من علم ادبياتي ندارم بنا براين عذر ميخوام اگر از نظر وزن يا سبك يا از هر نظر ديگري مشكل دارد.......
..
.
.
.
معشوقه ام بار دگر بر اين و آن پنهان كنم
دل را ز نام اين و آن در پيشِ او عريان كنم
چون غنچه اي , رويِ گلي در اندرون پرورده ام
خوش من بسوزم در درون تا روي او خندان كنم
اويم من است يا من چو او , شد عقل ِ من در ره زبون
زين واقعه خندد به من , من چشم خود گريان كنم
بر دل بگردم روز و شام يعني كه درد ِ اشتياق
تا كه بخواهم گنج جان گويد دلت ويران كنم
تيغي ز او آيد به پا , يعني بيا بر سوي ما
با پاي ِ لنگ خوش ميدوي ؟! , بر سوي جان دوان كنم
حيرت بكَرد و عقل گفت بس بي خِرَد افتاده اي
گفتم چه ميگويي تو خام؟ آنچه بگويد آن كنم
بر تيغ ديدم زو اثر , بويي كشانيدم به شه
از ضربت جانانه اش خود را چنين رقصان كنم
در پشت اين نقل و بيان معشوق مانَد در نهان
گويد چو جان بيرون شود , شايد كه خود عيان كنم
آنجا نباشم در ميان, او خود ببيند خود عيان
خويشم زين هوس بسي از خويشتن نهان كنم
بس خواندم از دام و رهش آن تيغ ِ همچون سپرش
ليكن توانم نيست آن كز عشق ِ او بيان كنم
آريانا