بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات

شعر و ادبیات در این قسمت شعر داستان و سایر موارد ادبی دیگر به بحث و گفت و گو گذاشته میشود

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #31  
قدیمی 09-30-2009
دانه کولانه آواتار ها
دانه کولانه دانه کولانه آنلاین نیست.
    مدیر کل سایت
        
کوروش نعلینی
 
تاریخ عضویت: Jun 2007
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 12,700
سپاسها: : 1,382

7,486 سپاس در 1,899 نوشته ایشان در یکماه اخیر
دانه کولانه به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

خانم آیدا خوش اومدی به جمع ما
امیدوارم لحظات خوبی داشته باشیم در کنار هم
تشکر و خسته نباشید بابت فعالیتهای خوب اخیرتون
این مطلب خیلی خوبه مهمش کردم که در تالار همیشه پیوست باشه
موفق باشین
__________________
مرا سر نهان گر شود زير سنگ -- از آن به كه نامم بر آيد به ننگ
به نام نكو گر بميــرم رواست -- مرا نام بايد كه تن مرگ راست



پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #32  
قدیمی 09-30-2009
آیـدا آواتار ها
آیـدا آیـدا آنلاین نیست.
کاربر خوب
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
نوشته ها: 438
سپاسها: : 0

16 سپاس در 16 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض .:: مناظره ای زیبا بین چند شاعر بزرگ ::.

حافظ شیرازی


اگـر آن تـرک شیرازی بـه دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بـخارا را


صائب تبریزی

اگـــر آن تـــرک شـیرازی بـــه دست آرد دل مـــــا را
بــه خــال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا را
هر آنکس چیز می بخشد ز مال خویش می بخشد
نــه چـون حـافظ کـه می بخشد سمرقند و بـخارا را




شهریار تبریزی


اگـــــر آن تــــــرک شیرازی بـــه دست آرد دل مــــا را
بـــه خـــال هـنـدویـش بخـشم تــمــام روح و اجـــزا را
هــر آنکس چـیز می بخشد بـه سـان مرد می بخشد
نه چون صائب که می بخشد سر و دست و تن و پا را
سـر و دسـت و تـن و پــا را به خــاک گور می بخشند
نـــه بـــر آن تـــرک شـیرازی کـــه بــرده جـمله دلها را




رند تبریزی



اگــــر آن تـــــرک شیرازی بـــه دست آرد دل مـــا را
بــهــایـش هـــم بــبـــایـــد او بـبخشد کل دنیـــــا را
مـگــر مـن مـغـز خــر خــوردم در این آشفته بــازاری
کــه او دل را بــه دست آرد ببخشم مــن بــخارا را ؟
نه چون صائب ببخشم من سر و دست و تن و پا را
و نــــه چـــون شهریـــارانم بـبـخشم روح و اجــزا را
کـــه ایـن دل در وجـــود مــا خــدا داـند که می ارزد
هــــزاران تــــرک شیـراز و هـــزاران عشق زیــبــا را
ولی گــر تــرک شـیــرازی دهـد دل را به دست مــا
در آن دم نــیــز شـــایـــد مـــا ببخشیمش بـخـارا را
کــه مــا تــرکیم و تبریزی نه شیرازی شود چون مـا
بـــه تــبــریــزی هـمـه بخشند سمرقـند و بـخـارا را


شمس الدین عراقی


پاسخ گفتن بی نشانه مناظره ی رند تبریزی را
عجب آشفته بازاری ، خریداران دانا را
همه ترکان تبریزی ، بت زیبای رعنا را
گشاد دست صائب بین ، پشیمان می شود منشین
خریداری چنین هرگز ، چه ارزان داده اعضا را
سر ودست بلورین را ، تن رعنای سیمین را
که بر کارش نمی آید ، بجایش دست و هم پا را
بیبن این را به آخر شد ، عنایاتش چه وافر شد
نه تنها جمله اجزا را ، چو مردان روح والا را
از این بهتر چه می خواهی ، زیانت می رسد باری
بیا ای ترک شیرازی ، ببر این مرده کالا را
بیا دلدار شیرازی ، ببین رند از سر مستی
چه می گوید نمی دانم ، مگر گم عقل برنا را
شماتت بر خریداران ، چو سنگ از آسمان باران
چرا اینگونه گفتن ها ، چنین عرضه تقاضا را
برابر می کند دل را ، که برتر می کند دل را
زعشق ترک شیرازی ، همو بخشد همان ها را
سر آخر چه می نازد ، به شهر خواجه می تازد
سخاوت می کند او هم ، سمرقند و بخارا را
بدور از قیل و این غوغا ، سر خود (بی نشان) بالا
دعا کردم یکایک را ، تو هم (انّا فتحنا) را


پاسخ با نقل قول
  #33  
قدیمی 09-30-2009
آیـدا آواتار ها
آیـدا آیـدا آنلاین نیست.
کاربر خوب
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
نوشته ها: 438
سپاسها: : 0

16 سپاس در 16 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

زاهدی طعنه زنان با مطربی فرزانه گفت:
« حاصل از عمری طرب انگيزی ومستی چه بود؟»
گفت مطرب : « ای همام ژنده پوش پارسا
هيچ انديشی که عزلت عاقبت خامت نمود؟
تو به کنجی معتکف دايم عبادت می کنی
غافلی از صوت جانبخش و شگفتی های رود
گر به هر سو زخمه ای بر ساز چوبين می زنم
از نوای دلکشش سوزد سراپای وجود
ذکر حق چون شعله ای پنهان شده در نای ساز
سوحت آنکه لحظه ای همراه شد با سوز عود»
پاسخ با نقل قول
  #34  
قدیمی 09-30-2009
آیـدا آواتار ها
آیـدا آیـدا آنلاین نیست.
کاربر خوب
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
نوشته ها: 438
سپاسها: : 0

16 سپاس در 16 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

گفتم به مهی کز تو صد گونه طرب دارم
گفتا که بغیر آن صد چیز عجب دارم
گفتم که در این بازی ما را سببی سازی
گفتا که من این بازی بیرون سبب دارم
هر طایفه با قومی خویشی و نسب دارند
من با غم عشق تو خویشی و نسب دارم
بیرون مشو از دیده ای نور پسندیده
کز دولت نور تو مطلوب طلب دارم
آنم که ز هر آهش در چرخ زنم آتش
وز آتش بر آتش از عشق لهب دارم..
پاسخ با نقل قول
  #35  
قدیمی 09-30-2009
آیـدا آواتار ها
آیـدا آیـدا آنلاین نیست.
کاربر خوب
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
نوشته ها: 438
سپاسها: : 0

16 سپاس در 16 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

گفت سوزن با رفوگر وقت شام شب شد و آخر نشد کارت تمام
روز و شب، بیهوده سوزن میزنی هر دمی، صد زخم بر من میزنی
من ز خون، رنگین شدم در مشت تو بسکه خون میریزد از انگشت تو
زینهمه نخهای کوتاه و بلند گه شدم سرگشته، گاهی پایبند
گه زبون گردیدم و گه ناتوان گه شکستم، گه خمیدم چون کمان
چون فتادم یا فرو ماندم ز کار تو همی راندی به پیشم با فشار
میبری هر جا که میخواهی مرا میفزائی کار و میکاهی مرا
من بسر، این راه پیمودم همی خون دل خوردم، نیاسودم دمی
گاهم انگشتانه میکوبد بسر گاه رویم میکشد، گاه آستر
گر تو زاسایش بری گشتی و دور بهر من، آسایشی باشد ضرور
گفت در پاسخ رفوگر کای رفیق نیست هر رهپوی، از اهل طریق
زین جهان و زین فساد و ریو و رنگ تو چه خواهی دید با این چشم تنگ
روز می‌بینی تو و من روزگار کار می‌بینی تو و من عیب کار
تو چه میدانی چه پیش آرد قضا من هدف بودم قضا را سالها
ناله تو از نخ و ابریشم است من خبردارم که هستی یکدم است
تو چه میدانی چها بر من رسید موی من شد زین سیهکاری سفید
سوزنی، برتر ز سوزن نیستی آگهی از جامه، از تن نیستی
من نهان را بینم و تو آشکار تو یکی میدانی، اما من هزار
من درینجا هر چه سوزن میزنم سوزنی بر چشم روشن می‌زنم
من چو گردم خسته، فرصت بگذرد چون گذشت، آنگه که بازش آورد
پاسخ با نقل قول
  #36  
قدیمی 09-30-2009
آیـدا آواتار ها
آیـدا آیـدا آنلاین نیست.
کاربر خوب
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
نوشته ها: 438
سپاسها: : 0

16 سپاس در 16 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

نشنیده ای که زیر چناری کدوبنی
بر رست و بردوید برو بر به روز بیست؟

پرسید از آن چنار که «تو چند ساله‌ای؟
گفتا «دویست باشد و اکنون زیادتی است

خندید ازو کدو که «من از تو به بیست روز
بر تر شدم بگو تو که این کاهلی ز چیست

او را چنار گفت که «امروز ای کدو
با تو مرا هنوز نه هنگام داوری است

فردا که بر من و تو وزد باد مهرگان
آنگه شود پدید که از ما دو مرد کیست
پاسخ با نقل قول
  #37  
قدیمی 09-30-2009
آیـدا آواتار ها
آیـدا آیـدا آنلاین نیست.
کاربر خوب
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
نوشته ها: 438
سپاسها: : 0

16 سپاس در 16 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

گفتی:


بگذر از نی
من حکایت میکنم
و ز جداییها شکایت میکنم
نی کجای این نکته ها آموخته
نی کجا داند نیستان سوخته
بشنو از من بهترین راوی منم
راست خواهی هم نی و هم نی زنم
نشنو از نی ...نی نوای بی نواست
بشنو از دل دل حریم کبریاست
نی بسوزد خاک و خاکستر شود
دل بسوزد خانه داور شود..



گفتم:


گر بگویی دل چرا سوزد خطاست
دل كه ميگويي حريم كبرياست
كبريا را سوز از سوز دل است
غيراز اين من هرچه گويم باطل است
ني كجا داند حديث اين فراق
يا كجا خواند چه ها كرد اين فراق
از كجا شد سرنوشتم اينچنين
يا چرا آمد بلايي بر زمين
گويمت اي دل بسوز از بهر هيچ
كاين جهان باشد حبابي روي هيچ
دل بسوز، از درد و اندوه فراق
"من چه گويم شرح درد اشتياق"
گويمت هردم كه ميبينم تو را
دل بسوزد زين فراق تو مرا
ني زن و ني هر دو را خواهم به دل
تا بگويد حرف با آهنگ دل
فاش گويم تا ابد شب تا سحر
كز سحر آمد پديدم چشم تر
بودنش گنجي كه آغوشم گشود
رفتنش رنجي كه آرامم ربود
ني زن من تا ابد در ني بدم
ني نوازد شرح درد اي عدم
پاسخ با نقل قول
  #38  
قدیمی 09-30-2009
آیـدا آواتار ها
آیـدا آیـدا آنلاین نیست.
کاربر خوب
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
نوشته ها: 438
سپاسها: : 0

16 سپاس در 16 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

گفتم تويي دنياي من
شب تا سحر رو’ياي من
گفتا فراموشم بكن
بر كن ز دل سوداي من
گفتم به ساحل مي زنم
بر قصه باطل مي زنم
گفتا تو باطل ميزني
من شعله بر دل ميزنم
گفتم كه پيمانت چه شد
آن لطف و احسانت چه شد
گفتا مپرس از من دگر
سرمايه’ جانت چه شد
گقتم چرا , آخر چرا
اينگونه ميراني مرا ؟
گفتا مسوزان ديگرم
كوته نما اين قصه را..!
پاسخ با نقل قول
  #39  
قدیمی 09-30-2009
آیـدا آواتار ها
آیـدا آیـدا آنلاین نیست.
کاربر خوب
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
نوشته ها: 438
سپاسها: : 0

16 سپاس در 16 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

گفتم: ز درد عشق تو گشتم چنین به حال
گفتا: منم دوای تو از درد من منال

گفتم: شبم چو سال شد از بار هجر تو
گفتا: به وصل روز کنم این شب چو سال

گفتم که: با تو نیست مجال حکایتی
گفتا: چو من رضا دهم آسان شود مجال

گفتم: دلم به وصل تو تعجیل می‌کند
گفتا: ز من به صبر توان یافتن وصال

گفتم: به شام روی تو دیدن مبارکست
گفتا که: بامداد مبارک ترم به فال

گفتم که: هیچ گوش نکردی به قول من
گفتا که: هیچ کار نیاید ز قیل و قال

گفتم که: ابروی تو نشان می‌دهد بعید
گفتا: نشان عید بود دیدن هلال

گفتم: چه دامها که تو داری ز بهر من!
گفتا که: دام من نه که زلفست و دانه خال؟

گفتم که: بوسه‌ای دوسه بر من حلال کن
گفتا که: بی‌بها نتواند شدن حلال

گفتم: ز مویه شد تن مسکین من چو موی
گفتا: ز ناله نیز بخواهی شدن چو نال

گفتم که: پایمال فراق توام چرا؟
گفتا: ازان سبب که نداری به دست مال

گفتم: ترا نیافت به شوخی کسی نظیر
گفتا: مرا ندید به خوبی کسی مثال

گفتم: سال من به جهان وصل روی تست
گفتا که: نیست ممکن ازین خوبتر سال

گفتم که: چاره نیست مرا در فراق تو
گفتا که: چاره‌ی تو شکیبست و احتمال

گفتم: شبی خیال تو نزدیک من رسید؟
گفت: اوحدی، به خواب توان دیدن این خیال
پاسخ با نقل قول
  #40  
قدیمی 09-30-2009
آیـدا آواتار ها
آیـدا آیـدا آنلاین نیست.
کاربر خوب
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
نوشته ها: 438
سپاسها: : 0

16 سپاس در 16 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

گفتم تو که ای ؟ گفت بلای جانت
گفتم که چرا ؟ گفت شدم خواهانت
گفتم من خسته ؟ گفت آنهم با من
گفتم چه کنی ؟ گفت کنم درمانت
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 06:39 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها