گذشته هرآنچه انجام داده اند چيزي جز خلاقيت بوده حرف ابلهانه اي است. ما همه، چه بچه ها، چه دانش آموزان و چه نوآموزان دنياي كسب و كار از طريق تقليد ياد مي گيريم. سپس رشد مي كنيم و مي آموزيم كه استعدادهاي ذاتي خود را با قواعد و اصولي كه قبلاً ياد گرفته ايم درآميزيم.

اصلاً مفهوم اصلي اصطلاح ژاپني يادگيري ( MANABU ) عبارت است از تقليد( MANEBU ) . در چهاردهه گذشته ژاپن براي فناوري دست خود را به هرسو دراز كرد. ما فناوري را براي استفاده مستقيم خويش خريداري مي كرديم و برمبناي آن پيشرفت كرديم. كارخانه فولادسازي ژاپن از اتريش فناوري تزريق اكسيژن خريداري كرده اما در كمتر از يك دهه، شركتهاي ژاپني فناوري فولادسازي پيشرفته را به همان كارخانه ها مي فروختند. مثال ديگر در سوني است كه ما ترانزيستور پايه را گرفتيم و با طرح ريزي جديد براي منظور خاص خود ساختيم كه مبتكر ترانزيستور اصلاً تصورش را هم نكرده بود.

اولين جايزه نوبل براي يك دانشمند ژاپني، جايزه به پژوهشگر ما لئواساكي بود كه اثر پرتاب الكترون را در آزمايشگاه توسعه ما به نمايش گذاشت و پس از 17 سال و البته پس از ملحق شدن به IBM ، زماني كه من عضو هيئت مديره بودم، جايزه را دريافت كرد.

به هرحال اين خلاقيت، اگر خلاقيت هم هست اقتباسي است نه مستقل.

- البته همچنان كه دكتر كي كوچي مدير مركز تحقيقات ما خاطرنشان مي سازد خلاقيت متعددي وجود دارد. من مي گويم عامل كليدي در صنعت «خلاقيت» است و سه نوع خلاقيت وجود دارد و خلاقيت در فناوري، خلاقيت در برنامه ريزي توليد و خلاقيت در بازاريابي. داشتن يكي از آن سه بدون دونوع ديگر نوعي نابودي خود در كسب و كار است.

بايد تاكيد كنم كه يك مشخصه منحصر به فرد توسعه فناوري ژاپن استقلال آن از فناوري دفاعي است. ما در بازار مصرف -و نه در صنعت دفاعي- تغييرات دايمي ايجاد كرده ايم، اختراعات فناوري را از طريق فناوري مورد استفاده تجاري به داخل آورده ايم. به علاوه در ژاپن تحقيقات بسيار پيشرفته مهندسي و علمي از طرف دانشگاههاي ملي انجام يافته و نه دانشگاههاي خصوصي. مسئوليت عمده تحقيق را صنايع خصوصي در ژاپن برعهده دارد. در سال 1984 تنها 22 درصد هزينه تحقيق و توسعه در ژاپن برعهده دولت بود و بقيه را سرمايه گذاران تجاري پرداخت كرده بودند. ممكن است آدم فكر خوبي داشته باشد، اختراع جالبي بكند اما باز هم فرصت را از دست بدهد. بنابراين، طراحي يك توليد كه به معناي اين است كه تصميم بگيريم از فناوري در يك كالاي خاص چگونه استفاده كنيم نياز به خلاقيت دارد.

نقش خلاقيت در بروز استعدادهاي آدمي را چگونه ارزيابي مي كنيد؟

- اگر آدم مجبور نشود ذهن خود را به كار وادارد به تدريج ذهنش تنبل بارآمده و استعدادهاي بالقوه اش از بين مي رود. هنگامي كه شما كاركنان آماده، باهوش و پرارزش در شركت خود داريد گام بعدي ايجاد انگيزه در آنان است كه خلاقيت داشته باشند. ما همواره از كارمندان خود خواستار تفكر ابتكاري بوديم و تا حد زيادي به آن دسترسي پيدا كرده ايم. از نظر مديريت اين امر بسيار اهميت دارد كه چگونه مي توان خلاقيتهاي بالقوه مردم را آشكار كرد. به نظر من همه داراي نيروي خلاقيت هستند اما تعداد كمي از مردم مي دانند كه چگونه از اين نيرو استفاده كنند.

راه حل مشخص شما براي به فعل رساندن اين خلاقيت چيست؟

- راه حل من براي تجلي خلاقيت هميشه اين بوده كه هدفي را مشخص كنيم. بهترين مثال اين راه حل پروژه آپولو در آمريكا بود. هنگامي كه شوروي اولين ماهواره خود اسپوتينگ را به فضا فرستاد و سپس اولين انسان را به فضاي بيرون از كره زمين اعزام داشت، آمريكا را به شدت تكان داد. اما وقتي رئيس جمهور كندي هدف روشن «مسافرت به كره ماه در ده سال آينده» را تعيين كرد همه صحنه عوض شد. هدف مزبور چالش روشني بود. براي رسيدن به يك هدف، مردم خلاقيت پيدا مي كنند. مديران بايد هدفها را معين و در جهت دسترسي به آنها حركت كنند و كاركنان مستعد اولويت يابند. بدون هدف نمي توان انتظار موفقيت داشت. اگر ما تنها يك هدف روشن داشته بــــاشيم مي توانيم تلاشهاي خود را متمركز سازيم. هنگامي كه شركت ما شروع به كار كرد ايبوكا گفت كه «بهتر است ضبط صوت بسازيم». ما اين هدف را در نظر گرفتيم. در مورد ويدئو نيز ما در راه رسيدن به هدف خود يعني استفاده از آن در خانه ها شروع به فعاليت كرديم تا آنها را براي استفاده در خانه آماده سازيم. اما كسي دقيقاً نمي دانست حدكوچك كردن آن چيست. تااينكه ايبوكا در يك كنفرانس، كتابي را روي ميز گذاشت و گفت اندازه موردنظر ما اين است.

آيا پول مي تواند به عنوان انگيزه بروز خلاقيتها در كاركنان مورد استفاده قرار گيرد؟

- من معتقدم اين اشتباه بزرگي است كه آدم فكر كند پول تنها وسيله پاداش در قبال كار مشخص است. درست است كه مردم به پول احتياج دارند اما آنان همچنين مي خواهند در محل كار خود خوشحال و از داشتن چنان كاري احساس غرور كنند. بنابراين، اگر ما مسئوليت زيادي را برعهده فرد جوان بگذاريم كه حتي عنوان برجسته اي ندارد او باور خواهد كرد كه آينده خوبي دارد و با خوشحالي سخت به كار خود ادامه مي دهد. اگر شما مي خواهيد در نيروي انساني انگيزه اي ايجاد كنيد پول موثرترين وسيله نيست. آنان صرفاً به خاطر پول كار نمي كنند. آنان را عضو خانواده خود بدانيد و با آنان به مثابه عضو محترم خانواده رفتار كنيد.

آيا در دوران كاري خود مرتكب اشتباهاتي در تصميم گيري يا عمل شده ايد؟

- در سال 1964 اولين ماشين حساب الكترونيكي دنيا را در نمايشگاه بين المللي نيويــــورك در معرض تماشا گذاشتيم. فكر مي كرديم افزودن اين محصول براي حفظ توليد ما فرصت خوبي است. اما وقتي مشخص شد ديگران قيمتـــها را به طور خطرناكي پايين مي برند تا سهمي از بازار را به دست آورند ما ساختن ماشين حساب را متوقف كرديم. بايد بگويم كه در گرفتن تصميم براي بيرون آمدن از خط توليد ماشين حساب تا حدي شتاب به خرج داده بوديم. اگر ما به توليد ماشين حساب ادامه مي داديم اين امكان را داشتيم كه تجارب اولي خود در فناوري ديجيتالي را براي استفاده در رايانه هاي شخصي و كاربردهاي صوتي و ويدئوئي توسعه دهيم. در اثر توسعه فنون ما مجبور شديم اين فناوري را بعدها به دست آوريم. خوشبختانه من از اينگونه تصميمهاي كوتاه مدت اشتباه آميز زياد نگرفته ام.

اگر كاركنان اشتباه كنند چگونه با آنان برخورد مي كنيد؟

- من به كاركنان خود مي گويم هرچيزي كه فكر مي كنيد صحيح است انجام دهيد، اگر اشتباه كنيد از آن درسي ياد مي گيريد، فقط دوبار مرتكب يك اشتباه نشويد.

برخي مردم فكر مي كنند استعداد ژاپني در ايجاد زيربناي صنعتي كنوني كشور چيزي است كه در طول سالهاي بعد از جنگ جهاني دوم فراهم شده است. نظر شما چيست؟

- آنان دقيقاً آگاهي به تاريخ ندارند. تحت هدايت دولت و رهبري روشن بينانه امپراتور ميجي، ژاپن براي به دست آوردن انديشه ها و فناوري جديد به سراسر دنيا دست دراز كرد. در واقع ژاپن از اعماق انزواي كشاورزي حركتهاي صنعتي خود را در سه دهه آخر قرن نوزدهم آغاز كرد و در سال 1905 - تنها در طول يك نسل - توانايي اقتصادي و صنعتي ملت به چنان سطحي افزايش يافت كه آن ژاپن كوچك با جمعيتي در حدود 30 ميليون نفر در آغاز جنگ جهاني اول، قدرت مهم نظامي و صنعتي آسيا به حساب آيد. اين حقيقت تاريخي است و من آن را به اين دليل خاطرنشان مي سازم كه معجزه اقتصادي ژاپن از سال 1945 بايد در چشم انداز خود مشاهده شود.

علاوه بر نقش امپراتور ميجي كه اشاره نموديد، سهم تعاون ملي در تحول ژاپن چه بوده است؟

- تمام ژاپني ها پس از پايان جنگ در بازسازي ملت و كارخانه هاي صنعتي آن به طور مشترك كوشش كردند و براي اولين بار در تاريخ ثمره تلاش خويش را به اشتراك كسب كردند به طوري كه سطح زندگي ژاپني ها در دنيا به بالاترين سطح رسيد.

تفاوت شيوه هاي ژاپني و آمريكايي در چيست؟ شما به عنوان كسي كه بيشترين آشنايي را با فـــرهنگ آمريكايي داريد و به عنوان شناخته شده ترين شخصيت ژاپني در آمريكا عملاً چندين سال با خانواده خود در راه تاسيس شركت سوني آمريكا و پيشبرد كسب و كار سوني در آمريكا زندگي كرده ايد به صورت شايسته مي توانيد به اين سوال پاسخ دهيد.

- يك بار به يك دوست آمريكايي گله كردم كه امروز ديگر مشكل بتوان چيزي پيدا كرد كه عملاً ساخت آمريكا باشد. او پاسخ داد «چرا شما توجهي به وكلاي ما نداريد. آنها كالاي واقعاً ساخت آمريكا هستند». هميشه در ذهن من وكلا به عنوان نقطه ضعف در نظام آمريكا و مظهر و نماد مهمي كه تفاوت ميان شيوه هاي كسب و كــار و مديريت نظام آمريكا را نشان مي دهد تجسم يافته است. دخالت وكلا و روحيه حقوقي در همه اشكال دادوستد آمريكايي با فلسفه و شيوه مديريت ژاپني در تضاد است. وكلا و دعاوي قضايي به شدت مانع رونق تجارت مي شوند. بيش از 50/000 وكيل دعاوي در آمريكا وجود دارد و هر سال بيش از 39/000 نفر در امتحانات وكالت قبول مي شوند. در ژاپن حدود 17000 وكيل دعاوي وجود دارد و هر سال تنها 300 نفر به تعداد آنها افزوده مي شود. در ژاپن شركتهاي عظيم حقوقي مشابه آمريكا كه نام يك دوجين وكيل روي دروديوار شركت را مي پوشاند نداريم. در حالي كه آمريكا در صدد تربيت وكيل بود ما در تدارك تربيت مهندس بوديم. ما دوبرابر آمريكا مهندس دانشگاهي داريم كه با درنظرگرفتن جمعيت در كشور نسبت مهندسان ما چهار برابر آمريكاست. تنها در زمينه الكترونيك سالانه 24000 مهندس از دانشگاههاي ژاپن فارغ التحصيل مي شوند در حالي كه در آمريكا اين رقم حدود 1700 نفر است.

شما معتقديد كه وجود اين همه وكيل تاثير منفي اجتماعي هم دارد؟

- يك بار در يك سخنراني در آمريكا گفتم اگر شما اين همه وكيل داريد آنان بايد كاري پيداكنند و گاهي مجبور مي شوند آن كار را به وجـــــود آورند. گــاهي وكلا پيگرد قانوني بي مفهومي را به راه مي اندازند. در آمريكا هركس ديگري را تحت پيگـــرد قانوني قرار مي دهد در اين جو هيچ كس به ديگري اعتماد ندارد. اگر شما امروز به همقطار خود اعتماد كنيد احتمالاً فردا تبديل به رقيب شما مي شود، چون مردم بارها از يك شركت به شركت ديگر منتقل مي شوند. به تنها كسي كه مي توان در آمريكا اطمينان و اعتماد داشت وكيل خود شخص است.

تفاوت ديدگاه دوملت نسبت به كار چيست؟

- موضع ژاپني ها نسبت به كار كاملاً متفاوت از موضع آمريكايي هاست. مردم ژاپن داراي زمينه سازگاري بهتري با هر شغلي هستند و آن را شرافتمندانه تلقي مي كنند. در سوني گاهي دانشمندان ما براي مدتي در فروش كالاها شركت مي كردند چون نمي خواستيم دانشمندان ما در برج عاج خود زندگي كنند.

به تفاوتهاي اجتماعي و فرهنگي ژاپن و آمريكا اشاره كرديد. به صورت مشخص شركتهاي ژاپني در چه مواردي با شركتهاي آمريكايي تفاوت دارند؟

- تفاوت شركتهاي ژاپني و آمريكايي از تفاوتهاي فرهنگي فراتر مي رود. در ژاپن كسب سود هرگز در رأس كارها قرار نمي گيرد. در حالي كه در آمريكا بالاترين اولويت را به سود سالانه يا درآمد سرمايه گذاران مي دهند. هيئت مديره نماينده سرمايه گذاران است. در آمريكا رفتار مديران نسبت به نيروي كار و حتي مديران رده هاي پايين شديدو مبتني بر سلسله مراتب اداري است. در حالي كه محيط مطبوع براي مديران ژاپني چندان اهميت ندارد. تلاش براي به دست آوردن يك دفتر كار آراسته و داراي مبلمان و تزئين يافته و ديوارهاي رنگ روغني شده مرسوم نيست. ما اعتقادي به دفاتر خصوصي مجلل نداريم و به چنين چيزهايي اولويت نمي دهيم. ما علاقه منديم توجه خود را به بهبود كيفيت كارخانه هاي خود معطوف سازيم و محيط راحت، ساده و دلپذيري ايجاد كنيم زيرا معتقديم تاثير مستقيم بر كيفيت توليد دارد. به نظر من يكي از امتيازات نظام ژاپني نسبت به نظام آمريكايي يا اروپايي در مجموع احسـاس «فلسفه شركت» است. در ژاپن، برنامه ريزي بلندمدت و نظام پيشنهادي مديريت رده هاي مياني و پائين روابط ميان مديريت بالا وپايين را بسيار نزديك به هم نگه مي دارد. كه سالها مي توانند برنامه خاصي از فعاليتها را تنظيم كنند كه فلسفه شركت را پابرجا نگه دارند.

اين تفاوتهايي كه در جنبه هاي مختلف برشمرديد واقعيتي است كه وجود دارد. نقش جغرافيايي، طبيعي و تاريخي ژاپن در پديدآمدن اين روحيه در ژاپني ها تا چه اندازه است؟

- زندگي هر روز ما در اين جزيره آتشفشاني با تهديدهايي نظير زمين لرزه هاي عظيم، توفانهاي سهمگين، امواج جزرومد، كولاكهاي شديد و رودهاي سيل آسا مي گذرد. هرروز زمين زير پاهاي ما به لرزه در مي آيد. در جزاير ژاپن جز آب، تقريباً هيچگونه مواد معدني وجود ندارد. 99/7 درصد از نفت مورد نياز را با اتكاء به واردات تهيه مي كنيم. همچنين آلومينيم، سنگ آهن و نيكل 100 درصد، مس بيش از 95 درصد و گاز طبيعي حدود 92 درصد از واردات تامين مي شود. كمتر از يك چهارم سرزمين ما غيرقابل زندگي و كشت و زرع است. بنابراين، آنچه ما داريم برايمان ارزشمند است. به همين سبب يادگرفته ايم كه به طبيعت احترام بگذاريم و آن را حفظ كنيم. ما در ژاپن احساس مي كنيم كه همه چيز در اين دنيا موهبتي است از جانب خالق، بنابراين، ما بايد شكرگذار آنها بوده و هيچ چيز را نبايد بيهوده تلف كنيم. همه چيز به طور مقدس و متبرك فراهم آمده و به طور امانت در اختيار ما قرار گرفته و بايد بهترين استفاده را از آنها بكنيم. تلف كردن چيزي گناه تلقي مي شود. هنگامي كه من اولين بار به آمريكا رفتم از مشاهده اينكه آمريكايي ها روزنامه هاي خود را به دور مي اندازند متعجب شدم. ميزان كاغذ مصرفي روزنامه ها در سال 190 ميليون تن است. ژاپن در جمع آوري روزنامه هاي باطله از بالاترين نرخ در دنيا برخوردار است. در سوني مي كوشيم هريك از ساختمانهاي خود را بيش از حد گرم يا سرد نكنيم. ايبوكا در مصرف برق كم بسيار تعصب داشت و اين يكي از چيزهايي بود كه او را به فكر استفاده از ترانزيستور انداخت.


نقش آموزش و فرهنگ در دستيابي به اين روحيه تا چه حد است؟

- هنگامي كه از همان كودكي به آدمي گفته شود كه اين وسيله فلزي كه در دست داري از سنگ آهن معادن كشــــورهاي دور به دست مي آيد و به بهاي گزاف به ژاپن حمل مي شده و در كـــــوره هاي ذوب آهن توليد شده، كوره هايي كه از گاز و زغال سنگي كه از جاهاي ديگر آورده شده، بنابراين، چنين وسايلي باارزش به نظر مي رسند. بحران نفتي 1973 كه پديد آمد عملاً به نفع ما تمام شد چون ما ياد گرفتيم كه صرفه جويي كنيم. از بحران بيرون آمديم و ياد گرفتيم چگونه با مصرف نفت حتي كمتر از پيش به كار خود ادامه بدهيم.

اين روحيه قانع بودن و صرفه جويي چه نقشي در عملكرد شركت داشت؟

- ما به فعاليتهاي كارخانه و به محصولات خود به دقت نگريستيم و هرجا كه مي توانستيم حتي مقدار بسيار اندكي از انرژي صرفه جويي كنيم طرح آن قسمت را تغيير مي داديم. در طول چندماه از آغاز تحريم نفت در سال 1973، ما طرح لامپ تصويري ترينيترون را با گرم كردن غيرمستقيم المنت كاتد به مستقيم تغيير داديم تا 12 درصد از مصرف برق را كم كنيم. من به خاطر دارم كه كونوسوكي ماتسوشيتا پدر صنعت الكترونيك ژاپن حتي در نودسالگي از پروازهاي تجاري استفاده مي كرد و از شهر اوزاكا كه دفتر كارش در آنجا قرار داشت تا توكيو در كنار صدها تن از مردم عادي مسافرت مي كرد.


با داشتن اينگونه روحيه، شما هيچگاه از خود راضي نخواهيد بود؟

- همين طور است. امروز ما در آمريكا و اروپا داراي بازار مطمئن هستيم و من مرتب به مديران خود مي گويم كه نبايد در مورد موفقيتي كه كسب كرده ايم از خود راضي باشيم چون همه چيز به سرعت تغيير مي كند، نه تنها در زمينه فناوري بلكه حتي در برداشتها و نظرات، تفكرات، مد، سليقه ها و علايق مردم.

پس مي توانيم بگوييم داشتن همين روحيات نظير صرفه جويي و احترام به طبيعت و حفظ موهبتهاي الهي و شكرگذاري، پشتوانه شما در درست كاركردن و خوب توليدكردن بوده است؟

- در آمريكا معمولاً محصولي مثلاً محور اتومبيلي كه ساخته مي شود بعداً مورد آزمايش قرار مي گيرد، آنگاه آنهايي كه مطلوب نباشند و مردود شناخته شوند دور انداخته مي شوند. در ژاپن اقتصــــــاد ساده به ما چنين اجازه اي نمي دهد. فلسفه عمومي ما در صنايع ژاپن اين است كه هركس خود يك بازرس است و كالاهايي كه ساخته مي شوند بايد از همان اولين مرحله توليد درست ساخته شوند. اين امر براي ما طبيعي است. از همان آغاز كار ايبوكا و من مي دانستيم كه به دنبال كيفيت خوب هستيم.

به نقش مديريت در اين زمينه بپردازيم و بويژه جايگاه آن در شركتها و سازمانها. مهمترين ماموريت يك مدير در سازمان به نظر شما چيست؟

- مهمترين ماموريت يك مدير، توسعه روابط سالم با كاركنان خود و ايجاد اين احساس است كه كاركنان شركت عضو يك خانواده اند و كاركنان و مديران داراي سرنوشت مشابهي هستند. موفقترين شركت آنهايي هستند كه مديرانشان كوشيده اند نوعي احساس مشترك درباره سرنوشت آنها در ميان همه كاركنان و سهامداران ايجاد كنند. ما در ژاپن معتقديم كه اگر طالب كارايي بالاتر و بازده بيشتري هستيم بايد رابطه صميمي نزديكي با كاركنان ايجاد كنيم. يكي از مسائل مهم در شركت، روحيه و دلگرمي كاركنان است. اگر كاركنان حساسيت خود را نسبت به شركت از دست بدهند بقاي شركت امكان پذير نخواهد بود.

نيروي انساني محور هر كاري است كه ما انجام مي دهيم. من هميشه متذكر شده ام كه بايد كاركنان خود را بشناسيم، از بخشهاي متعدد شركت بازديد به عمل آوريم و سعي كنيم تك تك كاركنان خود را ملاقات كرده و به دقت بشناسيم. با رشد شركت اين مساله دشوارتر مي شود. باوجود اين من سعي خود را مي كنم. دوست دارم هرموقع كه امكان داشته باشد در كارخانه يا در دفتر شعبه بگردم و با كاركنان به گفت وگو بپردازم. تمام مديران شركت را تشويق مي كنم كه همه را بشناسند و تمام روز را در دفتر پشت ميز ننشينند.


نحوه روابط مديريت و كاركنان در پيشبرد اهداف سازمان چه نقشي دارد؟

- ما اصرار داريم كه اعضاي مديريت با كاركنان در يك سالـن بنشيننـد و از تـسهيلات موجود به طور مشترك استفاده كنند. در كارخانه، مسئولان هرروز صبح پيش از شروع كار با همكاران خود يك جلسه كوتاه دارند و به آنان مي گويند كه امروز چه كار بايد انجام دهند. گزارشي از كار روز گذشتـه به آنان مي دهند و به دقت در چهره تك تك اعضاي گروه خود نگاه مي كنند. اگر شخصي از آنان به نظر سرحال نيايد او سعي مي كند علت آن را پيدا كند. مديريت ارشد بايد نسبت به اعضاي خانواده شركت احساس دلواپسي داشته باشد. ما با گوش دادن به حرفهاي كاركنان خود چيزهاي بسياري ياد مي گيريم چون به هرحال عقل منحصراً در اختيار مديريت قرار ندارد. اگر تمام امور فكري و ابتكاري برعهده مديريت گذاشته شود شركت نمي تواند به جايي برسد. تمام كاركنان بايد سهمي داشته باشند، حتي كاركنان سطوح پايين نبايد تنها به كار يدي بپردازند. ما اصرار داريم كه تمام كاركنان حتماً از نظر فكري نيز كمك كنند. يكي از قدرتهاي ما در سوني اين است كه ساختار شركت را چنان محكم پي ريزي نمي كنيم كه سندروم «در اينجا اختراع نشده» دامنگيرمان شود. گرچه برخي از بهترين انديشه هاي ما از موسفيدان رده هاي بالا نشأت گرفته اما نيروي حيات را هميشه در رده هاي پايين يافته ايم و آن را تشويق كرده و پاداش داده ايم.


براي اينكه يك مدير درست تصميم گيري كند چه كاري بايد انجام دهد؟

- وظيفه اوليه مديريت تصميم گيري است كه مستلزم داشتن دانش حرفه اي از فناوري و توانايي پيش بيني براي آينده است. من معتقدم كه هر مدير بايد داراي اطلاعات عمومي وسيعي باشد كه تمام زمينه هاي شغلي او را در برگيرد.

واقعيتهاي شغلي و محيط آن را بشناسد و آمادگي قبول خطرات را براساس دانش و به اصطلاح حس ششم خود داشته باشد. مديراني كه استعداد قضاوت از ديدگاه فني را ندارند كه آيا يك توليد عملي است يا نه بشدت نامطلوب هستند.


اهميت گردش شغلي در كاركنان سازمان چيست شما چگونه از اين امر در دادن انگيزه به كاركنان استفاده مي كنيد؟

- ما سعي مي كنيم كاركنان خود را هردو سال يكبار به كار جديد يا كار مشابهي منتقل كنيم. امـــــا كاركنان پركار و فعال در انتقال اجازه مي يابند كه حتي زودتر از آن فرصت انتقال داخلي داشته باشند تا كار مناسب خود را پيدا كنند. ما بااين تير، دو نشان مي زنيم. شخص معمـولاً مي تواند شغل رضايت بخشي را پيدا كند و در عين حال بخش كارگزيني مي تواند مشكلات و مسائل بالقوه مربوط به مديراني را مشخص و معين سازد كه كاركنان تحت مديريت آنان مي خواهند از دست آنها رها شوند. جنبه مهم ديگر انتقال داخلي اين است كه مديريت هميشه توانايي آن را ندارد كه هركس را به شغل مناسبي بگمارد، بلكه اين كاركنان هستند كه درصدد برمي آيند شغل مناسب خود را پيـــدا كنند. اگر شخص آنچه مي خواهد انجام دهد انتخاب كند او تشويق مي شود، چون او شغلي را به دست مي آورد كه مورد نظرش بوده و با پشتكار زياد هم||ّ خود را وقف شغل جديد مي كند. اين تجربه ماست. ما شغلها و كاركنان بسيار داريم و دليلي نداريم كه نتوانيم شغلهاي مزبور را با كمك خود آنان كه مي خواهند آن كارها را انجام دهند هماهنگ سازيم.


نسبت به نيروهاي تازه استخدام شده در شركت چه حساسيتي داريد؟

- من شخصاً هرسال براي فارغ التحصيلان دانشگاهي تازه وارد به شركت سخنراني ايراد مي كنم. آنها را در دفتر مركزي در توكيو گرد آورده و مراسم معارفه برگزار مي كنيم. امسال نيز به رسم چنددهه گذشته آنان را گرد آورده و در چهره 700 جوان مشتاق نگاه كرده و خطابه خود را ايراد كردم.

معروف است كه شما به تحصيلات و مدرك كاركنان اهميت فراوان نمي دهيد. چرا؟

- من كتابي تحت عنوان «تحصيلات دانشگاهي اهميت ندارد» نوشته ام. من سياست عدم توجه به مدارك دانشگاهي را در شركت خود پياده كردم كه در استخدام كاركنان نبايد براساس زمينه هاي دانشگاهي آنها قضاوت كرد بلكه بايد به شايستگيها و فعاليتهاي آنان و استعدادهاي بالقوه آنان بيشتر توجه بشود. ما مرتب در جستجوي اشخاص مستعد و باكيفيت هستيم.

وقتي صحبت از استخدام در ژاپن مي شود، سيستم استخدام مادام العمر مطرح مي شود. چگونه ژاپن به اين شيوه رسيد؟

- فكر اينكه كارمندي همه دوران زندگـي شغلي اش را در يك شركت بگذارند يك اختراع ژاپني نيست زيرا اين خصلت به وسيله قوانين كار مدون نيروهاي اشتغال به ما تحميل شده است. در ژاپن پس از جنگ تعدادي از شركتهاي عظيم مثل ميتسوي، سوميتومو و ميتسوبيشي كه تحت عنوان زايباتسو( ZAIBATSU ) شناخته مي شوند و داراي قدرت سياسي نيز بودند عملاً اقتصاد كشور را در كنترل داشتند. هنگامي كه جنگ پايان يافت مسئولان اشتغال اعلام كردند تا زماني كه نظام زايباتسو شركتها و صاحبان سهام عظيم در هم تنيده و مالكيتهاي بزرگ زمين در اين مملكت وجود دارد، روند دموكراتيزه كردن آن امكان پذير نيست. هنگامي كه مديران و كاركنان ژاپني متوجه شدند كه منافع مشترك بسيـاري دارند و بايستـي به طور مشتـرك برنامه هاي بلندمدتي را طرح ريزي كنند، فلسفه و مفهوم استخدام مادام العمر مطرح و تكميل شد.

مسئوليت شما در شركت بسيار زياد است. چگونه بين كار و تفريح توازن برقرار مي كنيد؟

- كارم را بسيار دوست دارم اما از بازي نيز لذت مي برم. در 55 سالگي تنيس بازي مي كردم و در 60 سالگي اسكي و در 64 سالگي به اسكي روي آب پرداختم. به مدت 40 سال گلف بازي كرده ام و هنوز هم از آن لذت مي برم. هر مديري بايد بداند اينگونه تمرينهاي سنگين مورد نياز است، نه تنها براي سلامتي قلب بلكه براي تقويت ذهن و احساس و اعتمادي كه به آدم مي دهد. اعتماد به نفس اهميت بسياري دارد. گرچه هميشه سرگرم كار هستم اما هرموقع فرصت پيدا كنم مرخصي كوتاه مدت مي گيرم.

شركت سوني بيش از نيم قرن به شما متكي بوده است. فكر نمي كنيد اگر شركت را ترك كنيد، سوني به راهي ديگر برود؟

- هنگامي كه من شركت را ترك كنم فلسفه سوني به وجود خود ادامه مي دهد. در آمريكا به ندرت يك شركت فلسفه خاص خود را دارد چون هرموقع كه مديريت بالا تغيير يابد شخص جديد نظرات خود را اعمال مي كند.

شما بنيانگذار يك شركت عظيم مبتني بر فناوري برتر هستيد. به نظر شما فناوري چگونه مي تواند براي انسان مفيد باشد؟

- ما به فناوري به مثابه ابزاري نگاه مي كنيم كه در ادامه بقا به ما كمك مي كند. شايد بتوان فناوري مطلوبي را در اختيار داشت اما اگر نحوه استفاده صحيح و مناسب آن را ندانيم به چه درد مي خورد. ولي مي توان با داشتن فناوري ساده و نحوه صحيح استفاده از آن، زندگي انسانها را نجات داد. ما معتقديم اهميت استفاده از فناوري در اين است كه بتوانيم محصولاتي ايجاد كنيم كه به درد مردم بخورد.

آينده بشريت را چگونه مي بينيد؟

- من معتقدم كه آينده بسيار روشني در انتظار انسانهاست و در چنين آينده اي پيشرفتهاي مهيج فناوري وجود دارد كه به زندگي ساكنان كره زمين غنا خواهد بخشيد. تنها با گسترش بـــازرگاني بين المللي و انگيزش توليد بيشتر مي توانيم از امكاناتي بهره مند شـويم كه در دسترس است. برداشت من از آينده عبارت است از دنياي مهيج با كالاها و خدمات عالي تر. موفقيتها تنها به توانايي اراده ما بستگي دارد.


منابع 1 - آكيو موريتا، ساخت ژاپن (مديريت و موفقيت)، ترجمه يوسف نراقي، شركت سهامي انتشار، 1379. 2 - WWW.ASIAWEEK.COM. 3 - K. OHMAE, “GURU OF GADGETS: AKIO MORITA”, TIME 100 . 4 - WWW.SONY.COM

__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از رزیتا به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #32  
قدیمی 10-17-2009
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض پروفسور هشترودی

پروفسور هشترودی



عنوان : پروفسور هشترودی
منبع : مقالات اینترنتی

پروفسور هشترودی پس از اتمام دوره دبستان در دبستان های اقدسیه و سیروس تهران، دوره دبیرستان دارالفنون را در سال ۱۳۰۴ تمام كرد. در سال ۱۳۰۷، در اولین گروه دانشجویان اعزامی به اروپا، برای تحصیل در رشته مهندسی، از طرف وزارت فوائد عامه عازم اروپا شد. در سال ۱۳۰۸، به وطن بازگشت و وارد دارالمعلمین مركزی شد. دارالمعلمین مركزی را بعدها دانشسرای عالی و سپس دانشگاه تربیت معلم نامیدند. در سال ۱۳۱۱، شاگرد اول دانشسرا و جزء دومین دوره فارغ التحصیلان و گروه پنجم اعزامی به فرانسه شد. در سال ۱۳۱۲، دو سال زودتر از موعد مقرر موفق به كسب امتیاز اول در امتحانات آنالیز عالی در پاریس و اخذ لیسانس دوم در رشته ریاضی از دانشگاه سوربن شد. در سال ۱۳۱۵ به همراه دكتر محمد علی مجتهدی دكترای دولتی یا «راتا» را دریافت كرد. رساله دكترای دكتر هشترودی توسط ریاضیدان نامدار «الی كارتان»، راهنمایی و تصویب شد. در سال ۱۳۱۶، تدریس ریاضیات هندسه، حساب، آنالیز را در دانشكده ادبیات، علوم و دانشسرای عالی آغاز كرد كه آنها سال ها در یك جا جمع بود. در سال ۱۳۲۰، در دانشسرای عالی به پایه استادی رسید. در سال ۱۳۲۱، كرسی مكانیك تحلیلی گروه آموزشی ریاضی دانشگاه تهران به وی اعطا شد. در همان سال، به مقام ریاست فرهنگ تهران اداره تعلیمات متوسطه و نیز دریافت امتیاز مجله هفتگی «نامه كانون ایران» از شورای عالی فرهنگ نایل شد. در سال ۱۳۲۲، در اعتصاب استادان و دانشجویان دانشگاه تهران برای استقلال دانشگاه از وزارت معارف فعالانه شركت كرد. این اعتصاب سرانجام در سال بعد با كوشش دكتر محمد مصدق منجر به تصویب تبصره ای در مجلس شد. در سال ۱۳۲۳ با «رباب مدیری» ازدواج كرد و پدر دو دختر و یك پسر به نام های فرانك، رامین و فریبا شد. در سال ۱۳۲۵، یك مجمع فلسفی را هدایت كرد كه اشخاصی چون امیرحسین آریان پور و ابوالحسن فروغی و حسینعلی راشد در آن عضویت داشتند. پس از چندی این مجمع در منزل استاد تشكیل شد و به مدت پنج سال ادامه یافت. در سال ۱۳۲۶، برای تنظیم رساله دكترا در هندسه ترسیم فضای چهاربعدی استاد راهنمای «الكساندر سمباد آبیان» شد. این رساله بعد به تائید الی كارتان نیز رسید. در سال ۱۳۲۹، در كنگره بین المللی ریاضیدانان در دانشگاه هاروارد به عنوان نماینده دانشگاه تهران شركت كرد و گزارش آن را به الی كارتان تقدیم كرد. در این زمان استاد به عضویت موسسه مطالعات پیشرفته دانشگاه پرینستون آمریكا درآمد. این عضویت به درخواست ریاست آن دانشگاه، پروفسور «اوپن هایمر»، انجام شد. استاد در ترم پائیز ۵۲۱۹۵۱ نیز به تدریس در آن دانشگاه مشغول شد. در این سال ها، با اینشتین نیز به مصاحبت و گفت وگو می پرداخت. در سال ۱۳۳۰ به ایران مراجعت كرد و به مدت یك سال ریاست دانشگاه تبریز را عهده دار بود. در سال ۱۳۳۲، در كنگره بین المللی ریاضیدانان در آمستردام به عنوان نماینده دانشگاه تهران شركت كرد. در سال ۱۳۳۵، در كنگره طوسی دانشگاه تهران به ایراد سخنرانی پرداخت. در همین سال ریاضیدان برجسته «زاریسكی»، مقیم آمریكا، اقامت چند روزه ای در منزل دكتر هشترودی داشت. در سال ۱۳۳۶، در كنگره بین المللی ریاضیدانان زبان لاتین در شهر نیس فرانسه شركت كرد و از طرف شورای استادان دانشكده به ریاست دانشكده علوم دانشگاه برای یك دوره ۳ساله انتخاب شد. استاد متعاقبا پیشنهاد كار در موسسه تحقیقاتی «كلژ دوفرانس» را رد كرد. در این سال به تقاضای بدیع الزمان فروزانفر نایب رئیس انجمن ایرانی فلسفه و علوم انسانی دانشكده معقول و منقول، سخنرانی ای در باب «تجسم و تصویر» ایراد كرد. باز در همین سال بود كه استاد كوشش مستمری برای تصویب تبصره الحاقی به قانون استخدام مهندسان را به انجام رساند كه این قانون گام بزرگی برای اشتغال و تامین آتیه فارغ التحصیلان رشته های علوم بود. هشترودی در این سال هدایت سازمان صنفی دانشجویان را به مدت ۳ سال عهده دار شد و تاسیس كانون فارغ التحصیلان دانشكده علوم را مطرح كرد. در سال ۱۳۳۷ در كنگره بین المللی ریاضیدانان در ادینبو شركت كرد و با بزرگانی چون برتراند راسل به مصاحبت و گفت وگو پرداخت. در سال ۱۳۳۸ به پیشنهاد ریاست انجمن اتحادیه بین المللی فضا به عضویت در این انجمن درآمد. در همان سال دوره فوق لیسانس ریاضی را در ایران راه اندازی كرد. در سال ۱۳۴۰ با همكاری منوچهر آتشی و احمد شاملو به مدت یك سال ریاست هیات تحریریه نشریه فرهنگی، علمی، هنری «كتاب هفته» كیهان را به عهده گرفت. در سال ۱۳۴۳ در كنگره بین المللی ژئومتری و ژئودزی در صوفیه شركت كرد. در همین سال هیاهویی برای نامزدی وی برای دریافت جایزه نوبل در زمینه مكانیك سماوی به وجود آمد. در سال ۱۳۴۷، طی نامه ای خطاب به مدیر مجله یكان، پیشنهاد داد كه انجمن ریاضی و انجمن معلمان ریاضی، به مفهوم عام تشكیل شود. استاد در سال ۱۳۴۸ بنا به تقاضای خودش بعد از ۳۱ سال خدمت در كسوت استادی تمام وقت دانشكده علوم، بازنشسته شد. در این سال همچنین به ریاست كانون فضایی ایران و ریاست هیات امنا و شورای نویسندگان مجله «فضا» منصوب شد. در سال های ۱۳۴۹ ، ۱۳۵۰ و ۱۳۵۱ در كنفرانس های اول، دوم و سوم ریاضی كشور شركت كرد. در شهریور ماه سال ۱۳۴۹ موفق به دریافت لوح استاد ممتازی دانشگاه تهران شد. در سال ۱۳۵۱ در كنگره تحقیقات ایرانی در دانشگاه تهران به ایراد سخنرانی پرداخت. در سال ۱۳۵۲ همسر خویش را برای درمان روانه آلمان كرد. دختر بزرگش نیز در فرانسه به طور نابهنگامی وفات یافت و بدین ترتیب، احوال استاد رو به نزاری گذاشت و بالاخره، در ۱۳ شهریور ماه سال ۱۳۵۵، استاد بر اثر سكته قلبی به سرای باقی شتافت و جنازه وی در ۱۷ شهریور ماه از مسجد دانشگاه تهران تا بهشت زهرا تشییع شد.

__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
2 کاربر زیر از رزیتا سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #33  
قدیمی 10-23-2009
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض زندگینامه راجر پنروز

زندگینامه راجر پنروز

هشتم اوت سال 1931 در «کواچستر» از نواحی ا*** متولد می شود. ابتدا در یکی از مدارس وابسته به دانشگاه لندن و سپس در یکی از دانشکده های دانشگاه لندن به تحصیل می پردازد.

1957
دانشگاه کمبریج به وی درجه دکترا اعطاء می کند. به کمک پدرش ایوئل پنروز (1972 ـ 1898) که یک وراثت شناس برجسته است، تعدادی اشکال هندسی طراحی می کند که ساختن آنها غیر ممکن به نظر می رسید. هنرمند هلندی ام. سی. اشر (1972 ـ 1898)، که در طراحی تصاویر ایجاد کننده خطای دید مشهور است، از این طرحها در طراحی وساخت چاپهای سنگی استفاده می کند.

1964
در زمان تدریس در دانشگاه تگزاس در «آستن»، ایالات متحده آمریکا، کار بر روی نظریه ای که بعدها به هنگام فعالیت در دانشگاه آکسفورد آن را بسط می دهد، شروع می کند. وی نظریه جدیدی را از جهان ارایه می دهد که آن را نظریه تویستر می نامد. در این نظریه که بعضی از قوانین فیزیک را نقص می کند، از ارقام پیچیده ای استفاده می شود.

1966
به عنوان استاد ریاضیات کاربردی، در کالج «بیرکبک» در دانشگاه لندن منصوب می شود.

1972
به عضویت انجمن سلطنتی در می آید.

1973
به عنوان استاد ریاضیات در دانشگاه آکسفورد شروع به کار می کند.

1975
انجمن ستاره شناسی سلطنتی به او و استیون هاوکینگ مدال ادینگتون اعطاء می کند.

1985
انجمن سلطنتی به وی مدال سلطنتی اعطاء می کند.

1994
از طرف ملکه الیزابت دوم نشان شوالیه دریافت می کند.

1996
کار برروی «نظریه تویستر» را در دانشگاه آکسفورد ادامه می دهد.


__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
2 کاربر زیر از رزیتا سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #34  
قدیمی 10-23-2009
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض استیون هاوکینگ

استیون هاوکینگ





مقدمه

استیون ویلیام هاوکینگ در هشتم ژانویه 1942 م (300 سال پس از مرگ گالیله) در اکسفورد در شمال لندن به دنیا آمد. در جنگ جهانی ، آکسفورد ، به عنوان یکی از مراکز نگهداری از کودکان جنگ زده انگلیس برگزیده شده بود. به هشت سالگی که رسید ، خانواده هاوکینگ به سن آلبانس ، شهری در 32 کیلومتری شمال لندن رفتند که استیون در آنجا به مدرسه سن آلبانس رفت و از همان آغاز ، نبوغ خود را نشان داد. هاوکینگ ، در حومه لندن در خانواده‌ای تحصیل کرده و با فرهنگ رشد کرد. پدرش پزشک و متخصص بیماریهای مناطق حاره و مادرش از فعالان حزب لیبرال بود. استیون پسر کوچک اندامی بود که به کندی خواندن را فرا گرفت و هرگز در کلاس درس از شاگردان متوسط کلاس بالاتر نبود. لیکن او بسیار کنجکاو ، خیال پرور و دوست دار موسیقی بود. او از ابتدا علاقه شدیدی به علوم پیدا کرده و به تحصیل ریاضیات و بعدها به فیزیک پرداخت. اگر چه پدرش دوست داشت که او پزشکی بخواند. در سال 1958 او و چند تن از دوستانش موفق به ساخت یک رایانه ابتدایی ولی با کارایی خوبی شدند. در سال 1959 موفق به دریافت بورس تحصیلی از دانشگاه آکسفورد شد و آنجا بود که قابلیتهای خویش را به خوبی نشان داد.
استیون هاوکینگ و جهانی که او می‌بیند.

وقتی در سال 1962 با درجه ممتاز از دانشگاه آکسفورد فارغ التحصیل شد، برای گرفتن دکترا در کیهانشناسی به دانشگاه کمبریج رفت. در آنجا بود که شیفته شناخت "سیاهچاله‌ها" (که اولین بار توسط رابرت اوپنهایمر مطرح شده بودند) و "تکنیکهای فضا - زمان" شد، پدیده‌هایی که به نظر می‌رسید قوانین فیزیک نسبت به شناخت آنها عاجز مانده بود. پس از دریافت دکتری ، در کمبریج ماند و در همان سنین جوانی با ارائه نظریه‌های جسورانه و طرح سوالهایی درباره برخی فرمولها و نظریه‌های انیشتین و به چالش طلبیدن نام آوران فیزیک ، به شهرت رسید. از همین سالها روی قوانین پایه حاکم بر جهان عمیقا کار کرد. او با راجرپن رز فیزیکدان و ریاضیدان برجسته دانشگاه آکسفورد با استفاده از نظریه نسبت عام انیشتین به این نتیجه رسیدند که فضا- زمان در لحظه مهبانگ (Big-Bang) آغازی داشته و این آغاز در سیاهچاله ای رخ داده است. این نتیجه ضرورت وحدت نسبیت عام و مکانیک کوانتومی را الزام آور ساخت که جهش علمی عظیمی را در نیمه دوم قرن بیستم بوجود آورد. یکی از نتایج این نظریه این استنتاج بود که سیاهچاله‌ها الزاما نباید کاملا سیاه باشند، بلکه می‌توانند پس از گسیل تابش ناپدید شوند. حدس دیگر اینکه جهان در لحظه فرضی هیچ کرانه‌ای ندارد.

در سال 1668 ، هاوکینگ به جمع اندیشمندان مؤسسه نجوم کمبریج پیوست و در آغاز بود که کاربرد قوانین ترمودینامیک را در توصیف سیاهچاله‌ها بر پایه ریاضیات بسیار پیچیده آغاز کرد. در این اثنا کتاب فنی و تخصصی خود را با همکاری جی. اف. رالیس (G. F. R. Ellis) به نام "ساختار بزرگ مقیاس فضا - زمان" منتشر ساخت و در پی آن کتابها و مقاله‌های تخصصی زیادی در این زمینه نوشت که کتاب "300 سال پس از کشف گرانش" از این جمله است. اما شاید بخش عمده‌ای از شهرت عمومی او مدیون کتابها و مقاله‌های عامعه خوان او بخصوص کتاب معروف "تاریخچه زمان - از انفجار بزرگ تا سیاهچاله" اوست که در سال 1988 چاپ و منتشر شد و تا ماهها پر فروش‌ترین کتاب علمی جهان بود و ظرف کمتر از دو سال 14 بار تجدید چاپ شد.

همیشه این فکر غالب بود که هیچ چیز نمی‌تواند از سیاهچاله بگریزد، اما هاوکینگ اولین بار اظهار داشت که تحت شرایط معینی ، یک سیاهچاله می‌تواند، ذرات زیر اتمی گسیل کند. این پدیده امروزه به تابش هاوکینگ معروف شده است. او به کار روی نظریه مبدأ جهان ادامه داد و ادامه این کار به راههای وصل نسبیت (گرانش) با مکانیک کوانتومی (کارکرد درونی اتمها) دست یافت. کارهای هاوکینگ سهم عظیمی در آنچه فیزیکدانها "نظریه وحدت بزرگ" نامیده‌اند، داشته است. طبق این نظریه تمام قانونمندیهای فیزیک در قالب یک قانون یا معادله بیان می‌شود و فیزیکدانها پیرو دیدگاه آرمانی انیشتین در تلاش برتری یافتن این معادله‌اند. انیشتین با تلاشی نافرجام در قلمرو ریاضیات نتوانست این مجموعه متفاوت قوانین طبیعی را باهم آشتی داده و همساز کند.

اما او قلبا ایمان داشت که ماورای این نیروها سادگی و سهولتی نهفته است که در متن آن می‌توان تمام این نیروها و قوانین آنها را با قانونهای واحدی توضیح داد و این اعتقاد صرفا بر نوعی زیبایی شناسی استوار بود. باید توجه داشت که انیشتین انسان موحدی بود و به خدای یکتا اعتقادی راسخ داشت، از طریقی به زیبایی ریاضیات نیز عشق وافری می‌ورزید. از این رو معتقد بود که خالق یکتا با نگرشی زیباشناسانه جهان را با هندسه و ریاضیات زیبایی در قالب یک معادله سهل و ساده نظم داده است. وظیفه ماست که تلاش کنیم این معادله زیبا و سهل و ساده را بیابیم.

البته همه فیزیکدانان چنین وحدتی را باور ندارند. مثلا "ولفانگ پاولی" فیزیکدان برجسته اتریشی که اصل طرد او در آرایش عناصر جدول مندلیف و شناخت بیشتر عناصر ، تحول شگرفی ایجاد کرد، یک بار به شوخی گفته بود: "آنچه را خدا از هم جدا کرده است، هرگز کسی پیوندشان نخواهد داد." استیون هاوکینگ در بهار سال 1974 و در سن سی و دو سلگی به عالیترین افتخارات علمی در انگلستان یعنی پذیرش در "انجمن سلطنتی بریتانیا" -که یکی از عالیترین نهادهای علمی جهان محسوب می‌شود- نایل شد. او شاید جوانترین عضوی بود که در طول تاریخ این انجمن به عضویت آن برگزیده می‌شد.

هاوکینگ از سال 1962 از بیماری مخرب و تحلیل برنده‌ای به نام "بیماری نورون حرکتی" (Motor Neuron disease) رنج می‌برد. این بیماری تا به امروز تمام قوای جسمانی او را تحلیل برده بطوری که نه فقط توان حرکت اعضای بدن خود را ندارد، بلکه قدرت تکلم نیز ندارد. ولی با وجود آنکه قریب به 90 درصد اعضای بدنش از تحرک باز مانده‌اند، با صندلی چرخدار و رایانه مخصوصش به درس و تحقیق خود همچنان ادامه می‌دهد و به عنوان استاد مدعو به کشورهای مختلف جهان سفر می‌کند، گویی تمام پاره وجود او توده بهم فشرده‌ای از مغز فعال و هوشیاری است که اراداه‌ای قوی آن را هدایت می‌کند. مغز هاوکینگ نیرومندترین ابزار اوست که سرکش و آزاد به کاوش در اعماق جهان هستی می‌پردازد.

در همان سالهای آغاز بیماریش ، در یک مجلس مهمانی با جین وایلد که دانشجوی زبان بود آشنا شد و در سال 1965 با او ازدواج کرد. جین وایلد همسر او می‌گوید: "پیش از اینکه او را برای نخستین بار ملاقات کنم، آثار و علائم بیماری در او پدیدار گشته بود. من هرگز استیون قوی بنیه و سالمی را به چشم ندیدم. ولی من درباره آنچه مورد علاقه‌ام بود در کمال سادگی تصمیم گرفتم و به آن عمل کردم."
تشکیل خانواده

ازدواج هاوکینگ نقطه عطفی در زندگی او بود و خود می‌گوید: "جین مرا مصمم ساخت که زندگی کنم و به راه خود ادامه دهم. او براستی میل به زیستن را به من عطا کرد." زندگی خانودگیشان با عشق و تفاهم متقابل ، روالی عادی دارد. نخستین فرزند آنها ، رابرت ، در سال 1967 چشم به جهان گشود، سه سال بعد یعنی در 1970 دختری به نام لوسی به دنیا آمد و در سال 1979 تیموتی متولد شد. اینک آنهات صاحب یک نوه نیز هستند. هاوکینگ در سال 1978 وفق به دریافت جایزه معتبر "آلبرت انیشتین" شد. ملکه الیزابت عنوان و نشان رسمی "شوالیه بزرگ امپراطوری بریتانیا" را که یکی از پرافتخارترین نشانهای انگلستان است به او اعطا کرده است. علاوه بر آن ، از دانشگاههای معتبر دنیا نظیر دانشگاه پرینسون ، دانشگاه شیکاگو ، دانشگاه نیویورک و بسیاری دیگر از دانشگاهها به اخذ درجات افتخاری و نشانهای معتبر نایل آمده است. ولی شاید پرافتخارترین آنها کسب کرسی ممتاز استادی ریاضیات کمبریج است که 300 سال پس از نیوتن کسی موفق به کسب آن نشده بود.
برخی تأملات هاوکینگ

ما در دنیایی حیرت انگیز و گیج کننده زندکی می‌کنیم. می‌خواهیم معنای آنچه را که در پیرامون خویش می‌یابیم بدانیم و دوست داریم بپرسیم: سرشت جهان چیست؟ جایگاه ما در آن کجاست؟ از کجا آمده‌ایم و آمدنمان از بهر چه بوده است؟ منشأ جهان چیست و چرا به صورت کنونی‌اش در آمده است؟ چگونه به پایان خواهد رسید؟"
و چنین ادمه می‌دهد: "من در تمام زندگیم شیفته این بوده‌ام که به سوالهای بزرگی که در مقابلم قرار می گیرند پاسخهایی علمی بیابم. اگر شما نیز مثل من ، در شبی پرستاره ، به ستارگان آسمان نگاه کنید و تلاش کنید و در آنچه می‌بینید با تعمق و احساس بنگرید، شما نیز شگفت زده خواهید پرسید که این جهان چگونه بوجود آمده است. سوالها کاملا روشن و به طرز فریب آمیزی ساده‌اند.

اما پاسخها به نظر می‌رسند که ورای تفکرات ما هستند. "این تفکرات و باورها بیش از دو هزار سال است که ذهن بشر را به خود مشغول کرده است، اما کمتر از صد سال که ما به روش نوینی از تفکر در این زمینه دست یافته‌ایم. با قرار گرفتن در مرکز جهان ما خود را در مدار متوسطی از خورشید یافته‌ایم. خورشیدی که یکی از میلیونها ستاره کهکشان راه شیری ماست و کهکشان راه شیری ما تازه خود یکی از میلیاردها کهکشان جهان گسترش یابنده و بی انتهاست. اما این از پایان یک تاریخ طولانی تأملات استفهام آمیز بسیار دور است. قبل از آنکه ما امیدوار باشیم بتوانیم تصویر کاملی از جهانی که در آن زندگی می‌کنیم مجسم کنیم، سوالهای بزرگ هنوز بی پاسخ مانده‌اند."

"من از شما می‌خواهم که در این هیجانات من ، از کشفیات گذشته و حال ، و از این شیوه‌های انقلابی تفکر ، که نصیب ما شده سهیم باشید، از مهبانگ گرفته تا سیاهچاله‌ها و ماده سیاه ، تصور امروز ما از جهان ، پر از باورهای اعجاب آمیز و حقایق و انکار ناپذیر است. داستان رسیدن ما به این تصور ، داستان آموختن این است که آنچه را می‌بینیم بفهمیم."

__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
2 کاربر زیر از رزیتا سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #35  
قدیمی 12-16-2009
Afshin_m05 آواتار ها
Afshin_m05 Afshin_m05 آنلاین نیست.
کاربر کارآمد
 
تاریخ عضویت: Dec 2009
محل سکونت: سنندج
نوشته ها: 774
سپاسها: : 0

27 سپاس در 21 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Afshin_m05 به Yahoo ارسال پیام فرستادن پیام با Skype به Afshin_m05
پیش فرض


ايزاك نيوتن كه در روز 25 دسامبر 1642 يعني سال مرگ گاليله متولد شد از خانواده اي است كه افراد آن كشاورزان مستقل و متوسط الحال بودند و مجاور دريا در قريه وولستورپ مي زيستند نيوتن قبل از موعد متولد شد و زودرس به دنيا آمد و چنان ضعيف بود كه مادر گمان برد او حتي روز اول زندگي را هم نتواند به پايان برد پدرش نيز در عين حال اسحق نام داشت و در سي سالگي و قبل از تولد فرزندش درگذشت. پدرش مردي بوده است ضعيف با رفتار غيرعادي زودرنج و عصبي مزاج. مادرش هاناآيساك زني بود مقتصد، خانه داري بود صاحب كفايت و صنعتگري با لياقت. آيزاك دوره كودكي شادي نداشت او سه ساله بود كه مادرش با بارناباس الميت كشيش مرفه با سني دو برابر سن خود ازدواج كرد. جدايي از مادر ظاهراً سخت بر شخصيت او اثر گذاشت و تقريباً مسلم است كه رفتار بعدي وي نسبت به زنان را نيز شكل داد. نيوتن هيچگاه ازدواج نكرد اما يك بار (شايد هم دوبار) نامزد كرد به نظر مي آمد كه تمركز او منحصراً روي كارش بود نه سالي كه نيوتن در وولستوپ جدا از مادر گذرانيد براي وي سالهاي دردناكي بود داستانهايي سر زبان است كه نيوتن جوان ازقبه كليسا بالا مي رفت تا نورث ويتام ده مجاور را كه مادرش اينك در آن زندگي مي كرد ببيند.
آموزش ابتدايي رسمي نيوتن در دو مدرسه كوچك دهكده هاي اسكلينگتن و راچفورد صورت گرفته بود كه هر دو براي رفت و آمد روزانه به خانه او نزديك بودند چنين به نظر مي رسد كه اول بار داييي او كه كشيشي به نام ويليام آيسكاف بوده است متوجه شد كه در نيوتن استعدادي مافوق كودكان عادي وجود دارد.
بدين ترتيب ويليام آيسكاف مادر را مجاب كرد كه كودك را به دانشگاه كمبريج (كه خودش نيز از شاگردان قديمي اين دانشگاه بود) بفرستند زيرا مادر نيوتن قصد داشت وي را در خانه نگهدارد تا در كارهاي مزرعه او را كمك كند در اين هنگام نيوتن 15 ساله بود كمبريج در آن زمان ديگر آكسفورد را از مقام اولي كه داشت خلع كرده به قلب پيوريتانيسم انگليس و كانون زندگي روشنفكري آن كشور بدل شده بود. نيوتن در آنجا مانند هزاران دانشجوي ديگر دوره كارشناسي، خود را غرق مطالعه آثار ارسطو و افلاطون مي كرد نيوتن در يكي از روزهاي سال 1663 يا 1664 شعار زير را در كتابچه يادداشت خود وارد كرد. «افلاطون دوست من و ارسطو هم دوست من است اما بهترين دوست من حقيقت است.» او از كارهاي دكارت در هندسه تحليلي شروع كرده سريعاً تا مبحث روشهاي جبري پيش آمده بود در آوريل 1665 كه نيوتن درجه كارشناسي خود را گرفت دوره آموزشي او كه مي توانست چشمگيرترين دوره در كل تاريخ دانشگاه باشد بدون هيچگونه شناسايي رسمي به اتمام رسيد. در حدود سال 1665 مرض طاعون شيوع يافت و دانشگاه دانشجويان خود را مرخص كرد نيوتن به زادگاه خود مراجعه كرد همين موقع بود كه هوش و استعداد نابغه بزرگ آشكار گشت زيرا تمام كتابها و جزوه هاي خود را در دانشگاه جا گذاشته بود فكر خود را آزاد گذاشت كه به تنهايي از منابع خاص خود استفاده كند در اين هنگام نيوتن بيش از بيست و دو سال نداشت ولي بيش از ارشميدس و دكارت درباره معرفت ساختمان جهان دقيق شده بود نيوتن ضمن دو سالي كه در وولستوپ بود «حساب عنصار بي نهايت كوچك» «قانون جاذبه عمومي» را كشف كرد و تئوري نور را بنيان گذاشت اين داستان كه سقوط سيبي از درخت نيوتن را به فكر كشف نيروي جاذبه عمومي انداخته است به نظر درست مي آيد او از آن لحظه اين پرسشها را براي خود مطرح كرد: چرا سيب به پايين نه به بالا سقوط مي كند؟ و چرا ماه بر زمين نمي افتد. اين انديشه ها بعدها او را به كشف قانون گرانش رهنمون شدند هنگامي كه نيوتن چندين سال بعد پاسخ اين پرسش را توانست بيابد در واقع يكي از قانونهاي فيزيك را كشف كرده بود كه بر تمام عالم حكمفرماست «قانون نيروي گرانش زمين.» او پس از شيوع طاعون و بازگشت به ملك زراعي مادرش، طي 18 ماه به آگاهيها و كشفهايي بيش از آنچه كه دانشمندان ديگر در تمام طول عمر خود دست مي يابند، دست يافت او در اين مدت ساخت و ساز قانون نيروي گرانش را آغاز كرد او درباره نور و رنگهاي آن پژوهش كرد دليل جزر و مد را كشف كرد قوانين و حركات بخصوصي را به درستي تشخيص داد و معادله هايي براي آن نوشت كه بعدها اساس و بنيان دانش مكانيك شد در مورد نيروي گرانش نيوتن معتقد بود كه نه تنها زمين چنين نيروي گرانشي دارد بلكه تمام اجسام و اجرام چنين خصوصيتي دارند. روزي كه او منشوري را در دست گرفت و اجازه داد تا پرتو نور خورشيد از ميان آن عبور كند او با اين كار كشف كرد كه نور سفيد به هنگام ورود به منشور شيشه اي منحرف مي شود و به هفت پرتو نور اصلي با رنگهاي گوناگون تجزيه مي شود آنها رنگهاي رنگين كمان هستند كه طيف يا بيناب ناميده مي شوند و عبارتند از: سرخ، نارنجي، زرد، سبز، ابي، نيلي و بنفش. او تمام اين كشفيات را در يك دوره زماني 18 ماه به انجام رسايند بالاخره طاعون ريشه كن شد و او به لندن برگشت تا تحصيلات خود را به پايان برد. او سه سال پس از آن را صرف كاوش و پژوهش در ماهيت و طبيعت نور كرد همچنين نخستين دوربين نجومي آيينه اي را ساخت تلسكوپ آيينه اي رصد خانهن مونت پالومار در كاليفرنيا نيز كه آيينه آن پنج متر قطر داد براساس اصول و قواعل نيوتن بنا شده است. نيوتن در اثر مطالعات فراوان مبتلا به ناراحتي عصبي شد از دو ناراحتي عصبي كه نيوتن پيدا كرد اولي ظاهراً در سال 1678 و دومي در سال بعد از فوت مادر او بود در اين دوره وي به مدت شش سال از هر گونه مكاتبه اي مربوط به تلاشهاي ذهني دست كشيد به هر صورت عالم كيهاني بود. دوران مابين 1684 و 1686 از نظر تاريخ فكري بشر مقام ارجمندي دارد در اين دوران هالي توانست با تدبير بسيار نيوتن را وادار كند كه اكتشافا تخويش را در نجوم و علم حركات به منظور انتشار تدوين كند و نيوتن نيز به اين كار رضايت داد در سال 1687 در سن چهل و پنج سالگي قانون جاذبه زمين و سه قانون درباره حركت را در كتابش كه به زبان لاتين نوشته شده بود و «اصول» (Principle) نام داشت با خرج هالي منتشر كرد نيوتن به مطالعات عظيم ديگري پرداخت كه حتي امروزه نيز كامل نشده است و آن اينكه با به كار بردن قوانين علم حركات و قانون جاذبه عمومي فرورفتگي زمين را در دو قطب آن كه نتيجه دوران روزانه زمين به دور محورش مي باشد محاسبه كرد و به كمك اين محاسبه درصدد بر آمد سير تكامل تدريجي سياره را مورد مطالعه قرار دهد. نيوتن تغييرات وزن اجسام را برحسب تغيير عرض جغرافيايي مكان به دست آورد و نيز ثابت كرد كه هر جسم توخالي كه به سطوح كروي متحد المركز و متجانس محدود شده باشد نمي تواند هيچگونه نيرويي بر اجسام با ابعاد كوچك كه در نقطه غيرمشخصي در داخل آن قرار داشته باشند اعمال كند نيوتن در پاييز سال 1692 هنگاميكه به پنجاه سالگي نزديك مي شد به سختي مريض و بستري شد به طوري كه از هرگونه قوت و غذايي بيزار شد و دچار بيخوابي مفرط گرديد كه به تدريج به بي خوابي كامل تبديل شد خبر كسالت شديد نيوتن در قاره اروپا انتشاريافت ليكن بعد از آنكه خبر بهبود او را دادند دوستانش شادمان گشتند. حكومت بريتانيا به منظور قدرداني از خدمات اين دانشمند بزرگ يك منصب بسيار بالاي دولتي به وي اعطا كرد او در سال 1700 ميلادي به عنوان خزانه داري كل سلطنتي محسوب شد منصبي كه تا اخر عمرش آن را حفظ كرد در همان سال به عضويت آكادمي علمي فرانسه نيز انتخاب شد در سال 1705 عليا حضرت ملكه آن (ملكه انگليس) به وي عنوان «سر» اعطا كرد و به احتمال قوي اعطاي اين افتخار بيشتر به مناسبت خدمات او درضرب مسكوكات بوده است تا به علت تقدم فضل او در معبد عقل و كمال.وي چندي پيش از وفاتش با نگاهي به زندگي علمي طولاني گذشته اش از آن اين خلاصه را به دست داد: من نمي دانم به چشم مردم دنيا چگونه مي آيم اما در چشم خود به كودكي مي مانم كه در كنار دريا بازي مي كند و توجه خود را هر زمان به يافتن ريگي صافتر يا صدفي زيباتر منعطف مي كند در حاليكه اقيانوس بزرگ حقيقت همچنان نامكشوف مانده در جلوي او گسترده است اخرين روزهاي زندگي وي تأثر برانگيز و از جنبه انساني قوي و عميق بوده است اگرچه نيوتن نيز مانند ساير افراد بشر از رنج فراوان بي بهره نماند ليكن بردباري بسياري كه در مقابل درد و شكنجه دائمي دو سه سال اخير زندگاني خويش نشان داد شكوفه هاي ديگري بر تاج گلي كه بر فرق او قرار دارد مي افزايد. در آخرين روزهاي زندگي سرفه اي مداوم او را بسيار ضعيف كرد و عاقبت بعد از آنكه چند روزي از درد جانگداز آسوده بود در نهايت آرامش در 20 مارس 1727 در هشتاد و چهار سالگي در لندن در گذشت و با عزت و شرف بسيار در وستمينستر آبي به خاك سپرده شد براي قدرداني از اين دانشمند بزرگ واحد نيرو را نيوتن ناميده اند و به اختصار با حرف N نشان مي دهند بدون ترديد مي توان گفت در تاريخ بشريت نامي مافوق نيوتن وجود نداشته و هيچ اثري از لحاظ عظمت و بزرگي مانند كتاب (اصول) او نخواهد بود لاپلاس بزرگترين ادامه دهنده اكتشافات او درباره اش چنين مي گويد: كتاب اصول بناي معظمي است كه تا ابد عمق دانش نابغه بزرگي را كه كاشف مهمترين قوانين طبيعت بوده است به جهانيان مدلل خواهد داشت. لاگرانژ درباره او چنين مي گويد: نيوتن خوشبخت بود كه توانست دستگاه جهان را توصيف كند افسوس كه در عالم بيش از يك آسمان وجود ندارد ولتر مشهورترين ستايندگان او چنين نوشته است: اي رازدار آسمانها و اي جواهر ابدي راست بگو تو نسبت به نيوتن حسادت نمي ورزي؟
پاسخ با نقل قول
2 کاربر زیر از Afshin_m05 سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #36  
قدیمی 02-08-2010
زکریا فتاحی آواتار ها
زکریا فتاحی زکریا فتاحی آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2008
محل سکونت: پاوه
نوشته ها: 1,479
سپاسها: : 20

120 سپاس در 80 نوشته ایشان در یکماه اخیر
زکریا فتاحی به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

رستش دیروز فیلم ذهن زیبا رو دیدم، حیفم اومد که این مطلب رو ننویسم، قبلش باید بگم که این فیلم واقعا فیلم خوبی بود.

اینو میشناسی؟








جان نَش (۱۳ ژوئن ۱۹۲۸-) ریاضیدان نابغه و برجستهٔ آمریکایی که در سنین جوانی به بیماری روان‌گسیختگی (اسکیزوفرنی) از نوع پارانوید مبتلا شد. او در تکامل نظریهٔ بازی‌ها نقش بسیار مؤثری داشت و به خاطر تلاش‌هایش در این زمینه، در سال ۱۹۹۴ به همراه رینهارد سلتن و جان هارسانای برندهٔ جایزهٔ نوبل اقتصاد شد.

فیلم یک ذهن زیبا با بازی (راسال کرو) دربارهٔ زندگی او ساخته شده‌است.

جان نش ریاضیدان نابغه و برجستهٔ آمریکایی که در سنین جوانی به بیماری شیزوفرنی از نوع پارانویید مبتلا شد و بر اساس زندگی وی فیلمی به نام یک ذهن زیبا یا ذهنی زیبا نیز ساخته شده است. کار مهم او معرفی مفهومی است که بعدها به تعادل نش معروف شد. کارهای او در گسترش نظریهٔ بازی‌ها (از شاخه‌های ریاضیات نوین) بسیار موثر بوده است.

<جان نش> اكنون 78 ساله و يكي از معروف‌ترين اساتيد رياضيات در دانشگاه پرينستون است. البته همان 70 سال پيش هم، اطرافيان و به‌خصوص خانواده‌اش مي‌دانستند كه آينده درخشاني پيش روي اوست. <نش> در 20 سالگي مدرك ليسانس و فوق ليسانس را يكجا اخذ كرد و 2 سال بعد هم، در 22 سالگي، به درجه دكترا نايل شد. او به معناي واقعي كلمه يك نابغه رياضي بود و تئوري‌هاي مهم و بحث‌انگيزي در حوزه رياضيات و اقتصاد وضع كرد كه برايش جوايز متعددي به همراه داشت. او در سال 1994، به جايزه نوبل اقتصاد نيز دست پيدا كرد. اما آنچه از <جان نش> چهره‌‌اي ممتاز و مورد توجه ساخته است، نه نبوغ رياضي، كه استقامت او در مبارزه با بيماري اسكيزوفرني است. خودش در يادداشتي براي پايگاه اينترنتي بنياد نوبل مي‌نويسد:<از كودكي تمايل داشتم كه كارهايم را تنهايي انجام بدهم. گوشه‌گير بودم و دوست نداشتم كه با همكلاسي‌هايم بجوشم. فكر مي‌كردم كارهاي‌شان، تفريحات‌شان، همه و همه يك جور وقت تلف كردن است. در 31 سالگي هنوز هم گوشه‌گير بودم. همسرم باردار بود و من در دانشگاه تدريس مي‌كردم. همه چيز روبراه بود تا اينكه كم‌كم سر و كله آن فكرهاي عجيب و غريب و آن صداهاي لعنتي پيدا شد.> <جان نش> صداهايي غيرواقعي را مي‌شنيد كه او را از خطراتي موهوم حذر مي‌دادند و وادارش مي‌كردند كارهايي برخلاف خواسته‌اش انجام بدهد. رفته رفته بر شدت توهمات او افزوده شد و زندگي‌اش در آستانه فروپاشي قرار گرفت. همسرش او را ترك كرد، كرسي استادي خود را در دانشگاه از دست داد و بالاخره در بيمارستان بستري شد. پزشكان بيماري‌اش را نوعي <اسكيزوفرني هذياني> تشخيص دادند كه با افسرگي خفيف و كاهش اعتماد به نفس همراه شده بود. <نش> در ابتدا از خود سرسختي و مقاومت نشان مي‌داد و سعي مي‌كرد با هر ترفندي شده از بيمارستان و حتي از نظارت مستقيم روانپزشك، فرار كند. اما با شدت گرفتن بيماري، كم‌كم به درمان تن داد. سواي درمان، آنچه بيش از همه به <نش> كمك كرد، تلاش آگاهانه‌اي بود كه او از خود نشان داد. او با تمام توان سعي كرد تا محتواي ذهني بيمار خود را ذره ذره اصلاح كند. اين فرآيند جبراني، چيزي نزديك به 25 سال از بهترين سال‌هاي عمر او را گرفت اما اميد و اراده‌اي كه او از خود نشان داد، كار خودش را كرد و رياضيدان نابغه بالاخره از بند بيماري نجات پيدا كرد. خودش اين طور مي‌نويسد: <به مرور زمان سعي كردم بخش بيمار ذهن خودم را شناسايي و پاك كنم. سعي كردم رفته رفته ذهنيت عالمانه‌اي را كه از قبل داشتم، بازسازي كنم. اين كار خيلي طول كشيد، خيلي چيزها را از من گرفت اما فكر مي‌كنم الان ديگر بخش اعظم آن هذيان‌ها و آن توهمات را دور ريخته‌ام. اينكه در اين سن و سال هنوز مي‌توانم يك رياضيدان و تئوريسين فعال باشم، به اين معني است كه من در مبارزه با بيماري‌ام موفق شده‌ام.> علاوه بر كتاب‌هاي مختلفي كه در باره زندگي عبرت‌آموز و اميدبخش <جان نش> نوشته شده، 2 فيلم نيز بر همين اساس توليد شده است. يكي فيلم آشناي <ذهن زيبا> كه با بازي راسل كرو و كارگرداني ران هوارد توليد شده و از واقعيت زندگي و بيماري جان نش خيلي فاصله دارد؛ و ديگري فيلم مستند <جنون درخشان> كه نگاه دقيق‌تر و وفادارتري به زندگي او داشته است. نش داراي 2 فرزند پسر است. فرزند اولش كه درست همزمان با شروع بيماري پدر به دنيا آمد، رياضيدان است و از بد حادثه، درست مانند پدر، به بيماري اسكيزوفرني هذياني مبتلاست. او نيز سال‌هاست كه تحت نظارت و درمان پزشكان قرار دارد.

مي گويند مرز بين نبوغ و جنون به باريكي يك تار مو است. در يك ذهن زيبا ما با نابغه اي روبرو هستيم كه از اين مرز عبور كرده است. يك ذهن زيبا فيلم بسيار خوش ساختي است. يك كار بياد ماندني از "رون هاوارد". فيلم داستان زندگي جان نش (راسل كرو) برنده جايزه نوبل اقتصاد در 1994 است نابغه اي كه مبتلا اسكيزوفرني است.

نابغه اي كه در دنيايي غير از دنياي ما زندگي مي كند شايد نبوغ بيش از حد او را به اين ورطه انداخته است. زماني كه فيلم را مي بينيم ناخود آگاه اين پرسش براي ما مطرح مي شود كه آيا هر يك از شخصيت هاي ساخته ذهن جان نش جوابي به يك نياز بيروني براي او نبوده است
__________________

درمان غم عشق بگویم که چه باشد
وصل است و بهار است و می بربط و چنگ است
....
زنهار مرو هیچ سوی بیشه ی عشاق
چنگال غمش تیزتر از چنگال پلنگ است

----
ئه و روژه ی "مه جنون" له زوخاو نوشی ...مه ینه ت فه وتانی، کفنیان پوشی
من بومه واریس له قه وم و خویشی . . . سپاردی به من ئازاری و ئیشی


ویرایش توسط زکریا فتاحی : 02-08-2010 در ساعت 11:33 PM
پاسخ با نقل قول
2 کاربر زیر از زکریا فتاحی سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #37  
قدیمی 07-28-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض زندگینامه آلبرت اینشتین

زندگینامه آلبرت اینشتین(1)



تولد:در تاریخ 24 اسفند سال 1258 هجری شمسی،در شهر اولم آلمان Ulm.
نام پدر: هرمان اینشتین (1226-1281 ه. ش/وی 55 سال روی این سیاره زیست).
نام مادر: پائولین كخ (1237-1299ه.ش/وی 63 سال روی این سیاره زیست).
مادر اینشتین 11 سال از شوهرش هرمان جوانتر بود و آلبرت هنگامیكه پدرش 32 ساله و مادرش 21 ساله بود بدنیا آمد.
هرمان یك مهندس برق بود كه البته در كارهای اقتصادی زیاد وارد نبود.
پائولین هم خانه دار بود و گهگاهی ویولن ی تدریس می كرد.
سال 1259: در یك سالگی، اینشتین به همراه خانواده به مونیخ هجرت كرد.
سال 1260:در دو سالگی، خواهرش ماجا (ماریا) بدنیا آمد. (او در سال 1330 هجری شمسی در سن 70 سالگی از دنیا رفت).
سال 1267: به مدرسه لوئیت پولد مونیخ وارد شد (در سن 9 سالگی).
سال 1273:در حالی كه اینشتین 15 ساله دانش آموز كلاس ششم بود، خانواده اش به ایتالیا هجرت كردند و اینشتین در مدرسه شبانه روزی لوئیت پولد ماند.
سال 1274:اینشتین 16 ساله به خانواده اش در پاویا ملحق شد و سپس به مدرسه ی كانتونال در شهر آرا واقع در سوئیس رفت.
سال 1275:تابعیت آلمانی اش را رسماًانكار كرد. و تابعیت سوئیس را پذیرفت. در هفده سالگی از مدرسه ی شهر آرا دیپلم گرفت و سپس در مركز صنعتی فدرال ETH در شهر زوریخ در رشته ریاضی و فیزیك ثبت نام كرد.
سال 1279:پس از چهار سال در سن 21 سالگی از مركز صنعتی فدرال ETH فارغ التحصیل شد و دیپلما گرفت.
سال 1280: در سن 22 سالگی شهروند سوئیس شد.
سال 1281:در سن 23 سالگی در مؤسسه ای كه امتیاز ثبت اختراعات را ارائه می كرد در شهر برن، استخدام شد. در این سال پدرش در سن 55سالگی درگذشت.
سال 1282: در سن 24 سالگی با میلوا ماریك (1254-1323/ وی 69 سال در این سیاره زندگی كرد) - كه 4 سال بزرگتر از اینشتین بود- ازدواج كرد. در آن زمان میلوا دختری 28 ساله بود. آنها دو پسر داشتند. هانس آلبرت (1283-1352/ وی 69 سال روی این سیاره زیست) كه مهندسی مكانیك شاخه ی هیدرولوژی خواند و در كارش موفق بود. و ادوارد (1289-1344/وی 55 سال روی این سیاره زیست) و دچار بیماری شیزوفرنی علاج ناپذیری بود. آنها یك دختر هم داشتند بنام لیزرل (1281-نامعلوم) كه قبل از ازدواج آنها از مادر و پدر دیگری بدنیا آمده بود و آنها او را به فرزند خواندگی قبول كردند. سرنوشت او نا معلوم است.
سال 1284:در سن 26 سالگی، در مجله Annalen Der Physik آلمان مقاله مربوط به كوانتومهای نور و اثر فوتوالكتریك، مقاله مربوط به حركت براونی ذرات در نظریه ی اتمی، مقاله نسبیت خاص، مقاله همسانی انرژی و جرم، مقاله نظریه كوانتومی برای مواد حالت جامد در رابطه با گرمای ویژه و مقاله اصول نسبیت عام كه اذعان می كرد كه گرانش همانند شتاب است، را بچاپ رساند.
سال 1288:در سن 30 سالگی، در دانشگاه زوریخ دانشیار شد. كارهای بیشتری روی نظریه كوانتومی كرد.
سال 1290:در سن 32 سالگی، در دانشگاه كارل - فردیناند در شهر پراگ استاد كامل شد. خمیدگی نور در نور ستاره ها را هنگام خورگرفت (خورشید گرفتگی) پیش بینی كرد. (هرچند كه مقداری كه پیش بینی كرد غلط بود).
سال 1291:در سن 33 سالگی، در ETH (مركز صنعتی فدرال،یعنی همانجایی كه چهار سال درس خوانده بود و دیپلم گرفته بود) استاد كامل شد.
1293:در سن 35 سالگی، در دانشگاه برلین استادكامل شد. میلوا و فرزندانش را ترك كرد. این هنگامی بود كه جنگ جهانی اول شروع شد.
1294:در سن 36 سالگی، "بیانیه ای به اروپائیان"را با دیگران هم امضاءشد كه طبق آن خود را از نظامیگری آلمان جدا می دانست. همچنین مقاله معادلات نسبیت عام را بچاپ رساند.
سال 1295:در سن 37 سالگی، كتابی در رابطه با نسبیت عام بچاپ رساند. رئیس انجمن فیزیك آلمان شد. تكانه ی كوانتاهای نور را محاسبه كرد كه در سال 1296 مقاله ای با همین عنوان در رابطه با شبیه سازی گذار اتمی بچاپ رساند.
سال 1296:در سن 38 سالگی، مدیر مركز قیصر- ویلهلم آلمان شد (مؤسسه ای كه تحقیقات آلمان را حمایت می كند).مقاله معادلات كیهانشناسی با ثابت كیهانی را بچاپ رساند وانبساط جهان را از معادلات فوق استخراج كرد.
سال 1297:هنگامی كه 39 سال داشت، پایان جنگ جهانی اول و انقلاب در آلمان.
سال 1298:در 40 سالگی، از میلوا طلاق گرفت و با الزا اینشتین لووتنتال(دختر خاله اش) (1255-1315/كه 60 سال روی این سیاره زندگی كرد) هنگامی كه او 43 سال داشت، ازدواج كرد. الزا از شوهر سابقش دو دختر داشت. الیزه (1276-1313/كه37 سال روی این سیاره زندگی كرد) و مارگوت (1278-1365/كه 77 سال روی این سیاره زندگی كرد). هنگام ازدواج مادر این دو دختر با اینشتین آنها به ترتیب 22 ساله و 20 ساله بودند. بنابر قانون این دو دختر فامیلی اینشتین را پس از ازدواج اخذ كردند. در این سال خمیدگی نوری در یك خورگرفت(خورشیدگرفتگی) مشاهده شد.
سال 1299:همزمان با 41 سالگی، اذهان عمومی، با تحریك ضد یهودها، به نظریه نسبیت عام و اینشتین تاختند. در این سال مادرش در سن 63 سالگی در گذشت.
سال 1300:در42 سالگی، اولین دیدارش از آمریكا.
سال 1301در 43 سالگی، كار بر روی نظریه ی میدانهای واحد. دیدار از كشورهای خاور دور. برنده جایزه نوبل در فیزیك "به پاس خدمات در فیزیك نظری و بویژه كشف قانونمندی اثر فوتو الكتریك".
سال 1303:در 45 سالگی، افتتاح مركز اینشتین در برج اینشتین در پوتزدام. چاپ مقاله نظریه ی بوز- اینشتین (بوز فیزیكدان هندیست) در باب افت و خیزهای آماری.
سال 1306:در سن 48 سالگی، آغاز بحث با نیلس بور (فیزیكدان اتریشی) در باب تفسیر نظریه ی كوانتومی، در پنجاهمین همایش سالوی.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از behnam5555 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #38  
قدیمی 07-28-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

زندگینامه آلبرت اینشتین(2)




سال 1308:در سن 50 سالگی، مقاله ای برای اذهان عمومی در رابطه با وحدت نظریه ی میدان گرانشی و میدان الكترومغناطیسی بچاپ رساند.
سال 1309:در سن 51 سالگی، دیدار گسترده ای از آمریكا بخصوص در مركز صنعتی كالیفرنیا داشت.
سال 1311:در سن 53 سالگی، بعنوان استاد كامل در مركز تحقیقات مطالعات پیشرفته پرینستون انتخاب شد. با رعایت این مسأله كه بعنوان استاد نیمه وقت در دانشگاه برلین هم باشد.
سال 1312:در سن 54 سالگی، نازیها در آلمان بر سر قدرت آمدند.
سال 1313:دختر اول الزا بنام الیزه اینشتین درگذشت. در این سال اینشتین 55 ساله بود.
سال 1314:در سن 56 سالگی، چاپ مقاله ای بزبان انگلیسی تحت عنوان"آیا توصیف مكانیك كوانتومی از حقیقت واقعی می تواند كامل باشد؟"بهمراه ب. پوذولسكی و نیلس بور كه بحث بی انتهایی را روی تفسیر كوانتوم بوجود آورد.
سال 1315:در سن 57 سالگی، مرگ همسرش الزا.
سال 1318:در سن 60 سالگی، وقوع جنگ جهانی دوم. اینشتین نامه ای به ریاست جمهوری آمریكا، روزولت، نوشت از احتمال ساخت بمب اتمی او را آگاه كرد.
سال 1319:در سن 61 سالگی، تابعیت آمریكا را پذیرفت ولی تابعیت سوئیس را از دست نداد.
سال 1323:همسر اول اینشتین، میلوا ماریك در 69 سالگی درگذشت. در این زمان اینشتین 65 ساله بود.
سال 1324:در سن 66 سالگی، بمباران اتمی هیروشیما و ناكازاكی. پایان جنگ جهانی دوم.
سال 1325:در سن 67 سالگی، بعنوان سرگروه كمیته فوری دانشمندان اتمی خدمت كرد.
سال 1327:در سن 69 سالگی، چاپ مقاله ی"تعمیم نسبیت عام"بعنوان یك نمونه از تلاشها برای دست یابی به دیدگاه ریاضی جهانشمول برای نظریه میدانها.
سال 1330:در سن 72 سالگی، خواهر اینشتین در سن 76 سالگی در بیمارستانی در شهر پرینستون بر اثر تصلب شرائین درگذشت.
سال 1331:در سن 73 سالگی، ریاست جمهوری به او پیشنهاد شد ولی او نپذیرفت.
سال 1334:در 30 فروردین 1334 ابتدا به انگلستان رفت و سپس از آنجا به آمریكا رفته و مقیم آمریكا شد.
نکاتی جالب از زندگیه آلبرت اینشتن:
پیشرفت آموزشی آلبرت در دوران كودكی بسیار كند بود و پیش از سه سالگی به سختی سخن می گفت.پدر و مادر او فكر میكردند كه او احتمالاًعقب مانده ذهنی است و به این خاطر سخت نگرانش بودند.سرانجام سخن گفتن را آموخت؛ اما وقتی در برابر پرسشی قرار می گرفت، به سختی پاسخ می داد: ابتدا جمله ای را كه می خواست بیان كند چند بار زیرلب زمزمه می كرد و بعد یكباره و با صدایی بلند ادا می كرد.
آلبرت در خانواده ای یهودی به دنیا آمد.اینشتین در كودكی تحت تأثیر آموزش های دینی پدر و مادرش قرار گرفت اما پس از چند سال، آنها را رها كرد. آلبرت اینشتین با آنكه، دیگر باوری به دین یهود نداشت، اما به خاطر آزار یهودیان توسط فاشیست های آلمانی و نیز به خاطر آنكه به عنوان یك انسان دوبار از حق شهروندی محروم شده بود، ایجاد كشور اسرائیل را مورد تایید قرار داد.
پدر و مادرش تصمیم گرفتند كه او را به دبستان نفرستند؛ و در خانه آموزش ببیند؛ اما این كار نیز ثمری به همراه نداشت. وقتی روز اول، معلم خصوصی كه خانمی بود به منزلشان آمد، آلبرت با پرتاب صندلی از او استقبال كرد.
معمولاًدر صندلی آخر كلاس می نشست و علاقه ای به آنچه در كلاس می گذشت، نشان نمی داد. با این وجود به درس های ریاضی و علوم عشق می ورزید.به طوركلی نظر آموزگاران درباره او را می توان در این جملات خلاصه كرد: "آلبرت جان، تو چیزی بشو نیستی، در مشق و كتاب آینده ای نداری و بهتر است كاری درست و حسابی برای خود پیشه كنی و كار حساب و مدرسه را رها كنی".
در اواخر زندگی همیشه لباس بسیار معمولی می پوشید و از پوشیدن لباس های رسمی خودداری می كرد. در دیدار با رئیس جمهور آمریكا لباسی كاملاًعادی پوشیده بود و جورابی به پا نداشت. وقتی خبرنگاران پرسیدند كه چرا هیچ وقت جوراب نمی پوشد؛ پاسخ داد: انگشت های پایم جوراب ها را سوراخ می كند. خریدن جوراب هم دردسر بزرگی است. این است كه به كلی از خیر پوشیدن جوراب گذشته ام.


__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
2 کاربر زیر از behnam5555 سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #39  
قدیمی 01-31-2011
kiana آواتار ها
kiana kiana آنلاین نیست.
کاربر بسیار فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2007
نوشته ها: 795
سپاسها: : 843

1,438 سپاس در 268 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

آیا شیطان وجود دارد؟



و آیا خدا شیطان را خلق کرد؟





استاد دانشگاه با این سوال ها شاگردانش را به يك چالش ذهنی کشاند.

آیا خدا هر چیزی که وجود دارد را خلق کرد؟

شاگردی با قاطعیت پاسخ داد:"بله او خلق کرد"

استاد پرسید: "آیا خدا همه چیز را خلق کرد؟"

شاگرد پاسخ داد: "بله, آقا"

استاد گفت: "اگر خدا همه چیز را خلق کرد, پس او شیطان را نیز خلق کرد. چون شیطان نیز وجود دارد و مطابق قانون که کردار ما نمایانگر صفات ماست , خدا نیز شیطان است"

شاگرد آرام نشست و پاسخی نداد. استاد با رضایت از خودش خیال کرد بار دیگر توانست ثابت کند که عقیده به مذهب افسانه و خرافه ای بیش نیست.

شاگرد دیگری دستش را بلند کرد و گفت: "استاد میتوانم از شما سوالی بپرسم؟"

استاد پاسخ داد: "البته"

شاگرد ایستاد و پرسید: "استاد, سرما وجود دارد؟"

استاد پاسخ داد: "این چه سوالی است البته که وجود دارد. آیا تا کنون حسش نکرده ای؟ "

شاگردان به سوال مرد جوان خندیدند.

مرد جوان گفت: "در واقع آقا, سرما وجود ندارد. مطابق قانون فیزیک چیزی که ما از آن به سرما یاد می کنیم در حقیقت نبودن گرماست. هر موجود یا شی را میتوان مطالعه و آزمایش کرد وقتیکه انرژی داشته باشد یا آنرا انتقال دهد. و گرما چیزی است که باعث میشود بدن یا هر شی انرژی را انتقال دهد یا آنرا دارا باشد. صفر مطلق (460- f) نبود کامل گرماست. تمام مواد در این درجه بدون حیات و بازده میشوند. سرما وجود ندارد. این کلمه را بشر برای اینکه از نبودن گرما توصیفی داشته باشد خلق کرد." شاگرد ادامه داد: "استاد تاریکی وجود دارد؟"

استاد پاسخ داد: "البته که وجود دارد"

شاگرد گفت: "دوباره اشتباه کردید آقا! تاریکي هم وجود ندارد. تاریکی در حقیقت نبودن نور است. نور چیزی است که میتوان آنرا مطالعه و آزمایش کرد. اما تاریکی را نمیتوان. در واقع با استفاده از قانون نیوتن میتوان نور را به رنگهای مختلف شکست و طول موج هر رنگ را جداگانه مطالعه کرد. اما شما نمی توانید تاریکی را اندازه بگیرید. یک پرتو بسیار کوچک نور دنیایی از تاریکی را می شکند و آنرا روشن می سازد. شما چطور می توانید تعیین کنید که یک فضای به خصوص چه میزان تاریکی دارد؟ تنها کاری که می کنید این است که میزان وجود نور را در آن فضا اندازه بگیرید. درست است؟ تاریکی واژه ای است که بشر برای توصیف زمانی که نور وجود ندارد بکار ببرد."

در آخر مرد جوان از استاد پرسید: "آقا، شیطان وجود دارد؟"

زیاد مطمئن نبود. استاد پاسخ داد: "البته همانطور که قبلا هم گفتم. ما او را هر روز می بینیم. او هر روز در مثال هایی از رفتارهای غیر انسانی بشر به همنوع خود دیده میشود. او در جنایتها و خشونت های بی شماری که در سراسر دنیا اتفاق می افتد وجود دارد. اینها نمایانگر هیچ چیزی به جز شیطان نیست."

و آن شاگرد پاسخ داد: شیطان وجود ندارد آقا. یا حداقل در نوع خود وجود ندارد. شیطان را به سادگی میتوان نبود خدا دانست. درست مثل تاریکی و سرما. کلمه ای که بشر خلق کرد تا توصیفی از نبود خدا داشته باشد. خدا شیطان را خلق نکرد. شیطان نتیجه آن چیزی است که وقتی بشر عشق به خدا را در قلب خودش حاضر نبیند. مثل سرما که وقتی اثری از گرما نیست خود به خود می آید و تاریکي که در نبود نور می آید.



نام مرد جوان يا آن شاگرد تيز هوش كسي نبود جز ، آلبرت انیشتن
__________________
شیشه ای میشکند... یک نفر میپرسد که چرا شیشه شکست
آن یکی میگوید شاید این رفع بلاست !
دل من سخت شکست ... هیچ کس هیچ نگفت .... غصه ام را نشنید !
از خودم میپرسم : ارزش قلب من از شیشه ی یک پنجره هم کمتر بود ؟





پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از kiana به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #40  
قدیمی 11-18-2011
bigbang آواتار ها
bigbang bigbang آنلاین نیست.
مدیر بخش مکانیک - ویندوز و رفع اشکال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
نوشته ها: 2,586
سپاسها: : 5,427

6,159 سپاس در 1,794 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

دکتر غلامحسین مصاحب



مرحوم دکتر غلام حسین مصاحب که از ریاضیدانان و دانشمندان برجسته در قرن حاضر به شمار می آید در مقدمه یکی از کتاب های معروفش (منطق ریاضی ) نوشته است :
(تا آنجایی که من اطلاع دارم کتاب حاضر اولین اثری هست که به زبان فارسی در منطق جدید نوشته شده است )

آری غلامحسین مصاحب در ریاضیات و پژوهشهای علمی شهرت فراوانی داشت نخستین کسی که در زبان فارسی از علم جدید و مهمی به نام منطق ریاضی به طور گسترده سخن گفت و فارسی زبانها را با این علم آشنا کرد . علمی که به تعببیر خود دکتر غلامحسین مصاحب نه تنها در پیشرفت دانش ریاضی در جهان کمک شایانی کرده بلکه در سایر شاخه های علوم و حتی در اخلاق و حقوق نیز مورد استفاده قرار گرفته است .

او در اهمیت دانش ریاضی میگفت : (( این مطلب را نمیتوان کتمان کرد که فهم امروز بشر ، بدون دانستن ریاضیات ممکن نیست ))
برخی از آثار و اقدامات علمی و فرهنگی این ریاضیدان توانا :
حکیم عمر خیام به عنوان عالم جبر ، مدخل منطق صورت یا منطق ریاضی ، آنالیز ریاضی در دو جلد ، تئوری مقدماتی اعداد ، تهیه و تالیف کتب درسی مختلف در شاخه ریاضی
علاوه بر اینها در عرصه مدیریت نهادها و و تشکیلات علمی نیز فعال بود و سالهایی از عمر خود را در ریاست برخی ادارات ( ریاست دانشگاه شهید بهشتی ملی سابق ) . او پس از تحصیل در ایران به منظور تکمیل تحصیلات به خارج عزیمت کرد و موفق به اخذ مدرک دکتری در ریاضیات شد .

و سرانجام در سال 1358 دیده از جهان فروبست .

__________________

احد،صمد، قاهر، صادق ...
عاشقشم

لا تقنطوا من رحمة الله

هیچ چیز تجربه نمیشه اینو یادت باشه !!
ترفند هایی براي ويندوز 7


عیب یابی سخت افزاری سیستم در کسری از دقیقه

پاسخ با نقل قول
3 کاربر زیر از bigbang سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 12:01 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها