تاریخ تمامی مباحث مربوط به تاریخ ایران و جهان در این تالار |
![قدیمی](images/Thememoch/statusicon/post_old.gif)
01-14-2014
|
![behnam5555 آواتار ها](customavatars/avatar23070_108.gif) |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی ![](http://p30city.net/images/crown/crowndsfd.gif)
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
افعال بي قاعده: مخبر السلطنه نوشته است: در باب مدارس جديد هميشه با اتابك – ميرزا علي اصغر خان – مجادله داشتم. يك روز به اصرار به مدرسهي علميهشان آوردم. از شاگردان سؤالات شد. مؤدب الدوله در معرفي شاگردي گفت: افعال بي قاعده (زبان فرانسه) را خوب فرا گرفته است. اتابك گفت: خوب بود افعال بي قاعده را در خارج مدرسه ميآموخت. هزار و يك حكايت تاريخي، محمود حكيمي، ص59.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|
![قدیمی](images/Thememoch/statusicon/post_old.gif)
01-14-2014
|
![behnam5555 آواتار ها](customavatars/avatar23070_108.gif) |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی ![](http://p30city.net/images/crown/crowndsfd.gif)
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
داستان تاریخی
شیخ محمد فریدالدین عطار نیشابوری در کتاب تذکرةالاولیاء خود درباره حسین منصور حلاج چنین نوشتهاست: «آن قتیل الله فی سبیل الله، آن شیر بیشه تحقیق، آن شجاع صفدر صدیق، آن غرقه دریای مواج، حسین منصور حلاج رحمةالله علیه، کار او کاری عجب بود، واقعاً غرایب که خاص او را بود که هم در غایت سوز و اشتیاق بود و در شدت لهب و فراق مست و بی قرار. شوریده روزگار بود وعاشق صادق و پاک باز وجد و جهدی عظیم داشت، و ریاضتی و کرامتی عجب. علی همت و رفیع و رفیع قدر بود و او را تصانیف بسیار است به الفاظی مشکل در حقایق و اسرار و معانی محبت کامل. فصاحت و بلاغتی داشت که کس نداشت. و دقت نظری و فراستی داشت که کس را نبود. و اغلب مشایخ کبار در کار او ابا کردند و گفتند او را در تصوف قدمی نیست، مگر عبدالله خفیف و شبلی و ابوالقاسم قشیری و جمله مأخران الا ماشاءالله که او را قبول کردند. و ابو سعید بن ابواخیر قدس الله روحه العزیز و شیخ ابوالقاسم گرگانی و شیخ ابوعلی فارمدی و امام یوسف همدانی رحمةالله علیهم اجمعین در کار او سیری داشتهاند و بعضی در کار او متوقف اند. چنانکه استاد ابوالقاسم قشیری گفت در حق او که: اگر مقبول بود به رد خلق مردود نگردد، و اگر مردود بود به قبول خلق مقبول نشود. و باز بعضی او را به سحر نسبت کردند و بعضی اصحاب ظاهر به کفر منسوب گردانیدند. و بعضی گویند از اصحاب حلول بود. و بعضی گویند تولی به اتحاد داشت. اما هر که بوی توحید به وی رسیده باشد هرگز او را خیال حلول و اتحاد نتواند افتاد، و هر که این سخن گوید سرش از توحید خبر ندارد… اما جماعتی بودهاند از زنادقه در بغداد چه در خیال حلول و چه در غلط اتحاد که خود را “حلاجی” گفتهاند و نسبت بدو کردهاند و سخن او فهم ناکرده بدان کشتن و سوختن به تقلید محض فخر کردهاند. چنانکه دو تن را در بلخ همین واقعه افتاد که حسین را. اما تقلید در این واقعه شرط نیست، مرا عجب آمد از کسی که روا دارد که از درختی اناالله برآید و درخت در میان نه، چرا روا نباشد که از حسین اناالحق برآید و حسین در میان نه…. بعضی گویند حسین منصور حلاج دیگرست و حسین منصور ملحدی دیگرست و استاد محمد زکریا و رفیق ابو سعید قرمطی بود و آن حسین ساحر بودهاست. اما حسین منصور از بیضاء فارس بود و در واسط پرورده شد. و ابو عبدالله خفیف گفتهاست که حسین منصور عالمی ربانی است. و شبلی گفتهاست که من و حلاج یک چیزیم، اما مرا به دیوانگی نسبت کردند خلاص یافتم، و حسین را عقل او هلاک کرد. اگر او مطعون بودی این دو بزرگ در حق او این نگفتندی. اما ما را دو گواه تمام است و پیوسته در ریاضت و عبادت بود و در بیان معرفت و توحید و درزی اهل صلاح و در شرع و سنت بود که این سخن ازو پیدا شد. اما بعضی مشایخ او را مهجور کردند، نه از جهت مذهب و دین بود، بلکه از آن بود که ناخشنودی مشایخ از سرمستی او این بار آورد.» سپس داستان بر دار شدن او را چنین بیان داشتهاست: نقلست که در زندان سیصد کس بودند، چون شب درآمد گفت: ای زندانیان شما را خلاص دهم! گفتند چرا خود را نمیدهی؟! گفت: ما در بند خداوندیم و پاس سلامت میداریم. اگر خواهیم بیک اشارت همه بندها بگشائیم. پس به انگشت اشارت کرد، همه بندها از هم فرو ریخت ایشان گفتند اکنون کجا رویم که در زندان بستهاست. اشارتی کرد رخنها پدید آمد. گفت: اکنون سر خویش گیرید. گفتند تو نمیآئی؟ گفت: ما را با او سری است که جز بر سر دار نمیتوان گفت. دیگر روز گفتند زندانیان کجا رفتند؟ گفت: آزاد کردیم. گفتند تو چرا نرفتی؟! گفت: حق را با من عتابی است نرفتم. این خبر به خلیفه رسید؛ گفت: فتنه خواهد ساخت، او را بکشید. پس حسین را ببردند تا بر دار کنند. صد هزار آدمی گرد آمدند. او چشم گرد میآورد و میگفت: حق، حق، اناالحق…. نقلست که درویشی در آن میان از او پرسید که عشق چیست؟ گفت: امروز بینی و فردا بینی و پس فردا بینی. آن روزش بکشتند و دیگر روزش بسوختند و سوم روزش بباد بردادند، یعنی عشق اینست. خادم او در آن حال وصیتی خواست. گفت: نفس را بچیزی مشغول دار که کردنی بود و اگر نه او ترا بچیزی مشغول دارد که ناکردنی بود که در این حال با خود بودن کار اولیاست. پس در راه که میرفت میخرامید. دست اندازان و عیاروار میرفت با سیزده بندگران، گفتند: این خرامیدن چیست؟ گفت: زیرا که بنحرگاه (محل کشتار) میروم. چون به زیر دارش بردند بباب الطاق قبله برزد و پای بر نردبان نهاد؛ گفتند: حال چیست؟ گفت: معراج مردان سردار است. پس میزری در میان داشت و طیلسانی بر دوش، دست برآورد و روی به قبله مناجات کرد و گفت آنچه او داند کس نداند. پس بر سر دار شد. پس هر کسی سنگی میانداخت، شبلی موافقت را گلی انداخت، حسین منصور آهی کرد، گفتند: از این همه سنگ هیچ آه نکردی از گلی آه کردن چه معنی است؟ گفت: از آنکه آنها نمیدانند، معذوراند ازو سختم میآید که او میداند که نمیباید انداخت. پس دستش جدا کردند، خنده بزد. گفتند: خنده چیست؟ گفت: دست از آدمی بسته باز کردن آسان است. مرد آنست که دست صفات که کلاه همت از تارک عرش در میکشد قطع کند. پس پاهایش ببریدند، تبسمی کرد، گفت: بدین پای خاکی میکردم قدمی دیگر دارم که هم اکنون سفر هر دو عالم بکند، اگر توانید آن قدم را ببرید! پس دو دست بریده خون آلود بر روی در مالید تا هر دو ساعد و روی خون آلود کرد؛ گفتند: این چرا کردی؟ گفت: خون بسیار از من برفت و دانم که رویم زرد شده باشد، شما پندارید که زردی من از ترس است، خون در روی در مالیدم تا در چشم شما سرخ روی باشم که گلگونه مردان خون ایشان است. گفتند: اگر روی را بخون سرخ کردی ساعد باری چرا آلودی؟ گفت: وضو میسازم. گفتند: چه وضو؟ گفت: در عشق دو رکعت است که وضوء آن درست نیاید الا بخون. پس چشمهایش را برکندند قیامتی از خلق برآمد. بعضی میگریستند و بعضی سنگ میانداختند. پس خواستند که زبانش ببرند، گفت: چندان صبر کنید که سخنی بگویم. روی سوی آسمان کرد و گفت: الهی بدین رنج که برای تو بر من میبرند محرومشان مگردان و از این دولتشان بی نصیب مکن. الحمد الله که دست و پای من بریدند در راه تو و اگر سر از تن باز کنند در مشاهده جلال تو بر سر دار میکنند. پس گوش و بینی ببریدند و سنگ و روان کردند. عجوزهای با کوزه در دست میآمد. چون حسین را دید گفت: زنید، و محکم زنید تا این حلاجک رعنا را با سخن خدای چکار. آخر سخن حسین این بود که گفت: حب الواحد افراد الواحد. پس زبانش ببریدند و نماز شام بود که سرش ببریدند و در میان سربریدن تبسمی کرد و جان بداد و مردمان خروش کردند و حسین گوی قضا به پایان میدان رضا بردند
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
![قدیمی](images/Thememoch/statusicon/post_old.gif)
01-14-2014
|
![behnam5555 آواتار ها](customavatars/avatar23070_108.gif) |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی ![](http://p30city.net/images/crown/crowndsfd.gif)
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
۹ حقیقت عجیب و جالب تاریخی!! ۱٫
رومیها عادت داشتند از پنبه نسوز در لباسهایی که هر روز میپوشیدند استفاده کنند.
(پیشینیان پلینی (یک طبیعت گرای رومی) گفته آنها به این دلیل لباسهایی با الیاف پنبه نسوز میپوشیدند که آنها سفیدتر از پارچههایی با الیاف معمولی بودند و میتوانستند خیلی راحت لباسهایشان را درون آتش پرتاب کنند. او همچنین خاطر نشان کرد که خدمتکارهایی که لباسهایی با الیاف معدنی میپوشیدند اغلب از بیماریهای ریوی رنج میبردند.
۲٫ در مصر باستان قلب انسان را جایگاه هوش و اطلاعات میدانستند نه مغز. مصریهای باستان فکر میکردند مغز فقط چیزی است که درون سر را پر میکند. بنابراین آنها هنگام مومیایی کردن مغز را بیرون آورده و دور میانداختند، درحالیکه درمورد قلب دقت و توجه خاصی مبذول میداشتند!
۳٫ زمان رواج امراض مسری در قرون وسطی برخی از دکترها لباسها و ماسکهایی با نقوش ابتدایی و باستانی میپوشیدند به نام «لباس بیماری یا مرض». این ماسک دارای چشمیهای شیشه ای قرمز رنگ بود که آنها تصور میکردند شخص را در برابر شیطان غیرقابل نفوذ میسازد. قسمت بالایی ماسک با گیاهان معطر و ادویه جات پر میشد تا محافظی باشد دربرابر «هوای بد» که اعتقاد داشتند مرض و بیماری را با خود حمل میکند.
۴٫ ۳٫۵۰۰ سال پیش تخمین میزدند که جهان دوران باشکوه ۲۳۰ ساله ای را داشته که در آن دوران هیچ جنگی اتفاق نیفتاده است.
۵٫ در چرخههای شهرنشینی اروپای غربی و آمریکاییها، بعد از اوایل قرن ۱۷ تزئین ریش از دنیای مد خارج شد؛ برای مثال در سال ۱۶۹۸ پیتر پادشاه روسیه دستور داد مردها ریشهایشان را به طور کامل بتراشند و سال ۱۷۰۵ برای کسانی که ریش داشتند مالیات گذاشتند تا جامعه روسیه هم سو با معاصرانش در جوامع غربی شود.
۶٫ پرفروش ترین کتاب قرن پانزدهم کتابی شهوانی به نام «داستان دو عاشق» بود که هنوز هم خوانده میشود! نویسنده این کتاب اگرچه پاپ پیوس دوم (که سالهای ۱۴۶۴-۱۴۵۸ سلطنت میکرد) بود، اما تفاوتی با «آنیس سیلوییوس پیکولومینی» نداشت.
۷٫ در مصر باستان گربهها را مقدس میدانستند. وقتیکه گربه خانگی یک خانواده میمرد، تمام اعضای آن خانواده ابروهایشان را میتراشیدند و تا موقعی که ابروها کامل رشد کند عذادار میماندند.
۸٫ مدل عمو سام در اثر معروف «تو را میخواهم» سال ۱۹۱۷ صورت نقاشی به نام جیمز مونتگومری فلاگ بود. برای تاثیرگذاری بیشتر او پرتره اش را مسن تر نقاشی کرد و ریش بزی بهش اضافه کرد.
۹- ۲۰۰سال قبل از میلاد وقتیکه شهر اسپارتای یونان در اوج قدرت خود بود به ازای هر شهروند ۲۰ نفر خدمتکار وجود داشت. تصور کنید خانههای مردم آن زمان حتما از تمیزی برق میزد!!
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
![قدیمی](images/Thememoch/statusicon/post_old.gif)
01-14-2014
|
![behnam5555 آواتار ها](customavatars/avatar23070_108.gif) |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی ![](http://p30city.net/images/crown/crowndsfd.gif)
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
عباس ميرزا و تحقيق در مورد علل عقب افتادگي ايران
ژوبر كه از سوي ناپلئون بناپارت به ايران اعزام شده بود. در سال 1221 ق. در اردوگاه جنگي عباس ميرزا با روسها از او ديدن ميكند. در اين ديدار به نقل ژوبر عباس ميرزا به وي چنين ميگويد: مردم به كارهاي من افتخار ميكنند، ولي چون من، از ضعيفي من بيخبرند. چه كردهام كه قدر و قيمت جنگجويان مغرب زمين را داشته باشم؟ يه چه شهري را تسخير كردهام و چه انتقامي توانستهام از تاراج ايلات خود بكشم؟ ... از شهرت فتوحات قشون فرانسه دانستم كه رشادت قشون روسيه در برابر آنان هيچ است، معالوصف تمام قواي مرا يك مشت اروپايي(روسي) سرگرم داشته، مانع پيشرفت كار من ميشوند... نميدانم اين قدرتي كه شما(اروپاييها) را بر ما مسلط كرده چيست و موجب ضعف ما و ترقي شما چه؟ شما در قشون جنگيدن و فتح كردن و بكار بردن قواي عقليه متبحريد و حال آنكه ما در جهل و شغب غوطهور و بندرت آتيه را در نظر ميگيريم. مگر جمعيت و حاصلخيزي و ثروت مشرق زمين از اروپا كمتر است، يا آفتاب كه قبل از رسيدن به شما به ما ميتابد تأثيرات مفيدش در سر ما كمتر از شماست؟ يا خدايي كه مراحمش بر جميع ذرات عالم يكسان است خواسته شما را بر ما برتري دهد؟ گمان نميكنم. اجنبي حرف بزن! بگو من چه بايد بكنم كه ايرانيان را هشيار نمايم؟ مسافرت به ارمنستان و ايران، ب.آ. ژوبر، ترجمهي محمود هدايت، ص 94 و 95.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
![قدیمی](images/Thememoch/statusicon/post_old.gif)
01-14-2014
|
![behnam5555 آواتار ها](customavatars/avatar23070_108.gif) |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی ![](http://p30city.net/images/crown/crowndsfd.gif)
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ناصرالدين شاه و امپراتور آلمان!
در بهار 1878 مسيحي ناصرالدين شاه براي تماشاي نمايشگاه به پاريس ميرود، از برلن ميگذرد. مهمان گيوم اول امپراتور آلمان است و در قصر سلطنتي منزل دارد. ... گيوم اول مردي بود درويش مسلك، در قصر سلطنتي سكني نكرد. خانة پدريش عمارتي ساده بود. اخوي در سفر اول بديدن آن عمارت رفته بود، تختخواب آن تختخواب آهني دو توماني بوده است. لباسش وصله ميخورده است، سالي چهار كرور عايدي شخصي داشت و همينقدر سويل( حقوق ). ... كارخانهها دستور داشتند براي اولين سال هزار هزار چرخ خياطي، خراطي، افزار نجاري، آهنگري و حرف ديگر تدارك كنند. در عرض سال هر كس به امپراتور عريضة تقاضا ميداد بفراخور حال او افزار كار و سرمايه باو داده ميشد. شخصاً زياد مدبر نبوده است لكن استقامت رأي داشته است. چون بيسمارك را بجا آورد و صميميت او را دانست، نه ملكه، نه وليعهد، نه ساير اجزاء رأي او را نتوانستند تغيير بدهند و بيسمارك به اعتماد او از پروس آشفته، آلمان و امپراتوري مجموع ساخت. خاطرات و خطرات، حاج مهديقلي هدايت ( مخبرالسلطنه ) ، ص 21 و 22
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
![قدیمی](images/Thememoch/statusicon/post_old.gif)
01-14-2014
|
![behnam5555 آواتار ها](customavatars/avatar23070_108.gif) |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی ![](http://p30city.net/images/crown/crowndsfd.gif)
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
حقوق عقب افتاده معلمين و پاسخ نخست وزير شاعر!
در زمان زمامداری ميرزا حسن خان وثوق الدوله وضع مدارس و وزارت معارف آشفته و پريشان بود. حقوق كارمندان دولت و مخصوصاً معلمان چندين ماه به تأخير میافتاد و آنان غالباً برای گرفتن حقوق خود ناچار به اعتصاب میشدند. يك بار ظريفی اين بيت را طی نامهای برای نخست وزير فرستاد:
بهار و خزان رفت و دی میرسد
ندانم حقوقات كی میرسد؟
وثوق الدوله كه شاعر نيز بود در ذيل نامهاش نوشت:
حقوقـــات نصفش حوالـــه شده
بقيه به اقساط هی میرسد.
منبع: هزار و يك حكايت تاريخي، محمود حكيمي، ص 198
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
![قدیمی](images/Thememoch/statusicon/post_old.gif)
01-14-2014
|
![behnam5555 آواتار ها](customavatars/avatar23070_108.gif) |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی ![](http://p30city.net/images/crown/crowndsfd.gif)
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
خشونت آقا محمد خان
آورده اند كه: گاهي آقا محمد خان غش مي كرد و در آن وقت هوش و حواسش را از دست داده و بيهوش مي شد. اتفاقاً روزي در اطراف كرمان و در حين شكار از جماعت دور افتاده و اسبش در باتلاقي فرو رفت و در اين هنگام دچار غش شد. در همين وقت يكي از غلامان او سر رسيد و خان را از گل بيرون كشيد و بالاي سرش ايستاد تا به هوش آمد. آقا محمد خان چون به هوش آمد ابتدا از ديدن وي بالاي سرش دچار هراس شد، اما وقتي متوجه موضوع شد، از وي تشكر كرده وعده ي انعام به او داد. و به وعده ي خود نيز وفا كرد. اما گويا غلام آن پاداش را در برابر آن خدمت ناچيز دانسته و براي همين هر وقت به حضور شاه مي رسيد مدام به صورت خان نگاه مي كرد. تا بالاخره خان غضبناك شد و دستور داد تا چشمهاي وي را كور كردند. اما بعد از كرده پشيمان شد و دستور داد تا حقوق وي را دو برابر كردند و براي بقيه ي عمر نيز او را از خدمت معاف كردند. ايران در دوره سلطنت قاجار، علي اصغر شميم، صفحه 51.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
![قدیمی](images/Thememoch/statusicon/post_old.gif)
01-14-2014
|
![behnam5555 آواتار ها](customavatars/avatar23070_108.gif) |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی ![](http://p30city.net/images/crown/crowndsfd.gif)
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
خست آقا محمد خان
نوشته اند كه: وقتي به دليل خطايي جزيي حكم كرد كه گوش مرد فقيري را ببرند و بعد شنيد كه بيچاره به مير غضب مي گفت كه اگر همه ي گوشش را نبرد چند قراني به او خواهد داد. آقا محمد خان وي را صدا زد و گفت كه اگر مبلغي را كه به مير غضب پيشنهاد كرده اي دو برابر كني و به خود من بدهي من ترا مي بخشم. بيچاره دهقان فكر كرد كه خان شوخي مي كند و او را بخشيده است. براي همين جلوي خان به خاك افتاد و پس از تشكر قصد رفتن كرد. اما هنوز قدمي برنداشته اطرافيان شاه به او فهماندند كه اين خواسته ي خان شوخي نبوده و وي بايد آن مبلغ را بپردازد.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
![قدیمی](images/Thememoch/statusicon/post_old.gif)
01-14-2014
|
![behnam5555 آواتار ها](customavatars/avatar23070_108.gif) |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی ![](http://p30city.net/images/crown/crowndsfd.gif)
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
انصاف مصدق
مرحوم لطفي وزير عدليه مصدق ضمن داشتن مزاياي عديده اخلاقي، لياقت و تقواي كامل شغلي از نظر سياسي و مبارزه با مشكلات ناشي از سياست، ضعيف و كم توان بود. خاصه كه بيماريهاي مزمن كليه و كبد و ناراحتيهاي پوستي و كهولت، قدرت مبارزه را از او گرفته بود. با توجه به اين مسايل كه موجب ضعف روحي و جسمي او شده بود. در زندان به اميد نجات آنگونه كه انتظار مي رفت از سياست دولت مصدق جانبداري نكرده، بلكه خود را مخالف راه و رسم چند ماه آخر حكومت دكتر مصدق نشان داده بود. دادستان ارتش با استفاده از اين ضعف از او پرسيده بود: شما كه راه و روش حكومت مصدق را قبول نداشتيد چرا در پست وزارت عدليه مانديد؟ لطفي جواب داده بود: چند بار از دكتر تقاضا كردم با كنار رفتن من موافقت كند، ولي هر بار با تهديد به استفاده از ماده 5 حكومت نظامي و دستگير شدن به اتهام اخلال در نظم و امنيت مملكت روبرو شدم و خلاصه با كره و جبر مرا در كابينه نگاهداشتند! دادستان ارتش كه از شادي در پوست خود نمي گنجيدبه تصور اينكه دكتر مصدق از شنيدن اين مطالب ناروا و خلاف انتظار به نوبت خود از نقاط ضعف لطفي سخن به ميان مي آورد و لطفي را عصباني مي كند و هر يك عليه ديگري مطالب تازه اي عنوان مي كنند بطوري كه آن كس كه در اين مناظره سود مي برد تيمسار آزموده خواهد بود، مواجهه اي ميان دو مرد زنداني ترتيب داده، در حضور لطفي اظهارات كتبي او را براي دكتر مصدق خوانده و از او جواب خواسته بود. جواب دكتر مصدق چنين بود: من از خدمات آقاي لطفي در وزارت دادگستري بسيار راضي بودم و هستم. آقاي لطفي خدمات ارزنده به دستگاه قضايي مملكت كردند. انحلال محاكم اختصاصي از قبيل ديوان كيفر كه در گذشته حربه اعمال فشار دولتها بوده و كوتاه كردن مدت دادرسي وسيله حذف تشريفات زايد و تصفيه عدليه از دويست و چند قاضی بدنام كه از آن جمله فرزند خود ايشان بود و اصلاحات ديگر در تاريخ قضايي ايران فراموش نمي شود. متأسفم كه مشقات زندان، طاقت اين مرد خدمتگزار را طاق كرده، چه خوب بود در ايام سختي و مشقت هم، همكاري و هم آهنگي شان را با من حفظ مي كردند. دفاع دكتر مصدق از نفت در زندان زرهي، حسن صدر(وكيل مدافع دكتر مصدق)، ص 39 تا 41.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
![قدیمی](images/Thememoch/statusicon/post_old.gif)
01-14-2014
|
![behnam5555 آواتار ها](customavatars/avatar23070_108.gif) |
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی ![](http://p30city.net/images/crown/crowndsfd.gif)
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
نداشتن حب جاه و مال از نظر حب جاه، دو بار مرا به رياست دولت دعوت كردند و من به جهاتي نپذيرفتم. اين بار هم به عشق تحقق بخشيدن به امر ملي شدن نفت، رياست دولت را قبول كردم. از نظر حب مال هم در تمام دوران مشروطيت هر خدمتي به من ارجاع شده، حقوق آن را يا نگرفته ام، يا اگر گرفته ام به مصارف امور خيريه رسانده ام. حقوق نخست وزيري در دو سال و چند ماه اخير ـ منظور سال ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۲ ـ در حدود صد و ده هزار تومان مي شد كه حواله كردم به بنگاه حمايت مادران و مسلولين بدهند و تمام مخارج دستگاه نخست وزيري را در منزل خود، و مسافرت به امريكا و بعضي تكلفات كه به عهده اين مقام بوده از كيسه خود پرداخته ام. آري محرك من در آنچه كرده ام نه جاه طلبي بوده و نه مال دوستي، بلكه همواره ميخواستم هدف ملت ايران عملي شود و كشور ما همان مقامي را كه داشته مجدداً به دست آورد. دفاع دكتر مصدق از نفت در زندان زرهي، حسن صدر، ص ۳۶ و ۳۷.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
|
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 05:38 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|