مشاعره واژه ای

[deltang]

ای محمد رود دنیا امدی در باغ دنیا

تا کنی باغم بهار و رازی از عشقت هویدا

[abadani]

آمد بهار جانها اي شاخ تر برقص آ
چون يوسف اندر آمد مصر و شكر برقص آ

[haj_amir]

زليخا گر دريد آن دم گريبان و زه يوسف
پي تجميش و بازي دان که کشاف سرار آمد

[abadani]

موذن گريبان گرفتش كه هين
سگ و مسجد اي فارغ از عقل و دين

[haj_amir]

دل و دينم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت با ما منشين کز تو سلامت برخاست

[abadani]

روزی شکن از زلف چو دالت ببرم

جانی بکنم، ز دل ملامت ببرم

[haj_amir]

دل من دار که در زلف شکن در شکنت
يادگاريست ز سر حلقه‌ي شوريده سران

[abadani]

دل یاد تو کرد چون به عشرت بنشست
جام از ساقی ربود و انداخت شکست
شوریده برون جست نه هشیار و نه مست
آوازه درافتاد که دیوانه شده است

[haj_amir]

الا اي دولتي طالع که قدر وقت مي‌داني
گوارا بادت اين عشرت که داري روزگاري خوش

[بابا علی]

میان مردمانم خوار کردی عزت من کو
سگ کوی تو بودم روزگاری حرمت من کو