بابا ترا خدا یکی شماره مهدی (هیوا) رو برام پیدا کنه برم کمکش خونه کشی داره الان میگه فلانی خودشو گم و گور کرده ...
بچه ها خواسته بودن در مورد محله ها بنویسیم ..
افشین چه شد ؟ قرار شد در مورد شیرینی فروشیهای خوب و قدیمی بنویسی..؟
منم از محله های زیادی خاطراتی خوش و بد دارم...
خودمون سعدی هستیم و بودیم و خواهیم بود سعدی و خیام و شیر و خورشید (هلال احمر)
و مصدق و بهار و فردوسی و میدان شهرداری و شریعتی و برو اونطرف تر مصوری پارک شیرین مهدیه پرنده فروشا مطهری و پل هوایی و جوانشیر و کوهساری (؟) و...
خیام کوچه شهنازش معروفه .... یه خوراک فروشی معروف داره من نرفتم...
سر خیام لوازم خانگی کرمی معروفه
سعدی ما خب سینما آتلانتیک (پیروزی) ازسینماهای قدیم کرمانشاهه روبروش شهرروز که دیگه تعطیل شده یادمه بابا مامان بچه بودم میرفتیم همیشه به سبد وسائل خریده شده نگاه که میکردم هیچی توش نبود واسه من همه ش زردچوبه و ریکا میدیدم !
بعد ما محله ی پل هوایی و بازار کردها (تاریکه بازار) خونه یکی از فامیلامون بود همیشه میرفتیم بچه بودم خاطرات بچکی زیادی اونجا دارم واقعا حس قشنگیه رد شدن از تاریکه بازار کمی در موردش حرف بزنین...
.پر اسباب بازی پر از زرق و برق لباس ها بوی خوش پارچه مردانی که نوار کاست کردی میفروختن و یه دستگاه پخش صدا داشتند و متحرک بودند ..
معماری قدیمیش رو ز همون بچگی دوست داشتم ..
نصف شخصیتم اونجا شکل گرفت مردای سن بالا و پیرمرد و پیر زن ها ...
زرگرها و طلافروشی ها ... صدای چکش زدن ها قابلمه و تیانه
و مجحمه و /..
لباسای کردی ... رنگ رنگی و .. بلبلی نخود...
یکی از مغازه ها اونجا اکواریوم داشت همیشه دوست داشتم بابا مامان برم اونو ببینم...
و چرا از ورودی و ابتدای اون نمیگی ..
وای یه اقا پیرمرده بود خدا حفظش کنه چند سال پیش با یاد اون سالها با دوستم رفتیم سری زدیم ..
میخ و چوب و نخ و طناب و اره و این جور چیزا میفروخت اما یه چی داشت که واسه من خیلی نوستالژیکه ...
ترخون ... ترخن یه وسیله بازی چوبی بود ... که میخ مخصوص خودشو میکوبیدی به سرش و یه نخ مخصوص پلاستکی داشت که میپیچیدی دورش بعد با کمال تبهر فررررره-ش میدادی (پرتش میکردی) و نخشو میکشیدی شروع به چرخیدن میکرد...
و خیلی باهال میچرخید اونواع تخصصی صدایی که از خودش در میکرد :
کفه - گیفه - فررره - وینگه - ژژژژژژژ - خژه - وو...
بود /..
بعد هر کی لات بود ترخون خودشو در حال چرخش سوار کف دستش میکرد تا توی دستش بچرخه ما که لات نبودیم به کارای هنری تر رو اورده بودیم رنگ میزدیم تا وقت چرخش خوشگل تر باشه ...
از انواع بیماری که ترخون جان بشش گرفتار میشد بیماره
سره گیژه بود ...
ترخونی که با سرگیجه میچرخید به بیماری کشنده و لاعلاج سرگیژه مبتلا شده بود و باید با چشمانی اشکبار باهاش وداع میکردی و منتظر میموندی تا دفعه بعد یکی دیگه واست بخرن..
در محله ما مخصوصا کوچه پیروز هر سال مسابقات لیگ برتر ترخونلیگا برگذار میشد و ترخون باز های خفن از شعاع شونصد هزار کیلومتری به اون محله میومدن
وزیری و چاله حسن خان
وای بازم زرد چوبه و بوی نفتالین ...
از چال حسن خان یاد اولین چیزی که میفتم اینه یه اقای فلاحی بود مغازه داشت دوست بابا بود من 4-5 سالم بود یه دوربین از این
دوربین های شهر فرنگ (آسمش این بود ؟ ) دستم رسیده بود فیلم نداشت ! ببین چه بد شانسیی بوده ..
تو خماریش بودم بعد مامان هی تعریف میکرد که قبلا فیلماشو دیده و طرز کارش چیه من هی تو کفش بیشتر میرفتم ... فیلمش پیدا نمیشد کسی نداشت..
یه دوربین هایی مثل شهرفرنگ هونصد سال پیش توش فیلم (عکس) مینداختی دو تا عدسی داشت بزرگتر نشون میداد توی محیط تاریک مینداختیش بعد فیلم دایره ای بود میتونسی ردش کنی..
این دوربینا بیشتر توسط حاجی ها از عربستان میومدن و اکثر فیلمهاش خونه ی خدا و صور مذهی بود...
این اقای فلاحی به من قول داده بود یه سری فیلمشو داره واسم بیاره
اما هنوز که سنم به بیست و اندی رسیده این اقای فلاحی واسم نیاورد ..
فکرشو بکن هر بار که نواب میرفتیم من با شوق و ذوق میرفتم ببینم اقای فلاحی هست واسم اورده باشه .. بابا به خدا خوب عقده ای نشدم ...
چال حسن خان یاد اور چیزای دیجه ای هم هست که بیشتر مال این اواخره...
تقه خریدن (ترقه )
سیگارت (یا تقه سیگاری
تقه اسرائیلی هم بشش میگفتن )
ما بیشتر از این بالا نمیرفتیم اما مردم اکریل و سرنج هم مخریدن ازش مینشستن خونه درست میکردن چشاشون در میومد ...
کسی بچه ها یادشون هست ؟ قبل از این بمبای مسخره یه تقه هایی بود دونه ای 10 تا تک تومن بود
تقه دیواری بشش میگفتن ...
پر بود از سنگ ریزه ... با کاغذ و روزنامه گلوله گلوه ازش درست میکردند و با نخ ملافه _ملحفه_ دورش رو میپیچیدن ... بعد دستت میگرفتی و کلی پفش میکردی که مثلا گرم بشه که البته هیچ تاثیری نداشت بعد دویست دفعه باید پرتش میکردی تو دیوار اخرشم به زور میتقید و تمام سنگاش پرتاب میشد اینطررف اون طرف ...
یه چیزایس دیگه ای هم بود من خودم درست کردم یه بار زیاده روی کردم داغون شد ..
یه چوب واسه دسته میاورده یه شیار ازش درست میکردی بعد به چیزی فلزی که بتونی توش گرد چوب کبریت بریزی که یه طرفش باز باشه یه طرفش بسته میچسبوندی توی شیار چوبه ..
من از اون قسمت تیوب که بادش میکنی استفاده میکردم..
بعد یه پیچ یا میخ بزرگ با نخ میبنسی به چوبه و پر این استوانه رو میکردی از سر چوب کبریت و پیچشو میذاشتی و میزدی به دیوار ..
یه بار پرش کردم چوبه هم منفحر شد اصلا باورم نمیشد ...
ادامه داستان رو بعدا براتون تعریف میکنم اگه دوست داشتین...