بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > پارسی بگوییم

پارسی بگوییم در این تالار گفتگو بر آنیم تا در باره فارسی گویی به گفتمان بنشینیم و همگی واژگانی که به کار میبیندیم به زبان شیرین فارسی باشد

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #441  
قدیمی 01-25-2011
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض



گرگ منشی

داستان:
اعمال و رفتار وحشیانه­ای که دوراز صفات و ملکات انسانی باشد و خواندن و شنیدن آن بی­رحمی­ ها و سفاکی­ ها موی بر بدن راست کند درعرف اصطلاح و امثله به گرگ منشی تعبیر و تفسیر شده است.
از آنجا که این خوی و منش در میان تمام درندگان عالم به جهاتی که اشارت خواهد رفت صرفاً اختصاص به گرگ دارد و به همین ملاحظات در مورد گرگ صفتان جهان از آن استفاده و اصطلاح شده است لذا لازم دانست ریشه و علت تسمیه آن فی الجمله گفته آید .
حقیقت این است که شیر و ببرو پلنگ وخرس کفتار و روباه وشغال و بالاخره کلیه درندگان گوشتخواری که می شناسیم و یا نامشان در کتب حیوان شناسی آمده است سبعیت و درندگی آنها نسبت به همنوعان خودشان نیست یعنی از گوشت بدن یکدیگرتغذیه نمی کنند بلکه هنگام گرسنگی به سایر حیوانات وحشی و اهلی ، بخصوص گاو کوهی و بز کوهی وآهوان بیابانی و جنگلی که گوشت لذیذ و مطبوع دارند حمله می برند و مهم آنکه از گوشت آن حیوانات به مقداری که سدجوع شود می خورند و بقیه را برای سایر حیوانات گوشتخوار که قدرت و توانایی صید حیوانات قویتر از خود را ندارند باقی می گذارند ولی گرگ این حیوان سبع و درنده علاوه بر آنکه دشمن حیوانات اهلی است و پنجه ها و ناخنهای تیزش پوست گاو وگوسفند و چهارپایان راهر قدر هم کلفت و زمخت و سطبر باشد به یک حمله از هم می درد بلکه در فصل زمستان که زمین مستور از برف می شود و حیوانات علفخوار از لانه و آشیانه خارج نمی شوند به صورت دسته جمعی هفت تایی تا دوازده تایی حرکت می کنند و برای یافتن صید و طعمه از هرجا سردر می کنند و حتی گهگاه بدون ترس و وحشت از سگهای چوپانی به آغل گوسفندان و اصطبل گاوان و چهارپایان نیز یورش می برند . چه بسا اتفاق افتاده که گرگان گرسنه به آدمیان حمله کرده اند و اطفال و کودکان را در داخل و خارج روستاها ربوده اند .
با این وصف گاه اتفاق می افتد که چندروز در میان برف و بوران صیدی به چنگ نمی آورند و گرسنه می مانند ، در چنین مواردی به گفته استاد دکتر محمد جعفرمحجوب :« تمام آنان دایره وار می نشینند و به دقت یکدیگررا زیرنظر می گیرند . به محض آنکه یکی ازآنان کوچکترین ضعفی نشان داد و گرسنگی زودتر از دیگران بروی چیره شد . بی درنگ همه بر سر او می ریزند و به سرعت او را می خورند و دوباره دایره را تشکیل می دهند و به مراقبت یکدیگر می پردازند .»
به طوری که ملاحظه شد خوی و روش گرگ منشی یعنی حمله به همنوع و تغذیه از گوشت و خون همجنس صرفاً اختصاص به گرگ دارد که به هنگام احساس گرسنگی چنان سبع و درنده می شود که خودی و بیگانه نمی شناسد و هرچه را که ضعیفتر و نزدیکتر ببیند از هم می درد و می خورد در حالی که سایر حیوانات گوشتخوار و درنده اگر از گرسنگی بمیرند به همنوعشان حمله نمی کنند و از گوشت و خونشان تغذیه نمی نمایند .درآن ازمنه و اعصاری که بشر در غارها زندگی می کرد و نیروی فکری و ملکات عقلانیش چندان رشد نکرده بود از آنجا که خَلقاً وخُلقاً مدنی الطبع بود دسته جمعی و به شکل گله ها و دسته ها می زیست و همان نظام ابتدایی جامعه عصر خویش را گردن می نهاد .
در میان همین گله ها و دسته های انسانهای اولیه که برای بدست آوردن غذا و به منظور تغذیه در حرکت و تلاش و تکاپو بوده اند گاهگاهی آن چنان جدالهای سخت و پیکارهای بی رحمانه روی می داد که مانند گرگان گرسنه به جان یکدیگر می افتادند و احیاناً گوشت و پوست و مقتولین و کشته شدگان را می خوردند . بعدها این روال و رویه از جهت مشابهت با خوی و منش گرگان گرسنه به گرگ منشی تعبیر و تفسیر شد و از آن در موارد مقتضی که متاسفانه در طول تاریخی به کرات مشاهده شده و می شود استفاده و استناد کرده اند .
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #442  
قدیمی 01-25-2011
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض



گربه رقصانی

داستان:
گربه رقصانی کنایه از کارهای بی مغز و مایه و اعمال کودکانه است . یا به تعبیر دیگر درکارها مانع به وجود آوردن ، کاری را به تاخیرانداختن ، تعلل و امروز و فردا کردن در ادای حقی که در تمام موارد با ضرب المثل بالا تشبیه و تمثیل می شود .
اکنون باید دید که رقص گربه یا به اصطلاح دیگر گربه رقصانی با اعمال بی مغز و بی رویه و تاخیر در امور چه ارتباط و بستگی دارد .
در ازمنه قدیم نه عروسک صامت پیدا می شد و نه عروسک ناطق پس بهترین راه چاره برای دختر بچه ها این بود که بچه گربه ملوس و مانوسی را که در غالب خانه ها نگاهداری می شد با همان تکه پارچه ها قنداق کنند یعنی دستها و پاهایش را در درون قنداق قرار دهند تا پنجه نزند و فرار نکند.آنگاه او را در بغل گرفته در گوش او لالایی بخوانند تا به زعم خویش او را بخوابانند . گاهی هم به این حد قناعت نکرده به قول شادروان مستوفی :« دختر بچه ها گربه را قنداق می کردند و سردست گرفته می رقصانیدند که گربه رقصانی کنایه از همین کارهای بی مغز و مایه بچگانه است .»

اتفاقا گربه را قنداق کردن و رقصانیدن در مازندران ما هم معمول و متداول بود و شاید در بعضی روستاها نیز هنوز معمول و رایج باشد . سابقا بچه گربه ها به قدری ملوس و مانوس بودند که برای بزرگترها در هنگام فراغت و برای دختر بچه ها در همه حال وسیله سرگرمی و نشاط به شمار می آمدند و کمبودها را از لحاظ تفریح و انبساط خاطر و رفع بیکاری بدان وسیله جبران می کردند . البته بزرگترها با انگشتان دست و دستمال و رشته های تسبیح که غالباً در دست داشتند بچه گربه ها را به بازی می گرفتند و دختر بچه ها از ترس آنکه بچه گربه ها با ناخنهای تیزش پنجه نزند او را قنداق کرده به اصطلاح گربه رقصانی می کردند ولی امروزه نه آن بچه گربه ها را در خانه نگاهداری می کنند و نه برنامه های متنوع رادیو و تلویزیون و دستگاههای ضبط صوت و نوارهای موسیقی مجال چنین تفنن را می دهد .
به هرحال گربه رقصانی از مشغولیات شیرین و لذت بخش دختر بچه ها در ازمنه گذشته بود و این وسیله سرگرمی و نشاط آن چنان مورد توجه و عنایت اطفال قرار داشت که رفته رفته به صورت ضرب المثل درآمده هرکار بی رویه و بچگانه را که نفع و فایدتی برآن متصور نباشد به آن تشبیه و تمثیل کرده اند .
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #443  
قدیمی 01-25-2011
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


گدای سامره

داستان:
اگرچه کسانی هستند که درعین ناداری و بیچارگی با سیلی صورت خویش راسرخ نگاه می دارند و منت نمی پذیرند ولی این گونه آحاد و افراد آدمی شاد و نادر هستند و مستمندان قاطباً دست نیاز و توسل به سوی این و آن دراز می کنند و از ارباب مکنت و ثروت برای دفع نیازمندیهای خویش استرحام و استمداد می کنند . اگر دادند می گیرند و دعای خیر نثار می کنند اگر ندادند معمولاً سربه زیر انداخته به دیگری می پردازند .
متاسفانه در میان این عده کسانی هستند که گدایی را به مرحله وقاحت و سماجت می کشانند و تا چیزی نستانند دست از دامن مسئول برنمی دارند .
این دسته گدایان و گداصفتان را به گدای سامره تشبیه و تمثیل می کنند که لازم است دانسته شود سامره کجاست و گدایان سامره چه نوع گدایانی هستند که اعمال و رفتارشان صورت ضرب المثل پیدا کرده است .

سامره یا سامرا از بلاد شمالی کشور عراق و به فاصله یک و صدوبیست کیلومتری شهر بغداد و در کنار شط دجله واقع شده است . نام اصلی آن به روایتی سرمن رای بود یعنی هرکس آن را ببیند مسرور می شود که اکنون براثر کثرت استعمال سامرا شده است .
بعضی از مورخین آن را سام راه یعنی راه سام می دانند ولی علت تسمیه آن به این شرح است :
« به عهد ملوک عجم جزیه بنی اسراییلیان ستدندی آن جایگاه هرسالی ، و به حال عمارت بود ، و ساو به عبارت و لفظ پهلوی آن است که تقریری برکسی نهند که چندینی بدهد چون جزیت و جزیت گزیت است معرب کرده ، و مره عدد باشد به پارسی . پس سامره خواندنی یعنی به عدد سرها جزیت ستانند ، ساومره .»

اما گدای سامره : غالب سکنه فعلی سامره از پیروان اهل سنت و جماعت هستند و حتی به طوری که نگارنده شخصاً از افراد مطلع و موجد کسب اطلاع کرد خادمان و زیارتنامه خوانهای حرم مطهر عسکریین نیز علی اکثر سنی هستند .
این خادمان که غالباً گردن های کلفت و چشمان دریده و شکمهای برآمده دارند به محض آنکه زائری داخل صحن شود او را چون نگین انگشتر در میان می گیرند و هریک به نحوی اصرارمی ورزد که آداب دخول و زیارت را برای او انجام دهد . اگر زائر بیچاره سواد نداشته باشد عرصه را چنان براو تنگ می کنند که فریادش به آسمان می رسد ولی کسی نیست که به دادش برسد زیرا همه متحد هستند و حتی پلیس هم کمتر جرات مداخله می کند .

چنانچه زائر باسواد باشد و به آنها بگوید که خود می تواند آداب و تشریفات مذهبی را انجام دهد به هیچ وجه زیربار نرفته وقاحت و سماجت را به حد اعلی می رسانند . خلاصه تاچیزی نگیرند دست برنمی دارند و چنانچه زائری در مقابل آنها مقاومت نماید از دشنام و ناسزا و حتی تهمت و افترا نیز دریغ نمی ورزند .
عجیب­تر آن­که گدایان واقعی درسامره زیاد هستند ولی آن بیچارگان جرات نمی­کنند که با وجود این گداصفتان ثروتمند که هرکدام چندخانه و مسافرخانه دارند روی نشان دهند و از زائران پاکدل درهم و دیناری برای اعاشه و ارتزاق عایله خویش بستانند .
آری ، منظور از گدای سامره بعضی از خدام حرمین شریفین شهرسامره هستند که در لجاج و سماجت روی گدایان لاشیئی مستمند را سفید کرده اند .

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #444  
قدیمی 01-25-2011
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض



گاوبندی

داستان:
هرگاه بین دو یا چند نفر در عمل و اقدامی مواضعه و تبانی شود عبارت گاوبندی مورد استشهاد و تمثیل قرار می­گیرد . به قول علامه دهخدا :« با کسی گاوبندی داشتن ، یعنی : در منافعی نامشروع با هم شریک بودن یا آنکه با کسی گاوبندی کردن یعنی : با اودر عملی شریک شدن .»
کشاورزانی که در قرا و قصبات ایران به امر کشت و زرع اشتغال دارند دو دسته هستند :
دسته اول کشاورزان مقیم که در محل کار، صاحب خانه و زندگی هستند و همان جا کشاورزی می کنند که آنها را صاحب نسق می گویند .
دسته دوم کشاورزان غیرمقیم هستند که این دسته را در اصطلاح عمومی خوش نشین و در منطقه مازندران اکاره می گویند . خانه و زندگی خوش نشینها در روستاهای دیگر است ولی چون درمحل سکونت و زادگاهشان اراضی دایر و مزروع به قدر کفایت و احتیاج وجود ندارد اوایل بهار که فصل کشت و زرع است به روستاهای دوردست می رفتند و هرکدام قطعه زمینی از مالک قریه می گرفتند و مانند کشاورزان مقیم در زمین مورد اجاره گاوبندی و زراعت می کردند و پس از برداشت محصول و پرداخت بهره مالکانه به روستاهای خویش باز می گشتند .
عبارت گاوبندی در اصطلاح کشاورزی به معنی استفاده از گاونر- گاو کاری – برای شخم و زراعت است به این ترتیب که یک جفت گاو کاری را با نهادن یوغ در گردن به خیش می بندند و از آن برای شخم زدن و آماده کردن زمین برای زراعت استفاده می کردند .
تا چندی قبل که تراکتور و سایرآلات و ابزار موتوری وجود نداشت چون گاوکاری مورد استفاده قرار می گرفت لذا عبارت گاوبندی با امور کشت و زرع ترادف پیدا کرد و از آن به منظور کشاورزی و زراعت افاده معنی می شد .
اما معنی مجازی آن یعنی مواضعه و تبانی و شرکت در منافع نامشروع ، از آنجا سرچشمه گرفته است که مباشران و متصدیان وصول بهره مالکانه برای آنکه منافع بیشتری نصیبشان گردد با یک یا چند نفر از خوش نشینها در زراعت و گاوبندی شریک می شدند و منافع حاصله را با یکدیگر تنصیف و تقسیم می کردند .
منتها جان کلام اینجاست که در موقع برداشت بهره مالکانه که برمبنای مساحت اراضی تحت کشت تعیین و از کشاورزان وصول می شد جناب مباشر! مساحت زمینهای شراکتی را که با خوش نشینها گاوبندی کرده کمتر از میزان مقرر تقویم می کرد و یا اصولاً به حساب نمی آورد تا زیان و ضرری متوجه او و شریک گاوبندیش نشود .
علت اینکه مباشر یا کارپرداز با کشاورزان مقیم صاحب نسق گاوبندی نمی کرد ، یعنی شریک نمی شد ، و این کار با خوش نشینها و اکاره ها انجام می داد از این جهت بود که کشاورزان مقیم به اوضاع و احوال و مساحت زمینهای تحت کشت یکدیگر کاملاً آشنا بودند و احتمال می رفت که تبانی و گاوبندی مباشر با آنان به وسیله سایر کشاورزان مقیم فاش و برملا شود ولی خوش نشین و اکاره این شرایط را نداشت ، از جای دور آمده بود و میل داشت رضایت خاطر نماینده مالک ( مباشر ) را به هر نحوی جلب کند تا سالهای آینده نیز بتواند در آن منطقه کشاورزی و بهره برداری کند . به این جهت مباشر یا کارپرداز با اطمینان خاطر می توانست با او گاوبندی کند و منافع حاصله را بدون دغدغه و نگرانی بالا بکشد . استمرار در این عمل از طرف مباشر و خوش نشین موجب شد که از عبارت گاوبندی در افواه عمومی به معنی مواضعه و تباین و شرکت در منافع نامشروع استناد و تمثیل کنند .
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #445  
قدیمی 01-25-2011
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


کینه شتری

داستان:
بشر جایزالخطاست و از این رو بسیاری از اعمال و رفتار آدمی که ناشی از اشتباه یا علت جهالت و جوانی باشد قابل عفوو بخشایش است ولی بعضی­ها که لذت عفو را نچشیده­ اند در انتقام و کینه توزی چنان یک­دنده و مقاوم هستند که به هیچ وجه حاضر نمی­شوند ذره­ای ازانتقام­جویی خارج شوند و قلم عفوو اغماض بر جریده جرایم و خطایا بکشند .
کینه توزی این گونه افراد لجوج و یکدنده درعرف اصطلاح به کینه شتری تعبیرشده است و در مقام کینه های پی گیر به آن استشهاد می کنند .
به طوری که تاکنون از لطف علمای حیوان شناسی مطالعه و تحقیق به عمل آمده شتر مهربانترین و قانعترین حیوانات جهان شناخته شده است طاقت و توانایی این حیوان بارکش در برابر تشنگی و گرسنگی آن هم در بیابانهای بی کران و ریگزارهای سوزان واقعاً عجیب و شگفت انگیز است .
نکته بسیار شایان توجه در موضوع شتر آن است که این حیوان را شیوه راه رفتن می آموزند و قدوم آن را با صدایی آهنگ دار و موزون هدایت می کنند . شتر گامهای خود را با آهنگ نغمه منظم می کند و مطابق وزن صدا آرام یا تند حرکت می کند و نیز هنگامی که نمی خواهند در یک مسافت فوق العاده طولانی او را راه ببرند ساربانان آهنگ مطلوب حیوان را ترنم می کنند .
در عربستان شتر نر را لوک و شتر ماده را ناقه می گویند ولی در کویر ایران به ویژه در اطراف کاشان شتر نر را لوک و شتر ماده را ارونه و همچنین نوزاد ماده را مجی و نوزاد نر را هاشی می خوانند .
کینه شتری کینه پی گیری است که تاکنون سابقه نشان نداده که پذیرایی و ملاطفت مجدد ساربان بتواند آن را تعدیل نماید . شتر خشمگین همواره منتظر فرصت مناسب است که انتقامش را از ساربان متجاوز بگیرد . عجب در این است که شتر مست و دیوانه به ساربان مورد نظر هنگامی که در جمع قرار دارد هرگز حمله نمی کند . فقط نگاه خشم آلودش را که شراره انتقام از آن می بارد به چشمان آن ساربان می اندازد و با دهان کف آلود پیاپی نعره های چندش آور و هولناک سر می دهد زیرا لوک کینه توز در عین مستی و دیوانگی خوب احساس می کند که اگر در میان جمع به ساربانی که اذیتش کرده حمله کند سایرین با چوب و چماق به جانش می افتند . وای به روزی که شتر مست و کینه توزآن فرصت مناسب را به چنگ آورد و ساربان مورد نظر را یکه و تنها در بیابان گیر بیاورد . البته ساربانان برای این طور مواقع راه چاره و علاجی اندیشیدند که به لیاقت و زرنگی آنان بستگی دارد . وقتی ساربان در بیابان مورد حمله لوک خشمگین قرار گرفت راه نجاتش این است که در حال فرار از شتر، لباسهایش را یکایک درآورد و به پشت سرش بیندازد .
در اینجاست که شتر گول می خورد و به جای ساربان که در حال فرار است لباسی را که جلویش افتاده به دندان می گیرد و تنه سنگین خود را روی آن می مالد .
سپس مجدداً با لنگهای درازش به تعقیب ساربان می پردازد و خود را به او می رساند . ساربان یک تکه دیگر از لباسهایش را می اندازد و خلاصه به این ترتیب تا آخرین تکه لباس خود را بیرون آورده در حال فرار جلوی شتر انتقامجو می اندازد . چنانچه تا زمانی که لباسهایش تمام شد توانست خود را به آبادی یا پناهگاهی برساند بدون شک نجات خواهد یافت وگرنه مرگش حتمی است آن هم چه مرگ فجیع و دلخراشی .

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #446  
قدیمی 01-25-2011
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


کوراوغلی می خواند

داستان:
هنگامی که مخاطب در جواب متکلم جواب سربالا بدهد و یا فی المثل بدهکار در مقابل بستانکار که طلب خود را مطالبه می کند پاسخ منفی توام با خشونت و اعتراض بدهد طلبکار می گوید :« برای من کوراوغلی می خواند » یعنی : پولش را نمی دهد که هیچ ، یک چیزی هم طلبکاراست.
کوراوغلی غلط مشهور و صحیح آن کوراوغلو به معنی کورزاده است .
باید دانست کوراوغلی محبوبترین و برجسته ترین قهرمانی است که فولکور مردم آذربایجان خلق کرده که از آسیای مرکزی تا سواحل شرق و غرب دریای خزرو درمیان قبایل قفقاز و آذربایجان ایران شناخته شده است و در این زبان امثله فراوانی علاوه بر عبارت مثلی بالا که در زبان فارسی دری ضرب المثل شده به نام و براساس شخصیت کوراوغلی موجود است .
داستان کوراوغلی در واقع تمثیل حماسی زیبایی از مبارزات طولانی مردم با دشمنان داخلی و خارجی است و مخصوصاً با الهام از قیام جلالی لر خلق شده و در دو کلمه قیام کوراوغلو و دسته اش تجلی کرده است .
نهال این قیام به وسیله مردی سالخورده به نام علی کیشی کاشته می شود که پسری دارد موسوم به روشن که همین پسر سالهای بعد به نام کوراوغلی مشهور و نامبردار گردید .
علی کیشی خود مهتر خان بزرگ و حشم داری به نام حسن خان بر سر اتفاق بسیار جزیی که آن را توهین نسبت به خود تلقی می کرد دستورمی دهد چشمان علی را از کاسه در آورند .
علی کیشی بر اثر این حادثه با دو کره اسب که آنها را از جفت کردن مادیانی با اسبان افسانه ای دریایی به دست آورده بود همراه پسرش روشن از قلمرو و نفوذ و قدرت حسن خان می گریزد و در چنلی بل یا کمره مه آلود که کوهستانی سنگلاخ و صعب العبور با راههای پیچاپیچ است مسکن می گزیند .
روشن آن دو کره اسب را که به نامهای قیرآت و دورآت مشهور می شوند به دستور جادو مانند پدرش پرورش می دهد و در قوشابولاق یا جفت چشمه در شبی معین آب تنی می کند و بدین گونه هنرعاشقی در روح آن دمیده می شود .
علی کیشی از یک تکه سنگ آسمانی که در کوهستان افتاده است شمشیری برای پسرش روشن سفارش می دهد و بعد از وصایا و سفارشهای لازم می میرد و در همان قوشابولاق به خاک سپرده می شود .
آوازه هنر روشن به تدریج از کوهستانها می گذرد و در شهرها و روستاها به گوش مردم می رسد و در این هنگام است که از روشن به کوراوغلویعنی کورزاد شهرت پیدا می کند .
کوراوغلی سرانجام موفق می شود حسن خان را به چنلی بل آورده به آخور ببندد و انتقام پدرش را از او بستاند . از عاشقهای پرآوازه آن عصر عاشق جنون بود که به کوراوغلی می پیوندد و به تبلیغ افکار و اندیشه هایش می پردازد و راهنمای شوریدگان و عاصیان به کوهستان می شود .
داستان کوراوغلی در عین حال که بهترین و قویترین نمونه های نظم و نثر آذری است بندبند این حماسه شورانگیز از آزادگی و مبارزه و دوستی و انسانیت و برابری سخن می راند و به همین ملاحظه از دیرباز مورد توجه آهنگسازان و فیلمسازان قرار گرفته اپرای کوراوغلی که سخت دلچسب و مشهور است از روی حماسه ساخته می شود .
چون کوراوغلی در داستانهای فولکوریک آذربایجان دلاوری نامدار و مبارزی بی باک و گردنکش بود و زیربار زور و خودسری و خودکامگی دیگران نمی رفت لذا نام و آهنگش هر دو صورت ضرب المثل پیدا کرده است منتها در مقام زورگویی و خودسری و مطالب غیر منطقی گفتن ، نه در مقام مبارزه با خودکامی و خودکامگی .
و این هم از آن مورادی است مشابه با ضرب المثلهای آب پاکی روی دست کسی ریختن و لنگ انداختن که به غلط و در عکس قضیه که رخ داده مشهور شده است .

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #447  
قدیمی 01-25-2011
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض



حمام زنانه شد

داستان:
عبارت مثلی بالا هنگامی به کار می رود که در مجلس یا محفلی در آن واحد هر دو تن دو به دو با آواز بلند و بدون رعایت نظم و ترتیب با یکدیگر گفتگو کنند و آنچنان قشقرقی راه بیندازند که هیچ یک از افراد آن جمعیت حرف و سخنشان برای دیگران مفهوم نگردد .
در چنین مورد اصطلاحاً گفته می شود حمام زنانه شده است و یا به عبارت دیگر طاس گم شده است که در هر دو صورت پای حمام زنانه و حمامیان در میان است که باید دید در حمام زنانه قدیم چه می گفته اند و اصولاً چه مطالب و موضوعاتی مطرح شده است که گفتگو در حمام زنانه به صورت ضرب المثل درآمده است .
همان طوری که در مقاله با آب حمام دوست می گیرد در کتاب حاضر آمده است سابقاً در کلیه شهرها و روستاهای ایران حمام عمومی با خزینه وجود داشت که چند متر پایینتر از سطح زمین ساخته می شد « تا آب جاری کوچه و خیابان بر آن سوار شود » و گنبدهای بزرگی سقف آن را تشکیل می داد و بر روی این گنبدها سوراخهایی تعبیه کرده ورقه های نازکی از سنگ مرمر و یا شیشه های نسبتاً محکم و مقاوم قرار می داده اند تا نور خورشید بتواند از آن عبور کرده صحن حمام و خزینه و سربینه – رختکن – و پستوهای حمام را روشن کند .
گرمابه های قدیم از طلوع آفتاب تا ساعت هشت صبح ، مردانه بود و از آن ساعت تا ظهر و حتی چند ساعت بعدازظهر در اختیار زنان و بانوان قرار می گرفت که این طولانی شدن مدت حمام خانمها بدون حکمت و علت نبوده است زیرا مردان جز نظافت و تطهیر و انجام فرایض مذهبی کار دیگری نداشته اند و مخصوصاً مشاغل و گرفتاریهای زندگی و تحصیل و تامین معاش خانواده ، آنان را مجبور می کرد که هر چه زودتر از حمام خارج شوند و به کار و زندگی روزانه خود بپردازند ولی زنان و بانوان تنها خودشان نبوده اند که پس از شستشو و نظافت از حمام خارج شوند بلکه یک یا چند بچه قد و نیم قد را که همراه می آورده اند باید چرک گیری کنند و چند بار با صابون بشویند که همین کار مدتی از وقت حمام را می گرفت .
گاهی به دستها و پاها و موی سر خود حنا می بسته اند که این کار نیز خالی از اشکال و دشواری نبوده است .
از این مسایل و عوامل که بگذریم به گفته سیاح فرانسوی گاسپاردروویل :
« ... زنان ایرانی حمام را بهترین نقطه تجمع خویش می دانند . دید و بازدیدها در حمام صورت می گیرد و در هر گوشه ای از آن جوخه ای از زنان که مشغول درددل اند به چشم می خورد . سر صحبت از وضع خانواده ها در گرمابه ها باز می شود . اشارات رشک آلوده و شکوه و شکایات و صلاح اندیشی با گیس سفیدان و پیرزنان ، صحنه حمام را به صورت ساحت دادگاه در می آورد .»
تنها فرصت و مجال حمام زنانه بود که به آنها امکان می داد تا با علاقه مندان و دوستان یکدل همدلی کنند بی آنکه ساعیان و سخن چینان در آن غوغا و جنجال گوشخراش حمام زنان بتوانند استراق سمع کنند و گفته های آنان را بزرگ و بزرگتر کرده و تحویل شوهر و هوو و مادرشوهر و خواهرشوهر و جز اینها بدهند .
آری ، حمام زنانه محل گفت و شنیدهایی بود که دو به دو می گفتند و می شنیدند در حالی که حرفهایشان در آن سروصداهای بی امان برای دیگران « که آنها نیز به خود مشغول بوده اند » مفهوم نبوده و همین فلسفه و مورد استفاده حمام زنانه آن را به صورت ضرب المثل درآورده است .

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #448  
قدیمی 01-25-2011
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


حکم حکم نادر و مرگ مفاجات

داستان:
عبارت مثلی بالا در موارد صدور احکام صد در صد لازم الاجرا به کار می رود تا مجریان و محصلان امور بدانند که تخطی و تساهل در اجرای چنین امر و فرمان مجازاتی بس شدید و هولناک دارد و سهل انگاری و چشمپوشی در این مقام و موقعیت ، مسموع و مقبول نخواهد بود زیرا حکم حکم نادر و مرگ مفاجات است .
اکنون ببینیم این نادر کیست و احکام و فرامینش تا چه اندازه هول انگیز بوده که به صورت ضرب المثل درآمده است .
این نادر همان نادر قلی و طهماسبقلی سابق و نادرشاه لاحق سرسلسله پادشاهان بدفرجام افشار در قرن دوازدهم هجری است که از نظر نبوغ نظامی و سرعت عمل در امور لشکرکشی و غافلگیری به لقب ناپلئون شرق ملقب گردیده است .
نادر دوران ضعف و فترت سلسله صفویه که افغانها به سرکردگی محمود افغان و سپس اشرف افغان در سلطه هفت ساله خود خاک شرق و جنوب و مرکز ایران را به توبره کشیده و ترکان عثمانی گرجستان و ارمنستان و قسمتی از داغستان و شیروان و قسمت اعظم عراق و تمامی کردستان و همدان و کرمانشاهان را در تصرف داشته اند زمام امورکشور را در دست گرفت و با تاکتیکهای دقیق و حملات و هجومهای برق آسا همه را بر جای خود نشانید و در سرزمین زرخیز هندوستان تا دهلی نیز پیش رفت و پس از تاجبخشی با صدها میلیون تومان غنایم نفیسه از سیم و زر و احجار کریمه من جمله دو قطعه الماس مشهور دریای نور و کوه نور به ایران بازگشت و ملت ایران را به شکرانه این توفیق برای مدت سه سال از پرداخت مالیات معاف گردانید .
تا اینجای قضیه روشن است و بحثی بر آن نیست زیرا نادرشاه در اوایل زمامداری خود علاوه بر لشکرکشیها و محاربات بی امان دست به اصلاحات اساسی و رفع بی نظمیها زده بود . به درددل مردم می رسید ، به شکایات از حکام و روسای شهری و قضات رسیدگی می کرد و حتی برای آنکه علاقه و محبت مردم را نسبت به خود بیشتر جلب کند روزهایی را که فراغت داشت تمام ساعات را به دور شهر می گشت و :« از وحدت تجار گرفته تا تزیین شهر یا تسکین خانواده های فقیر و ورشکست شده پرس و جو می کرد و... از اول قدغن کرد که هیچ یک از ایالات به هیچ وجه ورودش را جشن نگیرند .» و مخارج بیهوده بر عهده مردم نگذارند و آنها را درمانده نکنند . نادرشاه بدون شک سردار بزرگی بود و اقدامات مشعشعانه و اصلاح طلبانه او راهی به جایی می برد و وی را در ردیف شخصیتهای نامدار تاریخ قرار می دهد . اما تبهکاریها و فجایع و جنایاتی که از سال 1154 هجری به بعد یعنی از تاریخ تیر خوردن در جنگل سوادکوه مازندران تا پایان شش سال اخیر سلطنتش مرتکب گردیده به قدری هول انگیز است که جداً روی چنگیز و آتیلا را سفید کرده اهل تحقیق را در دوراهی عجیبی قرار داده است تا جایی که میرزا مهدیخان منشی صدراعظم نادر و صاحب دو کتاب پرطمطراق دوره نادره و جهانگشای نادری در تعریف و توصیف اختصاری جنایات و احکام بی رحمانه او می گوید :« تا کسی زنجیر احتساب او را نبیند عدل نوشیروان را نداند که چیست .» آن مثل لری در اینجا صدق می کند که گفته اند : ببین چقدر شور بود که خان هم فهمید !
باری ، نادرشاه پس از فتح هندوستان و با وجود آن همه غنایم و جواهر نفیسی که با خود آورده در حصن حصین کلات نادری انباشته بود مع هذا حرص و ولع و خست و لثامت عجیبی بر مزاجش مستولی شده مال و ثروت را جز برای خودش نمی خواست و در موارد دیگر به قول کشیش بازن صاحب کتاب نامه های طبیب نادرشاه معتقد بود که :« در مملکت من برای هر پنج خانواده یک دیگ کافی است !» نادرشاه قبل از هر کاری مالیات سه ساله را به شکرانه فتح هندوستان بخشیده بود به عنف و شکنجه از رعایای بیچاره ستانده آنچه جواهر در خانه مردم بود به بهانه اینکه در دهلی دزدیده شد ! به زور از آنها گرفت و به کلات فرستاد .
از مخترعات محاسبات نادرشاه در اواخر سلطنتش این بود که در موقع رسیدگی به حساب مامورین و محصلین ، رقم الف را که معادل پنج هزار تومان ایران بود واحد وصول قرار می داد و به رقمی کمتر از الف زبان نمی گشود و « از عمالی که به پای میز محاکمه حساب می آورد ، ده الف و بیست الف مطالبه می کرد و اگر آن جماعت وجهی در حساب نداشتند ایشان را به چوب می بست ، گوش و بینی می برید تا از راه اضطرار به نام خود هر چه را پادشاه بی رحم خواسته بنویسند و قبض بدهند .
« سپس به فرمان نادر جماعت مزبور را به عنوان معرفی اعوان و دستیاران چوب می زدند و آن گروه بخت برگشته از ترس جان هر که را می شناختند یا دیده یا اسمشان را از کسی شنیده بودند نام می بردند و ماموران غلاظ و شداد نادری به دستگیری ایشان روانه می شدند و اسم هرکس که نامی از او برده شده یا دیگری به خطا ، یا به غرض او را همدست قلمداد کرده بود چندین الف حواله صادر می گردید و عمال شاهی به وصول آن می رفتند و حکم حکم نادر است را به رخ می کشیدند . بدیهی است هر که قدرت آن را نداشت در زیر شکنجه جان می سپرد و حواله به ورثه او ، و در صورت ناداری و بی چیزی ورثه به همسایه ، و از همسایه به محله ، و از محله به شهرها و ولایات منتقل و وجه آن به سختی مطالبه می شد تا حکم نادر بلااثر و حواله او لاوصول نمانده باشد ».
در کتب تاریخی آمده ، موقعی که نادرشاه از اصفهان به کرمان می رفت دویست نفر از ماموران و محصلان مالیاتی فارس را که در پرداخت مال دیوانی تعلل کرده بودند کورکرده هفتاد و دو تن از آنها را به نسقچی باشی سپرده بود که پس از صدور حکم و فرمان از سرهایشان مناره بسازد ، ولی چون اکثر از این جماعت فرار کرده بودند نسقچی باشی از ترس نادر هر که را در مسیر راه می یافت بدون هیچ علت و پرسش در جمع آن بی گناهان داخل می کرد تا شماره و تعداد مقرر 72 تن کمتر نشده کله مناره ناقص نماند و نادرشاه او را به جای آنان نگیرد .
خاندان قلی بیک نایب الحکومه کرمان را که به سیورسات مفصل تا بلوک انار پیشواز آمده بود بدون هیچ گونه بهانه به دست نسقچی باشی سپرد و فرمان داد بر دیوار باغی نزدیک سراپرده شاهی سوراخ تنگی تعبیه کردند و آن گاه سر خاندان قلی بیک را از آن سوراخ بیرون آورده طناب محکمی برآن بستند و سر دیگر طناب را بر دو گاو زورمند و قوی هیکل بسته گاوها که با نوک درفش از پیش رانده می شدند با تلاشهای خارق العاده طناب را می کشیدند و نتیجتاً سر خاندانقلی بیک بیچاره با بیشتر اعصاب و عروق آن کنده شد و قبل از آنکه بمیرد به مقدار هزار مرگ عذاب و شکنجه کشید .
شب نهم ربیع الاول سال 1160 هجری که از کرمان به طرف خراسان حرکت کرد فرمان داد دوهزار و سیصد نفر از متمولین شهر و بلوک را سیاهه کرده برای اخذ تنخواه شکنجه کنند که از آن جمله مبلغی به اسم خواجه شفیع بردسیری نوشته بودند که هرچه نقد و جنس بود از او و منسوبانش گرفتند و هنوز کلی باقی بود . بیچاره دیگر چیزی در بساط نداشت که بپردازد . اتفاقاً در آن موقع چند نفر تاجر ماوراء النهری در کرمان بودند که اگر کسی پسر یا دختر مقبولی داشت و اضطراراً حاضر به فروش می شد آنها را می خریدند و در عوض آن پول می دادند . خواجه محمد شفیع بردسیری برای تامین کسری تنخواهی که برعهده اش نوشته بودند لابد و ناچار دو دختر معصومش را چادر کرده به همراه عمله سیاست به منزل ترکمان ماوراء النهری برد شاید بخرد و نیمه جانی که از او باقی مانده از این شکنجه و عذاب جانکاه خلاص شود تاجر ترکمان آن دو دختر را – که لابد مقبول و زیبا نبودند – نپسندید و گفت :« نمی خواهم » ماموری که همراه بود رو به خواجه کرد و گفت :« خواجه محمد شفیع ، تاجر ترکمان نپسندید ، فکر پول کن که حکم حکم نادر است .»
خواجه بیچاره دست به آسمان بلند کرد و گفت :« خدایا ، تاجر ترکمان نپسندید تو هم مپسند ...»!! از عجایب و شگفتیهای روزگار آنکه همان شب چند نفر از تفگچیان کرمانی که در اردوی نادر در فتح آباد خبوشان قوچان بودند خبر آوردند که نادرشاه در شامگاه دوم جمادی الثانی سال 1160 هجری دو ساعت پس از نیمه شب در حالی که در خیمه و بستر خواب با محبوبه عزیزش شوقی آرمیده بود به دست چند تن از امرای افشار و قاجار کشته شد و سری که بر همه سرها سروری داشت از تن جدا گردیده در یک لحظه خط بطلانی به تمام جنگها و جدالها و سعی و کوششها کشیده شده است . شاعری در آن باب گفت :

سر شب قتل و تاراج داشت سحر گه نه تن سر، نه سر تاج داشت
به یک گردش چرخ نیلوفری نه نادر بجا ماند و نه نادری

به گفته آقای احمد سهیلی این دو بیتی از محمد علی فردوسی ثانی صاحب شاهنامه نادری است .

حکیم فرموده

کاری که صرفاً به امر و دستور مقام بالاتر انجام شود و میل و اراده مجری امر در آن دخالتی نداشته باشد مجازاً حکیم فرموده گویند .
اما ریشه تاریخی آن :
به طوری که می دانیم اطبا و پزشکان را در ازمنه و اعصار قدیمه حکیم می گفتند و معاریف اطبای قدیم نیز به نام حکیم باشی موسوم بوده اند . علم پزشکی در قرون گذشته به وسعت و گسترش امروز نبوده و اطلاعات و معلومات پزشکان قدیم نیز از مندرجات کتب طبی ابن سینا و محمد زکریای رازی و کتابهای تحفه حکیم مومن و ذخیره خوارزمشاهی و چند کتاب دیگر تجاوز نمی کرد . داروهایی را هم که می شناختند از کتب مزبور به ویژه کتاب مخزن الادویه بوده و غالباً جوشنده گیاهان طبی را تجویز می کرده اند.
به علاوه در ایران قدیم پرداخت ویزیت یا حق القدم به طبیب معالج معمول نبود « طبیب می آمد ، اگر مریضش می مرد خود خجالت می کشید چیزی مطالبه کند . اگر معالجه می شد برحسب زیادی و کمی زحمتی که در رفت و آمد بالای سر مریض متحمل شده بود حق العلاجی برای او می فرستادند . البته توانایی مریض هم در کمیت این حق العلاج مداخله داشت .»
در عصر حاضر پزشک برسر بیمار می آید . بدواً دستور می داد تجزیه وعنداللزوم عکسبرداری می دهد . آنگاه نسخه می نویسد و می رود ، ولی در قرون گذشته که دستگاههای رادیوگرافی و رادیوسکوپی و کاردیوگرافی و تجزیه و آزمایش خون و قند و چربی و اوره و آلبومین و سایر مواد ترکیبی بدن وجود نداشت حکیم یا حکیم باشی در واقع همه کاره بود .
نکته جالب توجه این بود که حکیم باشیهای قدیم علاوه بر تعیین دارو و کیفیت تهیه و ترکیب آن که غالباً از عطار سرگذر می خریدند ناگزیر بودند غذای مریض در ساعات شبانه روز را هم مشخص کنند و در ذیل یا پشت نسخه بنویسند . امر و فرمایش حکیم باشی در حکم وحی منزل بود . اصحاب و پرستاران بیمار موظف بودند حکیم فرموده را مو به مو اجرا کنند و در نوبت بعدی که حکیم باشی بالای سر بیمار می رفت نتیجه اقدام و اجرای امر و فرمایش را گزارش کنند .

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #449  
قدیمی 01-25-2011
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض




حکیم باشی را دراز کنید

داستان:
این عبارت مثلی از نظر معنی و مفهوم استعاره ای با ضرب المثل معروف گنه کرد در بلخ آهنگری مترادف است . مورد استفاده و استعمال آن هنگامی است که قادر زورمندی مرتکب جرم شود ولی ضعیف ناتوانی را مورد مواخذه قرار دهند و از او دیت جرم بستانند .
اما ریشه تاریخی آن :
کریمخان زند سرسلسله دودمان زندیه مردی تنومند و قوی هیکل بود « شبها مجلس عیش می آراست و شراب می خورد و اندک می خوابید » همین افراط در شرابخواری و شب بیداریها آن هم در سنین کهولت موجب شد که غالباً اعتدال مزاج را از دست دهد و ضعف و بیماری بر او مستولی شود . از قضا روزی بیمار شد و پزشک مخصوص را که لقب حکیم باشی داشت بر بالینش حاضر کردند .
حکیم باشی چون پادشاه را معاینه کرد بیماری را ناشی از امتلای معده تشخیص داد و بر طبق معمول و امکانات آن عصرو زمان برای مریض یعنی پادشاه زند اماله تجویز کرد .
امله ظاهراً وسیله ای بود برای تنقیه و لینت مزاج بود که در ادوار گذشته علی الاکثر درباره اطفال پرخور و شکمباره بخصوص آنهایی که غذاها و تنقلات ناجور می خوردند به کار میرفت .
اماله آلتی به شکل قیف و دنباله آن دراز و نوکش کج است که بدان وسیله مایعات و داروهای آبکی را از پایین داخل امعاء و احشاء می کنند تا روده ها پاک شود و یبوست مزاج و هرگونه انتلای معده مرتفع گردد .
بزرگسالانی که دچار بیماریهای داخلی و یبوست و امتلای معده می شدند بیشتر با فلوس و انواع جوشانده خود را معالجه می کردند و اماله را به هر جهت و سببی که تصور شود خوش نداشتند و آن را بعضاً نوعی تحقیر و تخفیف تلقی می کردند .
وکیل الرعایا آن خان لر و متعصب که به همین جهات و ملاحظات ، اماله و شیاف و این گونه معالجات را به زعم خویش در شان مردان سپاهی به ویژه سلاطین و سرداران نمی دانست به شدت برآشفت و با خشونت فریاد زد :« کی اماله شود ؟» طبیب ترسید بگوید شما ، گفت :« باید مرا اماله کنند تا خوب شوید .» کریمخان زند به قدری عصبانی بود که بدون مطالعه « و شاید به منظور تنبیه و مجازات و اسائه ادبی که شده است » دستور داد « حکیم باشی را دراز و اماله کردند »!!
از قضای روزگار کریمخان زند بهبود یافت و احتیاج به تنقیه و اماله پیدا نکرد زیرا مرض چندان حاد و دشوار نبود ویحتمل همان جوش و خروش و حرارت و گرمی ناشی از ناراحتی اعصاب موجب دفع مرض و بیماری شده باشد . در هر صورت این اقدام و تدبیر خان زند را به فال نیک ! گرفتند و از آن به بعد « هروقت کریمخان زند بیمار می شد طبیب نگون بخت مجبور بود اماله گردد !!» و یا به اصطلاح معروف حکیم باشی را دراز می کردند و این عبارت از آن تاریخ ضرب المثل شد .
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #450  
قدیمی 01-25-2011
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض





حقه بازی

داستان:
حقه بازی در اصطلاح مجازی به معنی تردستی و شعبده بازی و طراری آمده و حقه باز کسی است که تردست و شعبده باز و فریبنده و مکار و بامبولباز باشد .
چون ریشه حقیقی و مورد استعمال آن دانسته شود معنی و مفهوم مجازی آن به دست خواهد آمد .
حقه که به عقیده علامه دهخدا تحریفی از اوقیه و وقیه است ظرف کوچک و مدوری است که سابقاً بیشتر از چوب یا عاج شاخته می شد و در آن الماس و لعل و مروارید و داروهاو معاجین و عطریات می نهادند و در سفر و حضر مورد استفاده قرار می دادند .
حقه فایده دیگری هم داشت و آن اینکه افراد تردست و شعبده باز در بساط معرکه گیری ضمن شیرینکاری چیزی را در زیر حقه می نهادند و چون حقه را برمی داشتند آن شی ء بر جای نبود و گاهی چیز دیگر به جای آن شی ء از درون حقه بیرون می آوردند و یا به شکل دیگر :« چندین مهره کوچک را در زیر حقه سرنگون مخفی کنند و با تردستی و چابکی گاهی تمام مهره را در زیر یک حقه و گاهی هر یک را در زیر حقه های علی حده جمع می نمودند .»
امروزه هم بساط حقه بازی در همان مایه ولی به صورت بهتر و مدرن در گوشه و کنارجهان و ایران معمول است و مخصوصاً در کافه ها از حقه بازها و این گونه حقه بازیها برای جلب مشتری استفاده می کنند . بدون شک ریشه اصلی و اساسی ضرب المثل حقه بازی از این نوع تردستی و بازی با حقه سرچشمه گرفته است که در تداول عوام فارسی زبانان افراد نیرنگباز و محیل و مکار را به حقه بازی تشبیه و تمثیل می کنند .

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 10:05 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها