مشاعره واژه ای

[مهدی]

يا رب چه غمزه کرد صراحی که خون خم
با نعره‌های قلقلش اندر گلو ببست

[FereShteH]

گر داد من شکسته دادا دادا
ور نه من و عشق هر چه بادا بادا

[مهدی]

دلدار به من گفت كه شرمت بادا

رخسار من اينجا و تو بر گل نگري

[FereShteH]

تخت زمرد زده است گل به چمن
راح چون لعل آتشین دریاب

[مهدی]

من نخواهم کرد ترک لعل يار و جام می
زاهدان معذور داريدم که اينم مذهب است

[FereShteH]

می‌نماید عکس می در رنگ روی مه وشت
همچو برگ ارغوان بر صفحه نسرین غریب

[مهدی]

گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر اين غريب
گفت در دنبال دل ره گم کند مسکين غريب

[FereShteH]

دل عالمی بسوزی چو عذار برفروزی
تو از این چه سود داری که نمی‌کنی مدارا

[مهدی]

مجمع خوبی و لطف است عذار چو مهش
ليکنش مهر و وفا نيست خدايا بدهش

[FereShteH]

راه دل عشاق زد آن چشم خماری
پیداست از این شیوه که مست است شرابت