بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > شعر

شعر در این بخش اشعار گوناگون و مباحث مربوط به شعر قرار دارد

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 02-16-2010
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض مهربانی را بياموزيم...


مهربانی را بياموزيم



فرصت آيينه ها در پشت در مانده است

روشنی را می شود در خانه مهمان کرد

می شود در عصر آهن

- آشناتر شد

سايبان از بيد مجنون ،

- روشنی از عشق

می شود جشنی فراهم کرد

می شود در معنی يک گل شناور شد

مهربانی را بياموزيم

موسم نيلوفران در پشت در مانده است

موسم نيلوفران يعنی که باران هست

يعنی يک نفر آبی است

موسم نيلوفران يعنی

يک نفر می آيد از آن سوی دلتنگی

می شود برخاست در باران

دست در دست نجيب مهربانی

می شود در کوچه های شهر جاری شد

می شود با فرصت آيينه ها آميخت

با نگاهی

با نفس های نگاهی

می شود سرشار -

- از رازی بهاری شد

دست های خسته ای پيچيده با حسرت

چشم هايی مانده با ديوار روياروی

چشمها را می شود پرسيد

آسمان را می شود پاشيد

می شود از چشمهايش ...

چشمها را می شود آموخت

می شود برخاست

می شود از چارچوب کوچک يک ميز بيرون شد

می شود دل را فراهم کرد

می شود روشنتر از اينجا و اکنون شد

جای من خالی است

جای من در عشق

جای من در لحظه های بی دريغ اولين ديدار

جای من در شوق تابستانی آن چشم

جای من در طعم لبخندی که از دريا سخن می گفت

جای من در گرمی دستی که با خورشيد نسبت داشت

جای من خالی است

من کجا گم کرده ام آهنگ باران را ؟!


من کجا از مهربانی چشم پوشيدم؟!

می شود برگشت

می شود برگشت و در خود جستجويی داشت

در کجا يک کودک دهساله در دلواپسی گم شد ؟!

در کجا دست من و سيمان گره خوردند؟!

می شود برگشت

تا دبستان راه کوتاهی است

می شود از رد باران رفت

می شود با سادگی آميخت

می شود کوچکتر از اينجا و اکنون شد

می شود کيفی فراهم کرد

دفتری را می شود پر کرد از آيينه و خورشيد

در کتابی می شود روييدن خود را تماشا کرد

من بهار ديگری را دوست می دارم


جای من خالی است

جای من در ميز سوم ، در کنار پنجره خالی است

جای من در درس نقاشی

جای من در جمع کوکبها

جای من در چشمهای دختر خورشيد

جای من در لحظه های ناب

جای من در نمره های بيست

جای من در زندگی خالی است

می شود برگشت

اشتياق چشم هايم را تماشا کن

می شود در سردی سرشاخه های باغ

جشن رويش را بيفروزيم

دوستی را می شود پرسيد

چشمها را می شود آموخت

مهربانی کودکی تنهاست

مهربانی را بياموزيم...









----------

محمدرضا عبدالملکی
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #2  
قدیمی 02-16-2010
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض ای خدا از عشق رقصان کن مرا

ای خدا از عشق رقصان کن مرا





عشق کارش هست با هم آوری

پرورش دادن یکی آن دیگری

عاشقان گل ، همه گل پرورند

زحمت گلپروری بر جان خرند

هر که را عشق کبوتر در سر است

نیک بنگر اون کبوتر پرور است

عاشقان راستین مادر وشند

مادران در عشق کودک بی غشند

پرورش دادن نشان عاشقی است

خواستن بی پروریدن فاسقی است

پرورش اما نه مالک بودن است

عشق با تملیک مهلک بودن است

ده به معشوقت فضای رشد و زیست

یاری اش کن تا بداند خود که کیست

راه بگزیند شکوفایی کند

خویشتن جوید به خود آیی کند

عشق آن باشد که شادانت کند

شور و شوق اندر دل و جانت کند

عشق پرواز است از خود سوی غیر

عشق پویایی و جویایی و سیر

عشق خود گستردن خودهای ماست

عشق از با خود نشستن ها جداست

عشق جراتمندی و حیدردلی است

نی نشست و خورد و خواب و کاهلی است

عاشقی شور است و خودجوشی و شوق

هیچ عاشق دیده ای بی حال و ذوق ؟

عاشقی اما پر است از سوز و آه

گریه های عاشقان بر این گواه

چون هر آنچه دوست داری رفتنی است

داغ حسرت بر دلت زان ماندنی است

عشق او بگزین که خود عشق آفرید

این جهان با عشق از او آمد پدید

عاشق او شو که عشق کامل است

عشق را در عشقبازان عامل است

پرورش از جمله اوصاف اوست

رب اگر می نامی اش نامی نکواست

گر تو عشق او گزینی این جهان

جمله معشوق تو باشد بی گمان

تا تو هستی در جهان هر گوشه ای

هست بهر عشقبازی توشه ای

هر که عاشق گشت بر کل وجود

بر گل و گِل هر دو می آرد سجود

شادیت گر از گل و خار و خس است

خوش به حالت چون تو کی شادان کس است

چون به جوش آید دلت زین عشق پاک

می خروشی پایکوبان سینه چاک

شادی این عشق رقصانت کند

شور و شوق اندر دل و جانت کند

آه اگر خورشید عشق افسرده شد

آدمی دلمرده تر از مرده شد

آه اگر در دل نگیرد آتشش

وای اگر بر جان نباشد تابشش

ای خدا از عشق رقصان کن مرا

گر نرقصیدم تو درمان کن مرا




___________



دکتر سید مهدی ثریا
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #3  
قدیمی 02-18-2010
آريانا آواتار ها
آريانا آريانا آنلاین نیست.
کاربر بسیار فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,863
سپاسها: : 1,245

743 سپاس در 365 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

الا یا ساقیا اوفر و لا تمنن لتستکثر
ادر کاستنا و اسکر فان العیش للسکران

چو خوردی صرف خوش بو را بده یاران می‌جو را
رها کن حرص بدخو را مخور می جز در این میدان

فلا تسق بکاسات صغار بل بطاسات
و امددنا بحرات عظام یا عظیم الشأن

بهل جام عصیرانه که آوردی ز میخانه
سبو را ساز پیمانه که بی‌گه آمدیم ای جان

سقانا ربنا کاسا مراعاه و ایناسا
فنعم الکاس مقیاسا و بیس الهم کالسرحان

بیار آن جام خوش دم را که گردن می‌زند غم را
بیار آن یار محرم را که خاک او است صد خاقان

اذا ما شیت ابقائی فکن یا عشق سقائی
و مل بالفقر تلقائی و انت الدین و الدیان

میی کز روح می‌خیزد به جام فقر می‌ریزد
حیات خلد انگیزد چو ذات عشق بی‌پایان

الا یا ساقی السکری انل کاساتنا تتری
تسلی القلب بالبشری تصفینا عن الشنن

دغل بگذار ای ساقی بکن این جمله در باقی
که صاف صاف راواقی مثال باده خم دان

سنا برق لساقینا بکاسات تلاقینا
تضیء فی تراقینا بنور لاح کالفرقان

زهی آبی که صد آتش از او در دل زند شعله
یکی لون است و صد الوان شود بر روی از او تابان

فماء مشبه النار عزیز مثل دینار
فدیناه به قنطار بلا عد و لا میزان

شرابی چون زر سوری ولی نوری نه انگوری
برد از دیده‌ها کوری بپراند سوی کیوان

اذا افناک سقیاها و زاد الشرب طغواها
فایاکم و ایاها و خلوا دهشته الحیران

چو کرد آن می دگر سانش نمود آن جوش و برهانش
اناالحق بجهد از جانش زهی فر و زهی برهان
__________________
There's a fire starting in my heart
Reaching a fever pitch and
It's bringing me out the dark
Finally I can see you crystal clear
پاسخ با نقل قول
  #4  
قدیمی 02-18-2010
deltang deltang آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Mar 2009
محل سکونت: TehrAn
نوشته ها: 6,896
سپاسها: : 0

200 سپاس در 186 نوشته ایشان در یکماه اخیر
deltang به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

به خارزار جهان ، گل به دامنم ، با عشق
صفاي روي تو ، تقديم مي كنم ، با عشق
درين سياهي و سردي بسان آتشگاه
هميشه گرمم ، هميشه روشنم با عشق
همين نه جان به ره دوست مي فشانم شاد
به جان دوست ، كه غمخوار دشمنم با عشق
به دست بسته ام اي مهربان ، نگاه مكن
كه بيستون را از پا در افكندم ، با عشق
دواي درد بشر يك كلام باشد و بس
كه من براي تو فرياد مي زنم : با عشق


فريدون مشيري


پاسخ با نقل قول
  #5  
قدیمی 02-18-2010
deltang deltang آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Mar 2009
محل سکونت: TehrAn
نوشته ها: 6,896
سپاسها: : 0

200 سپاس در 186 نوشته ایشان در یکماه اخیر
deltang به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

چگونه بی تو سر كنم
چگونه شب سحر كنم
بدون تو چه آسمان حرام گشته بر دلم
بدون تو چه آسمان خراب گشته بر سرم
بدون تو یه ماهی بدون تنگ
بدون تو سكوت مرده ای خموش
بدون تو ستاره ای بی فروغ
بدون تو پرنده ای شكسته بال
بدون تو شبم - شبی كه ندارد او سحر
بدون تو غروب غم گرفته ام
بدون تو یه ابر تكه پاره ام
بدون تو...
نمی كنم بدون تو زندگی
بدون هیچ معطلی
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از deltang به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #6  
قدیمی 02-18-2010
deltang deltang آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Mar 2009
محل سکونت: TehrAn
نوشته ها: 6,896
سپاسها: : 0

200 سپاس در 186 نوشته ایشان در یکماه اخیر
deltang به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

امیدم باش َ
امید آخرینم باش
و نوشدارو برایم باش
برای این دل ریشم تو مرحم باش
تو با مهرت عزیزم باش
تو عشقم باش
تو تنها در كنارم باش
ولیكن تا دم اخر
كنارم باش
كنارم باش
پاسخ با نقل قول
  #7  
قدیمی 02-18-2010
saniz آواتار ها
saniz saniz آنلاین نیست.
کاربر علاقمند
 
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: بوشهر
نوشته ها: 103
سپاسها: : 0
در ماه گذشته یکبار از ایشان سپاسگزاری شده
پیش فرض

بوی باران بوی سبزه بوی خاک
شاخه های شسته باران خورده پاک
آسمان آبی و ابر سپید
برگهای سبز بید
عطر نرگس رقص باد
نغمه شوق پرستو های شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک می رسد اینک بهار
خوش به حال روزگار
خوش به حال چشمه ها و دشت ها
خوش به حال دانه ها و سبزه ها
خوش به حال غنچه های نیمه باز
خوش به حال دختر میخک که می خندد به ناز
خوش به حال جام لبریز از شراب
خوش به حال آفتاب
ای دل من گرچه در این روزگار
جامه رنگین نمی پوشی به کام
باده رنگین نمی نوشی ز جام
نقل و سبزه در میان سفره نیست
جامت از ان می که می باید تهی است
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
گر نکویی شیشه غم را به سنگ
هفت رنگش میشود هفتاد رنگ
پاسخ با نقل قول
  #8  
قدیمی 02-19-2010
Hiwa آواتار ها
Hiwa Hiwa آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Jul 2009
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 726
سپاسها: : 0

105 سپاس در 86 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

عشق، تصميم قشنگي ست،
بيا عاشق شو
نه اگر قلب تو سنگي ست،
بيا عاشق شو
آسمان زير پروبال نگاهت آبي ست
شوق پرواز تو رنگي ست،
بيا عاشق شو
ناگهان حادثه ي عشق، خطر كن، بشتاب خوب من،
اين چه درنگي ست،
بيا عاشق شو
با دل ِ موش، محال است كه عاشق گردي
عشق تصميم پلنگي ست،
بيا عاشق شو
تيز هوشان جهان، برسر كار عشقند
عشق رندي است، زرنگي ست،
بيا عاشق شو
كاش در محضر دل بودي و مي ديدي تو
بر سر عشق چه جنگي ست!
بيا عاشق شو
مصلحت نيست كه از پرده برون افتد راز
صورت آينه زنگي ست،
بيا عاشق شو
مي رسي با قدم عشق به منزل، آري...
عشق رهوار خدنگي ست،
بيا عاشق شو
باز گفتي تو كه فردا!!!
به خدا فردا نيست زندگي، فرصت تنگي ست،
بيا عاشق شو
كار خير است، تأمل به خدا جايز نيست!
عشق تصميم قشنگي ست،
بيا عاشق شو
__________________
هـمیشه از همه نزدیک تر به ما سنگ است !


نگاه کن ، نگاه ها همه سنگ است و قلب ها همه سنگ!


چه سنگبارانی...


گیرم گریختی همه عمر،کجا پناه بری ؟!


" خانه خدا سنگ است "
پاسخ با نقل قول
  #9  
قدیمی 02-20-2010
hoobare آواتار ها
hoobare hoobare آنلاین نیست.
کاربر خوب
 
تاریخ عضویت: Jul 2008
نوشته ها: 348
سپاسها: : 0

3 سپاس در 3 نوشته ایشان در یکماه اخیر
hoobare به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض مژده بده مژده بده یار پسندید مرا

مژده بده مژده بده یار پسندید مرا



سایه او گشتم و اوبرد به خورشید مرا



جان دل و دیده منم گریه خندیده منم



یار پسندیده منم یار پسندید مرا



کعبه منم ، قبله منم سوی من آرید نماز



کان صنم قبله نما خم شد و بوسید مرا



پرتو دیدار خوشش تافته در دیده من



آینه در آینه شد دیدمش و دید مرا



آینه خورشید شود پیش رخ روشن او



تا به نظر خواه و ببین کاینه تابید مرا



گوهر گم کرده نگر تافته در فرق فلک



گوهری خوب نظر آمد و سنجید مرا



نور چو فواره زند بوسه بر این باره زند



رشک سلیمان نگر وعیب جمشید مرا



چون سر زلفش نکشم سر زهوای رخ او



باش که صد صبح دمد زین شب امید مرا



پرتو بی خویش منم شانه رها کرده تنم



تا نشوم سایه خود باز نبینید مرا
پاسخ با نقل قول
  #10  
قدیمی 02-20-2010
Omid7 آواتار ها
Omid7 Omid7 آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2009
محل سکونت: نصف جهان
نوشته ها: 9,286
سپاسها: : 14

95 سپاس در 74 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

چشم ها پرسش بی پاسخ حیرانیها
دستها تشنه ی تقسیم فراوانیها

با گل زم سر راه تو آذین بستیم
داغهای دل ما ، جای چراغانیها

حالیا دست کریم تو برای دل ما
سرپناهی است در این بی سر و سامانیها

وقت آن شد که به گل حکم شکفتن بدهی
ای سرانگشت تو آغاز گل افشانیها

فصل تقسیم گل و گندم و لبخند رسید
فصل تقسیم غزل ها و غزلخوانیها

سایه ی امن کسای تو مرا بر سر بس
تا پناهم دهد از وحشت عریانیها

چشم تو لایحیه ی روشن آغاز بهار
طرح لبخند تو پایان پریشانیها
__________________
مدت ها بود سه چیز را ترک کرده بودم
شعر را... ماه را.... و تو را ...
امروز که به اجبار قلبم را ورق زدم
هنوز اولین سطر را نخوانده
تو را به خاطر آوردم و شب هاي مهتاب را...
ولی نه...!! باید ترک کنم
هم تو را....هم شعر را .... و هم‌‌‌٬ همه ی شب هایی را که به ماه نگاه می کردم...

======================================

مسابقه پیش بینی نتایج لیگ برتر ( اگه دوست داشتی یه سر بزن دوست من )
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 2 نفر (0 عضو و 2 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 04:48 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها