گفتی:
بگذر از نی
من حکایت میکنم
و ز جداییها شکایت میکنم
نی کجای این نکته ها آموخته
نی کجا داند نیستان سوخته
بشنو از من بهترین راوی منم
راست خواهی هم نی و هم نی زنم
نشنو از نی ...نی نوای بی نواست
بشنو از دل دل حریم کبریاست
نی بسوزد خاک و خاکستر شود
دل بسوزد خانه داور شود..
گفتم:
گر بگویی دل چرا سوزد خطاست
دل كه ميگويي حريم كبرياست
كبريا را سوز از سوز دل است
غيراز اين من هرچه گويم باطل است
ني كجا داند حديث اين فراق
يا كجا خواند چه ها كرد اين فراق
از كجا شد سرنوشتم اينچنين
يا چرا آمد بلايي بر زمين
گويمت اي دل بسوز از بهر هيچ
كاين جهان باشد حبابي روي هيچ
دل بسوز، از درد و اندوه فراق
"من چه گويم شرح درد اشتياق"
گويمت هردم كه ميبينم تو را
دل بسوزد زين فراق تو مرا
ني زن و ني هر دو را خواهم به دل
تا بگويد حرف با آهنگ دل
فاش گويم تا ابد شب تا سحر
كز سحر آمد پديدم چشم تر
بودنش گنجي كه آغوشم گشود
رفتنش رنجي كه آرامم ربود
ني زن من تا ابد در ني بدم
ني نوازد شرح درد اي عدم