مشاعره سنتی

[kalantar48]

قياس کردم و تدبير عقل در ره عشق
چو شبنمی است که بر بحر می‌کشد رقمی

[haj_amir]

ياد باد آن که ز ما وقت سفر ياد نکرد
به وداعي دل غمديده ما شاد نکرد

[امیر عباس انصاری]

دست در حلقه آن زلف دوتا نتوان کرد
نکیه بر عهد تو و بادصبا نتوان کرد

[kalantar48]

در این بساط ، من آن آدم سیه‌کارم
که فکر دانه برآورد از بهشت مرا ...

[Maad]

اگر رفیق شفیقی درست پیمان باش
حریف خانه و گرمابه و گلستان باش

[دانه کولانه]

شبی یاد دارم که چشمم نخفت
شنیدم که پروانه با شمع گفت

که من عاشقم گر بسوزم رواست
تو را گریه و سوز باری چراست؟

طبق معمول از سعدیه و شجریان خونده اش قبل از اون بانو قمر اونو خونده که هیچکی نداره ش اگه کسی داشتش لطفا خوشحالم کنه....

بگفت ای هوادار مسکین من
برفت انگبین یار شیرین من
چو شیرینی از من بدر می‌رود
چو فرهادم آتش به سر می‌رود
همی گفت و هر لحظه سیلاب درد
فرو می‌دویدش به رخسار زرد
که ای مدعی عشق کار تو نیست
که نه صبر داری نه یارای ایست
تو بگریزی از پیش یک شعله خام
من استاده‌ام تا بسوزم تمام
تو را آتش عشق اگر پر بسوخت
مرا بین که از پای تا سر بسوخت
همه شب در این گفت و گو بود شمع
به دیدار او وقت اصحاب، جمع
نرفته ز شب همچنان بهره‌ای
که ناگه بکشتش پری چهره‌ای
همی گفت و می‌رفت دودش به سر
همین بود پایان عشق، ای پسر
ره این است اگر خواهی آموختن
به کشتن فرج یابی از سوختن
مکن گریه بر گور مقتول دوست
قل الحمدلله که مقبول اوست
اگر عاشقی سر مشوی از مرض
چو سعدی فرو شوی دست از غرض
فدائی ندارد ز مقصود چنگ
وگر بر سرش تیر بارند و سنگ
به دریا مرو گفتمت زینهار
وگر می‌روی تن به طوفان سپار

سعدی

[NeGin]

تو اي گمكرده راه زندگاني
نداده فرق، پيري از جواني
« تو پنداري جهاني غير از اين نيست ؟»
« زمين و آسماني غير از اين نيست ؟»

« چنان كرمي كه در سيبي نهان است »
« زمين و آسمان او همانست »

[دانه کولانه]

تو خود گفتی که در قلب شکسته جای داری
شکسته قلب من جانا به عهد خود وفا کن

[haj_amir]

نمانده چشمه‌ي آب بقا به ظلمت دهر
بجز چراغ جمال بقيت اللهي

[Maad]

یارب اندر کنف سایه آن سرو بلند
گرمن سوخته یکدم بشینم چه شود