بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > شعر

شعر در این بخش اشعار گوناگون و مباحث مربوط به شعر قرار دارد

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #481  
قدیمی 02-08-2010
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

نقل قول:
نوشته اصلی توسط abadani نمایش پست ها
کوچک بودم خیلی کوچک شاید حد اکثر 4 ساله که برادر بزرگترم برایم شاهنامه می خواند و به من یاد می داد اشعار آنرا و اینکه چگونه آنها را حفظ کنم از جمله اشعاری که آنموقعها حفظ کردم این ابیات است در وصف زمانیکه کیکاووس اسفندیار را می فرستد تا رستم را دست بسته به نزد او ببرد که رستم در جواب به اسفندیار می گوید:
که گفتت برو دست رستم ببند
نبندد مرا دست چرخ بلند
اگر چرخ گردنده اختر کشد
که هر اختری لشکری بر کشد
به گرز گران بشکنم لشکرش
پراکنده سازم به هر کشورش
خدا رحمت کند فردوسی بزرگ را با این ابیات عظیم و واقعا اینها از جمله محبوبترین ابیات برای من هستند
یا علی مدد

خدا حفظ کنه برادر ادب دوستت رو
پدر منم هر روز ابياتي رو مي خونه
هر روز صبح با صداي خوش ....

...

هر آن کس که شهنامه خوانی کند
چه مرد و چه زن، پهلوانی کند
همه رخش اندیشه را زین کنیم
جهان را به شهنامه آذین کنیم



__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #482  
قدیمی 02-08-2010
abadani آواتار ها
abadani abadani آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Apr 2009
نوشته ها: 1,022
سپاسها: : 0

13 سپاس در 12 نوشته ایشان در یکماه اخیر
abadani به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

نقل قول:
نوشته اصلی توسط ساقي نمایش پست ها
خدا حفظ کنه برادر ادب دوستت رو

پدر منم هر روز ابياتي رو مي خونه
هر روز صبح با صداي خوش ....

...

هر آن کس که شهنامه خوانی کند
چه مرد و چه زن، پهلوانی کند
همه رخش اندیشه را زین کنیم
جهان را به شهنامه آذین کنیم



مرسی ساقی جون از حسن نظر و دعای خیرت خدا پدر عزیز شما را هم حفظ کند و طول عمر باعزت و سلامتی دهدش .....
یا علی مدد

ویرایش توسط ساقي : 02-08-2010 در ساعت 04:14 PM
پاسخ با نقل قول
  #483  
قدیمی 02-09-2010
Omid7 آواتار ها
Omid7 Omid7 آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2009
محل سکونت: نصف جهان
نوشته ها: 9,286
سپاسها: : 14

95 سپاس در 74 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض


می نویسم، می نویسم از تو
تا تن کاغذ من جا دارد

با تو از حادثه ها خواهم گفت
گریه این گریه اگر بگذارد
گریه این گریه اگر بگذارد
با تو از روز ازل خواهم گفت
فتح معراج غزل کافی نیست
با تو از اوج غزل خواهم گفت

می نویسم همه ی هق هق تنهایی را
تا تو از هیچ، به آرامش دریا برسی
تا تو در همهمه همراه سکوتم باشی
به حریم خلوت عشق تو تنها برسی
می نویسم می نویسم از تو
تا تن کاغذ من جا دارد…
مینویسم همه ی با تو نبودن ها را
تا تو از خواب مرا به با تو بودن ببری
تا تو تکیه گاه امن خستگی هام باشی
تا مرا باز به دیدار خود من ببری
می نویسم می نویسم از تو
تا تن کاغذ من جا دارد…
__________________
مدت ها بود سه چیز را ترک کرده بودم
شعر را... ماه را.... و تو را ...
امروز که به اجبار قلبم را ورق زدم
هنوز اولین سطر را نخوانده
تو را به خاطر آوردم و شب هاي مهتاب را...
ولی نه...!! باید ترک کنم
هم تو را....هم شعر را .... و هم‌‌‌٬ همه ی شب هایی را که به ماه نگاه می کردم...

======================================

مسابقه پیش بینی نتایج لیگ برتر ( اگه دوست داشتی یه سر بزن دوست من )
پاسخ با نقل قول
  #484  
قدیمی 02-09-2010
jurushan آواتار ها
jurushan jurushan آنلاین نیست.
تازه وارد
 
تاریخ عضویت: Feb 2010
نوشته ها: 1
سپاسها: : 0

0 سپاس در 0 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Arrow

زندگی مسابقه نیست
زندگی سفر است
و تو آن مسافری باش
که در هر گامش
ترنم خوش لحظه ها جاریست.
با دم زدن در هوای گذشته
ونگرانی فرداهای نیامده
زندگی را مگذار که از لابه لای انگشتانت فرو لغزد
و آسان هدر رود.
رویاهایت را فرو مگذار
که بی آنان زندگانی را امیدی نیست
و بی امید زندگانی را آهنگی نیست.!!!!!!!
پاسخ با نقل قول
  #485  
قدیمی 02-09-2010
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

صدای شکفتن

چو شب ز راه رسد گوش کن به لحظه ی خفتن
بود سکوت شبانه زمان راز شنفتن
ز هر نسیم به گوشت رسد نوای گذشتن
ز هر جوانه ی گل بشنوی صدای شکفتن



__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #486  
قدیمی 02-09-2010
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

می رسد روزی

عاقبت صید سفر شد یار ما یادش به خیر
نازنینی بود و از ما شد جدا یادش به خیر
با فراقش یاد من تا عهد دیرین پر گرفت
گفتم ای دل سالهای جانفزا یادش به خیر
آن لب خندان که شب های غم و صبح نشاط
بوسه می زد همچو گل بر روی ما یادش به خیر
با همه بیگانه ماندم تا که از من دل برید
صحبت آن دلنواز آشنا یادش به خیر
روز شیدایی دلم رقصد که سامان زنده باد
شام تنهایی به خود گویم سها یادش به خیر
آن زمانها کز گل دیدار فرزندان خویش
داشتم گلخانه در باغ صبا یادش به خیر
من جوان بودم میان کودکان گرمخوی
روزگار الفت و عهد وفا یادش به خیر
شب که از ره می رسیدم خانه شور انگیز بود
ای خدا آن گیر و دار بچه ها یادش به خیر
شیون سامان به کیوان بود از جور سهیل
زان میان اشک سها وان ماجرا یادش به خیر
تار گیسوی سهیلا بود در چنگش سروش
قیل و قال دخترم در سرسرا یادش به خیر
قصه می گفتم برای کودکان چون شهرزاد
داستان دزد و نارنج طلا یادش به خیر
سالهای عشرت ما بود و فرزندان چو ماه
ای دریغ ان سالها وان ماهها یادش به خیر
یار رفت و عمر رفت و جمع ما پاشیده شد
راستی خوش عشرتی بود ای خدا یادش به خیر
می رسد روزی که از من هم نماند غیر یاد
آن زمان بر تربتم گویی که ها یادش به خیر



مهدي سهيلي
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #487  
قدیمی 02-09-2010
abadani آواتار ها
abadani abadani آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Apr 2009
نوشته ها: 1,022
سپاسها: : 0

13 سپاس در 12 نوشته ایشان در یکماه اخیر
abadani به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

و این ابیات را هم از حکیم طوس بسیار دوست می دارم بسیار. آنجا که سهراب در حالیکه بخون خود می غلطد پدر را ناشناخته خطاب می کند و به تهدید به او می گوید:
کنون گر تو در آب ماهی شوی
و یا چون شب اندر سیاهی شوی
و یا چون ستاره شوی بر سپهر
ببری ز روی زمین پاک مهر
از این نامداران و گردنکشان
کسی هم برد سوی رستم نشان
بخواهد هم از تو پدر کین من
چو بیند که خشت است بالین من
چو بشنید رستم سرش خیره گشت
جهان پیش چشم اندرش تیره گشت
بگفتا چه داری ز رستم نشان
که گم باد نامش ز گردنکشان...
پاسخ با نقل قول
  #488  
قدیمی 02-09-2010
روناک آواتار ها
روناک روناک آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Dec 2009
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 400
سپاسها: : 37

66 سپاس در 36 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

کسی نمی‌آید...
کسی نمی‌آید از این نزدیکی‌ها
که دیگر این چشم‌ها
به دوردست دراز نشوند
کسی شبیه این کاج ِ جوان
این پنجره‌ی پرنور
این صبح بارانی

شبیه ِ قلمی که روی میز است

کسی نمی‌آید
کسی که مثل این رگ‌های متورم
خون بجوشد در خود
گرم باشد مثل تن این ِ فنچ‌ها

یا مثل برگ ساده باشد
کسی که در نوع خودش بی‌نظیر باشد

کسی نمی‌آید
شبیه کارت تبریک‌های عید
که نوشته‌شده باشد: به جان مادرم تند تند نوشتم

کسی که اتصال بدهد
گنگی نماز صبح را به رخوت عشا

کسی که تا دلت تنگ شد
آدرسی باشد که بروی و بنشینی
برابر سفره‌ای پهن

کسی که پرده را کنار بزند
و نور توزیع کند
برای ملحفه‌های چروک
برای خمیازه
و نیمه‌عریانی ِ پاهای عابران شب

کسی نمی‌آید

آخر کسی نمی‌آید که مثل موسیقی ِ دریاش
در حنجره باشد
یا صدای تبری که می‌خورد به درخت
و کوبش ِ دارکوب ِ جستجوگر کرم بر بلندای توسکا

با همین پرستوهایی که آمده‌اند
برمی‌گردیم
خانه‌مان را به دوش می‌گیریم
و برمی‌گردیم

__________________
از جور قد بلند و موی پستت
از سرکشی نرگس بی می مستت
ترسم به کلیسای رومم بینی
ناقوس به دستی و به دستی دستت...
پاسخ با نقل قول
  #489  
قدیمی 02-10-2010
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض گفت و گو از پاک و ناپاک است


هستن

گفت و گو از پاک و ناپاک است
وز کم وبیش زلال آب و ایینه
وز سبوی گرم و پر خونی که هر ناپاک یا هر پاک
دارد اندر پستوی سینه
هر کسی پیمانه ای دارد که پرسد چند و چون از وی
گوید این ناپاک و آن پاک است
این بسان شبنم خورشید
وان بسان لیسکی لولنده در خاک است
نیز من پیمانه ای دارم
با سبوی خویش ، کز آن می تراود زهر
گفت و گو از دردناک افسانه ای دارم
ما اگر چون شبنم از پاکان
یا اگر چون لیسکان ناپاک
گر نگین تاج خورشیدیم
ورنگون ژرفنای خاک
هرچه این ، آلوده ایم ، آلوده ایم ، ای مرد
آه ، می فهمی چه می گویم ؟
ما به هست آلوده ایم ، آری

همچنان هستان هست و بودگان بوده ایم ، ای مرد
نه چو آن هستان اینک جاودانی نیست
افسری زروش هلال آسا ، به سر هامان
ز افتخار مرگ پاکی ، در طریق پوک
در جوار رحمت ناراستین آسمان بغنوده ایم ، ای مرد
که دگر یادی از آنان نیست
ور بود ، جز در فریب شوم دیگر پاکجانان نیست
گفت و گو از پاک و ناپاک است
ما به هست آلوده ایم ، ای پاک! و ای ناپاک
پست و ناپاکیم ما هستان
گر همه غمگین ، اگر بی غم پاک می دانی کیان بودند ؟
آن کبوترها که زد در خونشان پرپر
سربی سرد سپیده دم
بی جدال و جنگ

ای به خون خویشتن آغشتگان کوچیده زین تنگ آشیان ننگ
ای کبوترها
کاشکی پر می زد آنجا مرغ دردم ، ای کبوترها
که من ارمستم ، اگر هوشیار
گر چه می دانم به هست آلوده مردم ، ای کبوترها
در سکوت برج بی کس مانده تان هموار
نیز در برج سکوت و عصمت غمگینتان جاوید
های پاکان ! های پاکان ! گوی
می خروشم زار .......



...
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #490  
قدیمی 02-12-2010
ئاسو آواتار ها
ئاسو ئاسو آنلاین نیست.
کاربر عادی
 
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 30
سپاسها: : 0

5 سپاس در 5 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

در پيش چشم دنيا

دوران عمر ما

يك قطره دربرابر اقيانوس

در چشمهاي آنهمه خورشيد كهكشان

عمر جهانيان

كم سوتراز حقارت يك فانوس

افسوس !

حمید مصدق
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 01:40 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها