بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > شعر

شعر در این بخش اشعار گوناگون و مباحث مربوط به شعر قرار دارد

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #481  
قدیمی 03-11-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض


يار من باش، يار من باش

لحــــــظه ديدار من باش

مـــن فـــــرمانده دل کن

تا ابــــــــد کنار من باش

بيا با عــــطر وجـــــودت

خـــــونه رو پر از وفا کن

زندگـــي رو با يه لبخند

غرق شادي و صفا کن

بيا نبـــــض ايـــن ترانه

بـشه از صــداي قلبت

بيا نتها جـــــون بگيرن

از صـــداي قلب تنگت

ميخوام از صداي قلبت

واست آهنگي بسازم

وقتي بشنوم صداشو

عمـــــرم به پات ببازم
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از ابریشم به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #482  
قدیمی 03-11-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض


تـوي ايـن زمــــونه بد

آدمهــا با مــن غريبن

زيــــــر بارون مصيبت

قاصـــــدکها پر فريبن

ديگه تـــو قلب قناري

شــوق آوازي نمونده

توي فصل بي پناهي

شوق پروازي نمونده

ديگه حتي تــو بهارم

گل نـــرگس در نمياد

حتي ياس توي کوچه

قلب داغمـو نمــيخواد

يخ زده تــــن خيــابون

توي بي رحــمي پاييز

قصه به هـــم رسيدن

شده تلخ و نفرت انگيز
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از ابریشم به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #483  
قدیمی 03-11-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

گفتم : تو ش‍‍‍‍ـیرین منی. گفتی : تو فرهـادی مگر؟
گفتم : خرابت می شـوم. گفتی : تو آبـادی مگـر؟
گفتم : ندادی دل به من. گفتی : تو جان دادی مگر؟
گفتم : ز کـویت مـی روم. گفتی :تو آزادی مگـر؟
گفتم : فراموشم مکن. گفتی : تو در یادی مگر؟
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از ابریشم به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #484  
قدیمی 03-11-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد
چه نکوتر آنکه مرغ‍‍ــی ز قفـس پریده باشد
پـر و بـال ما بریدند و در قفـس گشـودند
چه رها چه بسته مرغی که پرش بریده باشد
من از آن یکی گـزیدم که بجـز یکـی ندیدم
که میان جمله خوبان به صفت گزیده باشد
عجب از حبیـبم آید که ملول می نماید
نکند که از رقیبان سـخنی شـنیده باشد
اگر از کسی رسیده است به ما بدی بماند
به کسی مبـاد از ما که بدی رسـیده باشد.
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از ابریشم به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #485  
قدیمی 03-12-2010
آريانا آواتار ها
آريانا آريانا آنلاین نیست.
کاربر بسیار فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,863
سپاسها: : 1,245

743 سپاس در 365 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

در خشکی ما بنگر و آن پرده تر برگو
چشم تر ما را بین ای نور بصر برگو

جمع شکران را بین در ما نگران را بین
شیرین نظران را بین هین شرح شکر برگو

امروز چنان مستی کز جوی جهان جستی
امروز اگر خواهی آن چیز دگر برگو

هر چند که استادی داد دو جهان دادی
در دست کی افتادی زان طرفه خبر برگو

از جای نجنبیده لیک از دل و از دیده
بسیار بگردیده احوال سفر برگو

در کشتی و دریایی خوش موج و مصفایی
زیری گه و بالایی ای زیر و زبر برگو

با صبر تویی محرم روسخت تویی در غم
شمشیر زبان برکش وز صبر و سپر برگو

مستی جماعت بین کرده ز قدح بالین
یا رب بفزا آمین این قصه ز سر برگو

بر هر کی زد این برهان جان یابد و سیصد جان
باور نکنی این را بر چوب و حجر برگو

گفت ار سر او باشم رخسار تو بخراشم
ای عارف این را هم با او به سحر برگو

آمد دگری از ده هین دیگ دگر برنه
گر تاج گرو کردی از رهن کمر برگو

موری چه قدر گوید از تخت سلیمانی
بگشا لب و شرحش کن اسباب ظفر برگو

مولانا
__________________
There's a fire starting in my heart
Reaching a fever pitch and
It's bringing me out the dark
Finally I can see you crystal clear
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از آريانا به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #486  
قدیمی 03-12-2010
zahra48 آواتار ها
zahra48 zahra48 آنلاین نیست.
تازه کار
 
تاریخ عضویت: Mar 2010
محل سکونت: اسمون خدا
نوشته ها: 18
سپاسها: : 0

4 سپاس در 4 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

وضع ما، در گردش دنيا چه فرقي مي كند
زندگي يا مرگ، بعد از ما چه فرقي مي كند

ماهيان روي خاك و ماهيان روي اب
وقت مردن، ساحل و دريا چه فرقي مي كند

سهم ما از خاك وقتي مستطيلي بيش نيست
جاي ما اينجاست يا انجا چه فرقي مي كند؟

ياد شيرين تو بر من زندگي را تلخ كرد
تلخ و شيرين جهان اما چه فرقي مي كند

هيچ كس هم صحبت تنهايي يك مرد نيست
خانه ي من با خيابان ها چه فرقي مي كند

مثل سنگي زير اب از خويش مي پرسم مدام
ماه پايين است يا بالا چه فرقي مي كند؟

فرصت امروز هم با وعده ي فردا گذشت
بي وفا! امروز با فردا چه فرقي مي كند.
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از zahra48 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #487  
قدیمی 03-12-2010
zahra48 آواتار ها
zahra48 zahra48 آنلاین نیست.
تازه کار
 
تاریخ عضویت: Mar 2010
محل سکونت: اسمون خدا
نوشته ها: 18
سپاسها: : 0

4 سپاس در 4 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

ناگزير از سفرم، بي سر و سامان چون "باد"
به " گرفتار رهايي" نتوان گفت ازاد

كوچ تا چند؟! مگر مي شود از خويش گريخت
"بال" تنها غم غربت به پرستو ها داد

اينكه "مردم" نشناسند تو را غربت نيست
غربت ان است كه "ياران" ببرندت از ياد

عاشقي چيست؟ به جز شادي و مهر و غم و قهر؟!
نه من از قهر تو غمگين، نه تو از مهرم شاد

چشم بيهوده به ايينه شدن دوخته اي
اشك ان روز كه ايينه شد از چشم افتاد
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از zahra48 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #488  
قدیمی 03-13-2010
raha_10 آواتار ها
raha_10 raha_10 آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: خوابگاه
نوشته ها: 736
سپاسها: : 53

36 سپاس در 22 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

بگو كه دلدارت منم،ياروفادارت منم
بگو تو راه عاشقي هميشه غم خوارت منم
بگو كه شيرينم تويي حالا كه فرهادت منم
تنها اشاره اي بكن تا دل به دريا بزنم
بيا تا چشم پنجره پر بشه از نگاه تو
بيا تا چشم عاشقم ببينه روي ماه تو
بگو خيالت همه شب يه لحظه تنهام نذاره
اگه تو مهربون باشي غم تو دلم جا نداره


گفتم خريدارت منم گفتي كه سخته باورش
گفتم قسم به عشقمون گفتي بمون تاآخرش
گفتم كه پا به پاي تو راهي ميشم تو جاده ها
گفتي كه راه ما شده از اين به بعد ازهم جدا
گفتم كه ديوونه نشويه خواهشي دارم بمون
گفتي كه ديوونه تويي آهنگ رفتن رو بخون
بگوكه دوست داري منو ساده وبي ريابگو
خسته ام از دو رنگيا بيا و از صفا بگو
نگو توكه اين زمونه عاشقي معنا نداره
نگو شب جدائيا راهي به فردا نداره
بگو هنوزم دلامون ميتونه مهربون باشه
مثل ستاره مثل ماه چراغ آسمون باشه
بيا كه همصدا بشيم توآسمون رها بشيم
اول راه عاشقي آخر عاشقا بشيم
بيا تا با هم بخونم قصه ي با هم بودنو
بيا تا باور بكنيم ما شدن تو و منو
بگوكه عشق از آدما غصه ها رو دور ميكنه
غم ها رو آتيش ميزنه دلا رو پر نور ميكنه
بگوكه با من ميموني هميشه يار من تويي
توآسمون بي كسي داروندار من تويي
منتظرم يه روز بيا د بهاروهمرات بياري
من يه كوير تشنه ام منتظرم تا بباري
__________________
همراه بسیار است اما همدمی نیست
مثل تمام غصه ها این هم غمی نیست
دلبسته ی اندوه دامن گیر خود باش
از عالم غم دلرباتر عالمی نیست


ویرایش توسط raha_10 : 03-13-2010 در ساعت 10:02 AM
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از raha_10 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #489  
قدیمی 03-15-2010
آريانا آواتار ها
آريانا آريانا آنلاین نیست.
کاربر بسیار فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,863
سپاسها: : 1,245

743 سپاس در 365 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

دلم جز مهر مه رویان طریقی بر نمی‌گیرد
ز هر در می‌دهم پندش ولیکن در نمی‌گیرد

خدا را ای نصیحتگو حدیث ساغر و می گو
که نقشی در خیال ما از این خوشتر نمی‌گیرد

بیا ای ساقی گلرخ بیاور باده رنگین
که فکری در درون ما از این بهتر نمی‌گیرد

صراحی می‌کشم پنهان و مردم دفتر انگارند
عجب گر آتش این زرق در دفتر نمی‌گیرد

من این دلق مرقع را بخواهم سوختن روزی
که پیر می فروشانش به جامی بر نمی‌گیرد

از آن رو هست یاران را صفاها با می لعلش
که غیر از راستی نقشی در آن جوهر نمی‌گیرد

سر و چشمی چنین دلکش تو گویی چشم از او بردوز
برو کاین وعظ بی‌معنی مرا در سر نمی‌گیرد

نصیحتگوی رندان را که با حکم قضا جنگ است
دلش بس تنگ می‌بینم , مگر ساغر نمی‌گیرد

میان گریه می‌خندم که چون شمع اندر این مجلس
زبان آتشینم هست لیکن در نمی‌گیرد

چه خوش صید دلم کردی بنازم چشم مستت را
که کس مرغان وحشی را از این خوشتر نمی‌گیرد

سخن در احتیاج ما و استغنای معشوق است
چه سود افسونگری ای دل که در دلبر نمی‌گیرد

من آن آیینه را روزی به دست آرم سکندروار
اگر می‌گیرد این آتش زمانی ور نمی‌گیرد

خدا را رحمی ای منعم که درویش سر کویت
دری دیگر نمی‌داند , رهی دیگر نمی‌گیرد

بدین شعر تر شیرین ز شاهنشه عجب دارم
که سر تا پای حافظ را چرا در زر نمی‌گیرد

حضرت حافظ
__________________
There's a fire starting in my heart
Reaching a fever pitch and
It's bringing me out the dark
Finally I can see you crystal clear
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از آريانا به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #490  
قدیمی 03-15-2010
فرگل آواتار ها
فرگل فرگل آنلاین نیست.
کاربر خيلی فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: كرمانشاه
نوشته ها: 1,524
سپاسها: : 2,541

1,575 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

چگونه بی تو سر كنم
چگونه شب سحر كنم
بدون تو چه آسمان حرام گشته بر دلم
بدون تو چه آسمان خراب گشته بر سرم
بدون تو یه ماهی بدون تنگ
بدون تو سكوت مرده ای خموش
بدون تو ستاره ای بی فروغ
بدون تو پرنده ای شكسته بال
بدون تو شبم - شبی كه ندارد او سحر
بدون تو غروب غم گرفته ام
بدون تو یه ابر تكه پاره ام
بدون تو...
نمی كنم بدون تو زندگی
بدون هیچ معطلی
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از فرگل به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 06:55 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها