دنبال لغت میگشتم لغتی پیدا نکردم نمیدونم شاید دیشب رو فرم نبودم
ولی خودم وقتی دماغ سوخته میشم میگم مثل قورباغه شدم
یا تو اوقاتی که حالم گرفته هست میگم اوضاع قورباغه ای هست !
در هر صورت دلم برا اون پسره سوخت وقتی گفتم قورباغه منظورم ضد حال خورده بود
خدایی نکرده مسخره اش نکردم چون تجربه دارم هر کی رو مسخره کنی همون بلا سرت میاد ! پس قطعاً مسخره نکردم خدایا یه وقت فکر نکنی مسخره کردم !!
کوروش ببین چطوری شر درست میکنی فردا بلا ملا سر من بیاد تقصیر توئه !
برای پستت هم عنوان نذاشتی
---------------------------------------------------------------------------------------
امروز حال آدمی رو دارم که تو یه اقیانوس بزرگ داره شنا میکنه و نمیدونه داره اصلاً کدوم طرفی میره فقط داره شنا میکنه
نمیدونم کی از پا میفتم و نمیدونم اصلاً کجا هستم ، گم ،گم هستم هیچ ایده ای ندارم
ولی تنها چیزی که میدونم این هست که فقط باید شنا کنم حالا کارم درست یا غلط هست دیگه نمیدونم ! یه حسی مثل این که داری روی دیوار نه چندان ضخیم راه میری
نمیدونی آخرش چپ میفتی یا راست به خاطر همین ترجیح میدی به حرکته خودت روی دیوار ادامه بدی !
الان حال من اینطوری هست
دوست ندارم به آینده فکر کنم اصلاً دوست دارم فکر کنم آینده وجود نداره
فقط همین الان رو میخوام و هیچ لحظه ی دیگه ای رو نمیخوام
نمیخوام حتی یک ثانیه به عقب برگردم
همین الان میخوام تمام سعی و قدرت و تلاشم رو انجام بدم همین الان اون چیزی رو میخوام که شاید در آینده میخواستم
حسرت خوردن کار آدمهای کودن هست آدم باید تجربه کسب کنه و دیگه نباید به پشت سرش نگاه کنه
الان من همین حال رو دارم ! دیگه دوست ندارم حتی یک لحظه به پشت سرم نگاه کنم سرم تو کار خودمه !