بازگشت   پی سی سیتی > سایر گفتگوها > مطالب آزاد

مطالب آزاد در این تالار مطالبی که موضوعات آزاد و متفرقه دارند وجود دارد بدیهیست که کنترل بر روی محتوای این تالار بیشتر خواهد بود

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #451  
قدیمی 02-21-2012
bigbang آواتار ها
bigbang bigbang آنلاین نیست.
مدیر بخش مکانیک - ویندوز و رفع اشکال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
نوشته ها: 2,586
سپاسها: : 5,427

6,159 سپاس در 1,794 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

امروز روز تنبلی و خوردن و خوابیدن من بود نمیدونم چرا اینطوری شدم
یک واحد آزمایشگاه داشتم که تشکیل نشدئ و موکول شد به هفته بعد
دارم بیگ بنگ فصل 5 رو نگاه میکنم تا قسمت 17 رو با زیرنویس فارسی دانلود کردم
نمیدونم شاید قسمتهای دیگش هم اومده خلاصه این که لب مرزی سریالها رو دنبال کنی اصلاً قشنگ نیست چون همش باید منتظر بمونی تاببینی قسمت بعدی کی میاد
این از این اما دیگه این که امروز چند تا موزیک ویدیو گرفتم
و رفتم تا حجم سرویسم رو چک کنم که یک دفعه شوک شدم همش 340 مگابایت بیشتر نداشت مجبور شدم به اندازه 1 گیگ تمدیدش کنم آخ که این اینترنت چقدر زود تموم میشه ! البته به لحاظ زمانی هنوز 11 روز از سرویسم مونده یعنی کمتر از دو هفته
تصمیم دارم روی سیستمم به زودی ویندوز 7 نصب کنم خیلی دل کندن از xp سخت هست ولی باید دل کند چه روزهای خوبی داشتم با این ایکس پی
راستی من یک مشکلی با این آپدیت کردن آنتی ویروس نودم دارم نمیدونم شما هم همین مشکلو دارین اصلاً وصل به سرور نمیشه که آپدیت ها رو چک کنه
نسخه 4 داشتم اونو پاک کردم 5 ریختم اون الان آپدیت نمیشه
اصلاً مشکل سریال و پسوورد هم نداره ها چون من آپدیتهای سریالم از یک سایت خارجی توپ هست که روزانه آپدیت میکنه
خلاصه اگر چیزی میدونید به ما هم بگید
دیگه این که امروز یک کلمه انگلیسی تو ذهنم بود که فکر میکردم معنی صبح به خیر میده یا چیزهای شبیه صبح به خیر ولی بعد فهمیدم یک معنی افتضاح میده !
خوب شد تو تاپیک انگلیسی ازش استفاده نکردم !
دوست دارم برم بیرون قدم بزنم ولی هوا خیلی سرده من هم زود سرما میخورم اگر بیرون میرفتم برای خودم یک ساندویچی ، پییتزایی ، کبابی میگرفتم میخوردم
خودمو ، خودم ! الان خونه هستیم منو و بابام مادرم هست بیرون رفته با خواهرم بازار
__________________

احد،صمد، قاهر، صادق ...
عاشقشم

لا تقنطوا من رحمة الله

هیچ چیز تجربه نمیشه اینو یادت باشه !!
ترفند هایی براي ويندوز 7


عیب یابی سخت افزاری سیستم در کسری از دقیقه

پاسخ با نقل قول
5 کاربر زیر از bigbang سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #452  
قدیمی 02-21-2012
SOHRAB_HAZHII آواتار ها
SOHRAB_HAZHII SOHRAB_HAZHII آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Dec 2011
محل سکونت: shiraz
نوشته ها: 727
سپاسها: : 1,057

1,792 سپاس در 899 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

مهمترین اتفاقی که امروز برای من افتاد این بود که:

اومدم تو خیابون با ماشین ویراژ بدم در حین لایی

کشیدن بودم که یک دفعه یه وانت عین عزراعیل

جلوی ما سبز شد آقا من دیگه هر کاری کردم

نتونستم ماشینو کنترل کنم بوم خوردم به پشت

وانتن ماشینم درب و داغون شد حالا باید چند روز

بی وسیله باشم

و این بود مهمترین اتفاق امروز من
__________________
اسم مرا باید در کتاب رکوردهای گینس ثبت کنند

مدتهاست دلم هوای تورا داردوبی هوا نفس میکشم

ویرایش توسط SOHRAB_HAZHII : 02-21-2012 در ساعت 10:01 PM
پاسخ با نقل قول
7 کاربر زیر از SOHRAB_HAZHII سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #453  
قدیمی 02-22-2012
kiana آواتار ها
kiana kiana آنلاین نیست.
کاربر بسیار فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2007
نوشته ها: 795
سپاسها: : 843

1,438 سپاس در 268 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

امروز کار مهم انجام دادم.نشستم از 150 نامه خوانده و نخوانده ای که در پی سی سیتی داشتم اولا همه را خوندم و جواب دادم دوما اضافات را پاک کردم کلی وزن نامه هام سبک شد سوما با خوندن بعضی نامه ها که خیلی قدیم بود کلی خاطرات گذشته اینجا برام زنده شد خلاصه خیلی خوشحال شدم که امروز این کار را انجام دادم. واقعا برام جالب بود......
__________________
شیشه ای میشکند... یک نفر میپرسد که چرا شیشه شکست
آن یکی میگوید شاید این رفع بلاست !
دل من سخت شکست ... هیچ کس هیچ نگفت .... غصه ام را نشنید !
از خودم میپرسم : ارزش قلب من از شیشه ی یک پنجره هم کمتر بود ؟





پاسخ با نقل قول
5 کاربر زیر از kiana سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #454  
قدیمی 02-22-2012
shokofe آواتار ها
shokofe shokofe آنلاین نیست.
ناظر ومدیر تالار پزشکی بهداشتی و درمان

 
تاریخ عضویت: Feb 2010
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 4,109
سپاسها: : 3,681

5,835 سپاس در 1,524 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

نقل قول:
نوشته اصلی توسط donya elahi نمایش پست ها
سلام به دوستان

امروز یکی از بهترین روزهام بود من یه مهمون عزیز داشتم
کلی با هم گپ زدیم واز گذشته و حال و اینده واسه هم گفتیم
امیدوارم سالها با هم دوست بمونیم و واسه هم باشیم
و قدر همدیگر و بدونیم
شک نکنین اون مهمون عزیز من بودم
آخه من اون روز خونشون بودم

نقل قول:
نوشته اصلی توسط donya elahi نمایش پست ها
مدتها بود که تو کلنجار با خودم بودم که کاری رو انجام بدم امروز بلا خره دل و به دریا زدم
رفتم بیرون وبه اون کارم رسیدم
فهمیدم حسم بهم دروغ نمی گفت واقعا ارزش وقت گذاشتن نداشت
حالا خوشحالم که دیگه با خودم در گیر نیستم که چرا اون کار و انجام ندادم.
وای برای دوستم چه اتفاقات خوب افتاده
ایشالا هیچ وقت درگیر نباشی
__________________
یک پاییز فقط برای من و تو
پاسخ با نقل قول
3 کاربر زیر از shokofe سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #455  
قدیمی 02-22-2012
Afsaneh_roj آواتار ها
Afsaneh_roj Afsaneh_roj آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Dec 2011
محل سکونت: اصفهان
نوشته ها: 636
سپاسها: : 6,774

4,753 سپاس در 854 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Afsaneh_roj به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض یه داستان طولانی

هفته ی گذشته طبق معمول بچه ها رو بردم مدرسه ...
سر همون چهار راه کذایی ( ماشینم خاموش کرده بود ) یه ماشینه افتاده بود جلوم تکون نمی خورد ..
من هم عجله داشتم برسم مدرسه ..
فرمون رو کشیدم این طرف با بد بختی تو اون شلوغی از کنارش رد شدم
چهار قدم نرفته از بد شانسی چراغ قرمز شد من هم دیدم نمی شه وسط چهار راه وایسم ..
سریع رد شدم . از بخت بد دیدم آ قا پلیسه جلوم سبز شد و گفت بکش کنار .
من اصلا پلیس رو ندیده بودم اون هم دو تا
من هم به ناچار کشیدم کنار.

دست کرد تو جیبش برگ جریمه رو در آورد .
گفت مدارک ... گفتم مدارک رو می خوای چکار .
.

چراغ زرد بود بعدش هم که نمی تونستم وسط چهار راه وایسم ..
با همون جدیت گفت خانم . مدارک . بهش گفتم این یه دفعه رو نا دیده بگیر ..
گفت خانم نمیشه .. خلاف کردی . گفتم اولا زرد بود گفت . گفت زرد باشه باید حرکت نمی کردی .
گفتم حالا این یه بارو ببخش .. گفت مدارک ... هر کار کرد بهش ندادم...
گفتم چرا اینجوری می کنید بچه م رو ترسوندی .
حالا چون مدرسه ی بچه م دیرم شده بود چراغ زرد رو اومدم ..
گفت بچه ت بترسه مگه ما ترس داریم . اگه می زدی یکی رو می کشتی خوب بود .
گفتم اولا خدا نکنه . بعدش هم بچه م از شما نمی ترسه از خلاف و جریمه می ترسه . .
گفت اصلا اون می دونه خلاف و جریمه چیه .
گفتم خدا وکیلی بپرس اگه جوابت رو داد بیا و مردونگی کن جریمه نکن ..
برگشت بهم گفت اگه میدونه خلاف چیه چرا چراغ قرمز رو رد می کنی ؟
بعد دوباره گفت خانم مدارک . مثل اینکه میخوای بفرستم بری پارکینگ .
دست کرد تو جیبش و بیسیم ش رو در آورد .
من هم نا چار مدارک رو از تو کیفم در آوردم بهش گفتم این مدارکم . مردونه بیا جریمه نکن .
منو گذاشت و رفت پیش دوستش در حین رفتن گفت فایده نداره
باید بی سیم بزنم ( صغرا بیاد ببرتش پارکینگ . )

منو می گی اصلا نمی تونستم جلو خودم رو بگیرم زدم زیر خنده خودش هم داشت با دوستش می خندید .
مدارک رو بهش دادم با دست اشاره کرد نمی خواد برو ...
باز هم خدا خیرش بده جریمه نکرد ..
من هم خیلی استقامت کردم ...
حالا اومدم تو ماشین دیدم ارشیا داره اشک می ریزه می گم تو دیگه چته ؟
می گه مامان می خواد به اون خانومه بگه بیاد ماشین رو ببره پارکینگ
من چجوری برم مدرسه دیرم میشه
..

قربونش برم پسرم از بس قانون منده چکارش کنم ..
__________________


ویرایش توسط Afsaneh_roj : 02-22-2012 در ساعت 07:23 PM
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از Afsaneh_roj به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #456  
قدیمی 02-24-2012
bigbang آواتار ها
bigbang bigbang آنلاین نیست.
مدیر بخش مکانیک - ویندوز و رفع اشکال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
نوشته ها: 2,586
سپاسها: : 5,427

6,159 سپاس در 1,794 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

گاهی اوقات تصور بعضی اتفاقها که برام میفته خیلی سخت هست
مثلاً یکدفعه برام سوال میشه چرا همه چی یکدفعه خراب شد ؟
بعد که بیشتر دقت میکنم جواب سوالهام رو پیدا میکنم امروز وقتی رفتم دانشگاه متوجه شدم چرا بعضی از همکلاسیهام وقتی منو میبینن روشون رو یه طرف دیگه میکنن که برمیگشت به کاری که من خودم در حقشون انجام دادم
یا چرا یکی از استاد ها تو کلاس من رو تماشا میکرد و همش منتظر بود تا من یک سوتی چیزی بدم و بکوبه چون من تو کلاسی که قبلاً باهاش داشتم رفتار مناسبی نداشتم
آدمها آیینه هم هستن گاهی ییه سری اتفاق ها میفته که تو تصور میکنی اصلاً مقصر نیستی تو اون لحظه احساس میکنی بهت ظلم شده اما یک روز یا دو روز که میگذره میفهمی حقت بود ! و این خیلی خوبه !
امروز احساس کردم زندگی ام یه مقداری خطی شده از اون هیجان سابق برخوردار نیست باید یک کاری کرد باید یک قدمی بردارم باید تغییری بدم شاید تو محیط اتاقم یا تو سرو وضعم شاید باید یکم ورزش کنم یه دستی به سر و وضعم بکشم
4 تا کتاب بخرم برم یک کفش جدید برا خودم بخرم
برم بازار 4 تا مغازه نگاه کنم یا با این گروهای کوهنوردی دسته جمعی برم یه جایی کوهی تپه ای دلم باز شه
خلاصه یه تغییری باید تو این وضعیتم به وجود بیارم !
یه فیلم جدید قشنگ هم سراغ ندارم پاشم برم دانلود کنم نگاه کنم کیف کنم
این فیلم ها تازگی همشون بی تربیتی هم شدن نمیتونی با خانواده تماشا کنی
سریال هم بیگ بنگ هنوز تو همون فصل5 قسمت 17 باقی مونده
امشب یه جورایی خیلی زد حال شده بچه ها هم یه مدته رمق ندارن خونه ما هم که داستانش معلومه
دوست من سینا تعریف میکنه من برای این که از یکنواختی برم بیرون میرم باشگاه کاراته اونجا وایمیسم قشنگ یک 15 دقیقه تا نیم ساعت کتک میخورم قشنگ تنم گرم میشه نمیدونی چه حالی میده البته یه مقداری عجیب غریبه
قبلنا باشگاه بدنسازی میرفتم ولی وقتی دیدم بهشون هورمون و دارو از این جور زهر ماری ها میدن بیخیالش شدم این که میگن اینا همش باد واقعاً راسته همه هییکلشون همش باده !
هر چند دانشگاه وقتم حسابی پر خواهد کرد این اسفند هم تموم نمیشه زودتر عید بیاد !
__________________

احد،صمد، قاهر، صادق ...
عاشقشم

لا تقنطوا من رحمة الله

هیچ چیز تجربه نمیشه اینو یادت باشه !!
ترفند هایی براي ويندوز 7


عیب یابی سخت افزاری سیستم در کسری از دقیقه


ویرایش توسط bigbang : 02-24-2012 در ساعت 12:29 AM
پاسخ با نقل قول
2 کاربر زیر از bigbang سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #457  
قدیمی 02-24-2012
س ل ا م س ل ا م آنلاین نیست.
تازه وارد
 
تاریخ عضویت: Feb 2012
نوشته ها: 1
سپاسها: : 2

11 سپاس در 4 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

منم امروز تو در وازه 7تا گل
خوردم

7گل خیلی زیاد بود از این به بعد میرم دو میدانی

نقل قول:
نوشته اصلی توسط shokofe نمایش پست ها
شک نکنین اون مهمون عزیز من بودم
آخه من اون روز خونشون بودم
وای برای دوستم چه اتفاقات خوب افتاده
ایشالا هیچ وقت درگیر نباشی
خوش بحالت

************
دوست عزیز پست کوتاه و پشت سر هم خلاف قوانین است.

ویرایش توسط مهدی : 02-24-2012 در ساعت 01:55 AM دلیل: پست کوتاه و پشت سر هم
پاسخ با نقل قول
2 کاربر زیر از س ل ا م سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #458  
قدیمی 02-25-2012
رزیتا آواتار ها
رزیتا رزیتا آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد-مدیر بخش خانه داری



 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 16,247
سپاسها: : 9,677

9,666 سپاس در 4,139 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

این صفحه رو کلا پستاتونو نخوندم
ولی حتما سر فرصت میخونم
فعلا نمیتونم تمرکز کنم

فردا صبح زود پگاه عازم جنوبه "از طرف مدرسه" این اولین باریه که میخواد ازم دور بشه راستش دارم دیوونه میشم، وابستگی شدید هم خیلی بده، اون که کبکش خروس میخونه و به من میخنده، البته برا روحیه ش خوبه با دوستاش قطعا بهش خوش میگذره، ولی تا برگرده من احتمالا دیگه تیمارستانم، تنها راهش اینه فردا برم خونه مامان و تا سه شنبه که برمیگرده همونجا بمونم خیلی خوش اخلاق بودم! با رفتن پگاه هم دیگه بدتر، بیچاره مامان باید قیافه ی عبوس منو تحمل کنه، کاش فقط 1 روستا یا 1 شهر وجود داشت تا از دوری عزیزانمون غمگین نمی شدیم
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم

به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم

چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم

زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم

خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم

استاد فاضل نظری
پاسخ با نقل قول
5 کاربر زیر از رزیتا سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #459  
قدیمی 02-25-2012
bigbang آواتار ها
bigbang bigbang آنلاین نیست.
مدیر بخش مکانیک - ویندوز و رفع اشکال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
نوشته ها: 2,586
سپاسها: : 5,427

6,159 سپاس در 1,794 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

تا حالا شده بهتون احساس سرگیجه یا چیزی مشابه اون دست بده
من الان سرگیجه دارم ! نه فیزیکی به لحاظ ذهنی اصلاً گیجم نمیدونم دارم چی کار میکنم نمیدونم دارم چی میخورم چی میپوشم کی میخوابم کی بیدار میشم
یه جورایی وضعیتم ناپایداره تعادل استاتیکی دارم ولی تعادل دینامیکی ندارم
امشب فقط یکم حس نوشتن دارم میخوام همینجوری الکی بنویسم
الان مثل آدمهای گیج نشستم پست مانیتور و فقط دارم تایپ میکنم
سردرگمم یه جورایی تشخیص نمیتونم بدم این حالی که الان دارم اصلاً بد هست یا خوب نمیدونم بایدبه حال خودم تاسف بخورم یا اصلاً بیخیال باشم
فقط دست به هر کاری میزنم خودش انجام میشه انگار من اصلاً زحمت نمیکشم یا من اصلاً توش نقشی ندارم ! کلاً حس عجیبیه ! اینکه همه کاره باشی و هیچ کاره !
اصلاً تو دلم انگار تو خودم نیستم انگار همش تو فکر یک آدم مسن یا سالخورده
گاهی اوقات تو فکر یک بچه 5 ،6 ساله گاهی اوقات هم اصلاً تو فکر هیچی
آره درست شنیدین تو فکر هیچی گاهی اوقات ذهنم سفید میشه مثل یک نوار تازه که آماده ضبط کردن هست ! تو اون لحظه هیچی رو ندارم که بهش فکر کنم
همینجوری 20 دقیقه به یک نقطه زل میزنم بدون این که حواسم به چیزی باشه یا اصلاً کلاً به چیزی فکر کنم یه طورایی عجیب ، غریب هست
چون امروز که داشتم غذا میخوردم اصلاً نفهمیدم کی خوردم ! الان که شام بود اصلاً نفهمیدم کی شام خوردم انگار زمان سرییع داره برام جلو میره !
میگن وقتی آدم خوش به حالش میشه زمان با یک سرعت زیادی به سمت جلو حرکت میکنه ولی من اصلاً چیزی حس نمیکنم !
اصلاً نمیدونم چه خبره !
بعد تازه یه حس دیگه هم دارم انگار قوی تر شدم !
مثلاً الان می تونم روزی 4 ساعت بخوابم و اصلاً هم احساس خواب آلودگی نکنم !
گاهی اوقات نمیدونم اصلاً مثلاً امروز خوابیدم یا نه
خلاصه یه طورایی هم خوشم میاد به خاطر بیخیالیش و هم بدم مییاد چون نمیدونم چمه!
عاشق نشدم ! چون قبلاً بودم میدونم حسش چه شکلیه !
---------------------------------------------------------------------------------------------
ایکاش علم رو میشد مثل هوا تنفس کرد ، ایکاش دنیا برات پر از اتفاق های پیش بینی نشده بود اینطوری خییلی خوب بود ، امروز من همون اتفاقهای که انتظار داشتم بیفته افتاد و هیچ هیجانی هم توش نبود
خوبه از این جهت که میتونم برنامه ریزی کنم بده از این جهت که هیچ هیجانی نداره !
امروز با دوستم در مورد بازی صحبت کردم
راستشو بخواید فکر میکنم به خاطر این که تو بچگی زیاد بازی میکردم در واقع شخصیت منو خیل از این بازی ها شکل دادن
مثلاً من تو سگا یک بازی کابوی ها بود که خیلی بازی میکردم و یا شورش درر شهر رو خیلی دوست داشتم بعد که کامپیوتر اومد رفتم سراغ بازی های یه مقداری مشکل تر و خشن تر فکرکنم تو دوران دبیرستان دیگه اوج بازی کردنم بود و البته اوج تنهاییم
من از یه جهت شخصیت بازی های کامپیوتری رو خیلی دوست دارم چون هیچوقت نمیمیرن چون همیشه شاداب و سالم هستن
چون به آدم یاد میدن باید مبارزه کنی و هیچوقت هم خسته نشی
و این که یک تجربه متفاوت رو از دنیای فکری یک بازیساز به تو ارائه میدن
مثلاً تو یه بازی مثل کال آو دیوتی میتونی آدم بکشی یا تو یک جنگ شرکت داشته باشی میتونی یک محیط متفاوت رو تجربه کنی
یا تو یک بازی مثل سیمز میتونی یک زندگی رو تجربه کنی میتونی عاشق بشی و ازدواج کنی بعد اگر حوصله ات سر رفت همه چی رو پاک کنی و دوباره یک شخصیت دیگه خلق کنی ، تو بازی مثل نید فور اسپید میتونی تجربه یک ماشین سواری با سرعت بالا رو داشته باشی مخصوصاً وقتی دیگه بری تو جو بازی اونجایی که دیگه به مانیتور میخ میشی مراحل آخر اونجایی که نباید حتی یک اشتباه میلیمتری بکنی
خیلی دقیق باید باشی تا موفق بشی
تو فوتبال میتونی یک تجربه هیجان انگیز داشته باشی از هیجان شبیه سازی شده یک محیط ورزشی ببازی و تاسف بخوری و ببری و خوشحال شی
تو پرینس آو پرشیا تو یک شاهزاده خوشتراش ایرانی هستی که میخوای سرزمینتو نجات بدی با نیروهای شر میجنگی میپری تو آسمون شمشیر میزنی میری تو محیط های قشنگ ،
تو یک بازی مثل تام رایدر و میس یا بازی معروفتر معمایی وقتی که معما رو حل میکنی کیف میکنی مسیرت ، تکلیفت با همه چی مشخص هست
میدونی باید چی بخوای و چجوری تلاش کنی گاهی اوقات تو یک بازی برای بقای خودت تلاش میکنی و 100 بار میمیری و زنده میشی و بلاخره موفق میشی
نکته اشم همین جاست بعضی ها فقط میخوان بازی رو تموم کنن انگار دارن یک فیلم میبینن ولی من نه من میخوام اون حس تجربه کنم من میخوام اون ترس رو تجربه کنم من برای وقت و ساعاتی که اون بازیساز گذاشته ارزش قائل هستم اون زحمت کشیده تا ببنیمش میگن نویسنده برای شما یک محیطی رو فراهم میکنن تا با شخصیت خود اونا یعنی نویسنده آشنا بشی تمام فراز و نشیبهای یک داستان سرچشمه گرفته از بیم و امیدهای و عقده های بچگی و نوجوانی و جوانی و محیط خانواده یک نویسنده هست
ولی وقتی یک بازیساز برای شما محیطی رو فراهم میکنه تا بازی کنید به شما این فرصت رو میده که تجربه ای که اون داشته شما هم داشته باشید !
شاید خود بازیساز این تجربه رو نداشته باشه ولی دیگرانی که این تجربه رو دارن به ساخت بازی کمک میکنن
و من میخوام همین تجربه رو داشته باشم
بیایم صادق باشیم تو محیط واقعی ما میتونیم شرایط تکوینی خودمون رو عوض کنیم ؟
مثلاً تو یک خانواده به دنیا اومدی ، تو یک جامعه به دنیا اومدی این جایی هست که توش داری زندگی میکنی ! همین زندگی میکنی ، ما فقط عین یه مشت مهره اسباب بازی زندگی میکنیم همین ، فقط زندگی ، هیچ تغییر بنیانی هم نمیتونیم توش بدیم
ولی بازی این طور نیست بازی بهت اجازه میده تا نفس بکشی
تا حرکت کنی تا یک تجربه جدید داشته باشی
حتی اگر این تجربه خیالی هم باشه ارزش داره !
حداقل فرصت این تجربه رو داری
ماها خیلی عمرمون کوتاه هست خیلی کم زندگی میکنیم آخرش 80 ، 90 سال هست دیگه که اگر خوشبین باشین فقط 20 یا 30 سالش مال خودمون هست !
تازه تو این 20 یا 30 سال تو محیط خودمون هستیم و محدودیت های هم داریم
ضعیفیم ، قابل ترحم هستیم ، به بیان ساده تر فقط یک آدم هستیم و بس
ما بیشتر از یک آدم ضعیف نیستیم ! هر چقدر هم که خودمون رو پشت عناوین و القاب پنهان کنیم یک مشت موجودات ضعیف قابل ترحم هستیم
باهوشیم منتها عمرمون کوتاه هست وقت نداریم ! و هممون هم قرار نیست خوشبخت بشیم و راضی بمیریم ! پس باید از لحظاتمون استفاده کنیم از ثانیه هامون تا خودمون خوشبخت باشیم تا خودمون حس کنیم هر چی رو که دلمون میخواد
عمر به عقب برنمیگرده وقتی زمان مرگت برسه هیچ کس نیست که صدای تو رو بشنوه
فقط خودتی و خودت ، پس به جای این که اون موقع همچین حسی رو داشته باشی همین الان این حس رو داشته باش
من با بازی با خوندن کتاب با بیرون رفتن با دیگران معاشرت کردن و مشورت و بحث کردن با خوردن با دوست داشتن با صحبت کردن با حسادت با فراموشی با خیلی چیزهای دیگه زندگی میکنم و الان حس میکنم زندگی یک تجربه ای هست که شاید 10% آدمها داشته باشن از موقعی که به دنیا میان و میمیرن
من میخوام زندگی کنم نه به خاطر این که برم بهشت ! نه از ترس از جهنم
نه به خاطر ترسیدن از خدا
من میخوام بدونم این چیزی که بهش میگن همه چیز چی هست ؟ میخوام بدونم داستان چیه ؟ ما داریم چیکار میکنیم ؟ میخوام تمام رازها رو بدونم
میخوام بدونم
__________________

احد،صمد، قاهر، صادق ...
عاشقشم

لا تقنطوا من رحمة الله

هیچ چیز تجربه نمیشه اینو یادت باشه !!
ترفند هایی براي ويندوز 7


عیب یابی سخت افزاری سیستم در کسری از دقیقه


ویرایش توسط bigbang : 02-25-2012 در ساعت 11:56 PM
پاسخ با نقل قول
3 کاربر زیر از bigbang سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #460  
قدیمی 02-27-2012
bigbang آواتار ها
bigbang bigbang آنلاین نیست.
مدیر بخش مکانیک - ویندوز و رفع اشکال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
نوشته ها: 2,586
سپاسها: : 5,427

6,159 سپاس در 1,794 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

امروز خیلی خسته کننده بود
سه تا کلاس داشتم از صبح بودم دانشگاه ! اصلاً حال و رمق آدم رو هم میگیره
هر چقدر هم استاد خوب باشه و هر چقدر هم که اوضاع بر وفق مرادت باشه به هر حال اگر از صبح دانشگاه باشی تا خود 6 غروب خسته میشی خوب دیگه به هر حال این هم یه طورشه دیگه بعد از این که خستگیم در رفت باید برم سراغ گزارش آزمایشم تا ببینم از اون چی در میاد البته شاید امشب درس رو بیخیال بشم حال ندارم !
به هر حال اما جدای از همه این مسائل یک درسی دارم شنبه با اون نمیدونم اصلاً باید چیکار بکنم ! درس روشهای طراحی مهندسی طرف نذاشته برداشته گفته همون جلسه اول برید یک ورق A3 بردارید قالب تولید در خمیردندان و چگونگی قرار دادن در دستگاه
چگونگی تزریق و ماده مورد نیاز (پلی پروپیلن ) اینها رو همه رو در بیارید
خود دستگاه با قالبش رو ، رو یک ورق A3 بکشید برای من بیارید
امروز یکی از بچه ها به زور میخواست منو مجبور کنه از جای خودم بلند شم تا اون جای من بشینه تو سلف میگفت زودتر غذاتو بخور پاشو
من نگاهش کردم بلند شد هی اینطوری برای من استغفرالله گفت بعدش من بهش گفتم
من غذامو میخورم یه مقدار میشینم بعد بلند میشم که یکدفع در مورد پدرم یه حرف بدی زد اینقدر ناراحت شدم که نگو اون لحظه فقط خودمو کنترل کردم بهش نگاه کردم
تو صورتش یک آدم بی فرهنگ رو دیدم که فقط اسم دانشجو روش هست به خودم گفتم ما دانشجو هستیم اینجا هم دانشگاه هست جنگل که نیست من یه حرف بزنم اون جوابم رو میده بعد هم عین انسانهای اولیه یا آخرش من اونو میزنم یا اون منو میزنه در هر صورت آخرش هر دومون بازنده ایم شخصیتمون رو باختیم!
از جام بلند شدم و رفتم ..................... گذشت سر کلاس وسطیم که تموم شد اومد پیشم ازم عذرخواهی کنه همین طوری به صورتم نگاه کرد و گفت ناراحت شدی بهش گفتم نه پس خوشحال شدم ! بهم گفت منظور نداشت امروز اعصابش خورد بود پدرش مجبورش کرد کاری که نمیخواست رو انجام بده
من هم بهش گفتم اشکالی نداره نمیتونم بگم ته دلم ناراحت نیستم بهم خیلی برخورد ریزه میزه هم نیستم که بگم از سر ضعف چیزی نگفتم فقط اون لحظه به ذهنم رسید که اگر چیزی نگم برای هر دومون بهتره ! اون هم گفت ببخشید من هم گفتم بخشیدمت
به همین سادگی به جای این که شخصیتم رو خورد کنم جوابشو بدم و عواقب بعدیش رو هم تحمل کنم به سادگی از کنارش گذشتم
امروز این مهمترین اتفاقی بود که برام افتاد ، فقط ته دلم هنوز یه ناراحتی دارم اونطوری داد زد فحش داد خیلی بهم برخورد ولی اشکال نداره وقتی یه اتفاقی افتاد باید فراموشش کنی من هم فراموشش میکنم
__________________

احد،صمد، قاهر، صادق ...
عاشقشم

لا تقنطوا من رحمة الله

هیچ چیز تجربه نمیشه اینو یادت باشه !!
ترفند هایی براي ويندوز 7


عیب یابی سخت افزاری سیستم در کسری از دقیقه

پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 08:52 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها