بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > شعر

شعر در این بخش اشعار گوناگون و مباحث مربوط به شعر قرار دارد

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #41  
قدیمی 04-27-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


فقط فاصله بود


باران می‌آمد
مردمان در خوابِ خانه
از آبِ رفته به جوی ... سخن می‌گفتند،
همهمه‌ی يک عده آدمی در کوچه نمی‌گذاشت
لالاییِ آرامِ آسمان را آسوده بشنوم ...


اصلا بگذار اين ترانه
همين حوالیِ بوسه تمام شود!
من خسته‌ام
می‌خواهم به عطرِ تشنه‌ی گيسو و گريه نزديکتر شوم،
کاری اگر نداری ... برو!
ورنه نزديکتر بيا
می‌خواهم ببوسمت.


به خدا من خسته‌ام
خيلی دلم می‌خواهد از اينجا
به جانب آن رهاییِ آرامِ بی دردسر برگردم،
آيا تو قول می‌دهی
دوباره من از شوقِ سادگی ... اشتباه نکنم!؟
اول انگار نگاهم کرد
اول انگار ساکت بود
بعد آهسته گفت:
برايت سنجاق‌سری از گيسوی رود وُ
خوابِ خاطره آورده‌ام.
آيا همين نشانیِ ساده
برای علامتِ علاقه کافی نيست؟


حالا چمدانت را بردار
آرام و پاورچين از پله‌ها به جانب آسمان بيا،
ما دوباره به خوابِ دور هفت دريا وُ
هفت رود و هفت خاطره برمی‌گرديم.
آنجا تمامِ پريانِ پرده‌پوش
در خوابِ نی‌لبک‌های پُر خاطره ترانه می‌خوانند،
آنجا خواب هم هست، اما بلند
ديوار هم هست، اما کوتاه
فاصله هم هست، اما نزديک، نزديک ...
نزديکتر بيا
می‌خواهم ببوسمت!


__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #42  
قدیمی 04-27-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض



گشت، گهواره، زمان


می‌روی، برمی‌گردی، قدم می‌زنی،
ما نشسته‌ايم
ما ساکت و خاموش نگاهت می‌کنيم،
انگار بوی کبريت و کبوتر سوخته می‌آيد.
می‌گويی يک نفر اينجا
اين گل سرخ را بوييده است
يک نفر اينجا بوی بوسه می‌دهد
يکی از ميان شما خوابِ ستاره ديده است.


ما می‌ترسيم
خاموشيم
نگاهت می‌کنيم
فقط يکی از ميان ما آهسته می‌پرسد:
سردت نيست؟!
بفرما کنارِ سنگچينِ روشن رويا!
همه‌ی ما اهلِ همين حوالیِ غمگينيم،
نگرانِ آسمانِ اخم‌کرده‌ی بی‌کبوتر نباش
فردا حتما باران خواهد آمد.


می‌روی، برمی‌گردی، قدم می‌زنی
می‌گويی آب در اجاقِ روشن بريزيم
آب در اجاقِ روشن می‌ريزيم.
می‌گويی ديدنِ روشنايی خوب نيست
شنيدنِ رويا بد است
و باران به خاطر شماست که نمی‌بارد.


ما می‌ترسيم
خاموشيم
نگاهت می‌کنيم،
و ديگر کسی از ميانِ ما
به سنگچينِ روشنِ رويا نمی‌انديشد،
به کبوتر و کبريت
به ارغوان و آينه نمی‌انديشد.


برمی‌خيزيم، می‌رويم، برمی‌گرديم
و باز بعد از هزار سالِ تمام
ترا و دريا را می‌شناسيم.


برايت بوسه و باران آورده‌ايم
نترس عزيزم، نترس ...!


__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #43  
قدیمی 04-27-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض



پس چرا اين همه دير!؟


بی‌پرده بگويم
دلم می‌خواهد از پشت اين پرده بپرسم
مگر مُرده‌ی ماه را به خانه آورده‌اند
که اين همه غمگين به آسمان نگاه می‌کنيد؟!
اما می‌ترسم
من از اعتمادِ برهنه به آسمان می‌ترسم.


عجيب است
ميان اين همه شدآمدِ عادی
من از هر سویِ اين صفوفِ آشنا که نگاه می‌کنم
فقط رخسارِ خسته‌ی مردگانِ خويش را می‌شناسم!


حس می‌کنم بايد به کوچه بيايم
می‌آيم و باز در ازدحامِ آدميان زاده می‌شوم
زاده می‌شوم از عطرِ بوسه
از خوابِ آينه
از سکوتِ ستاره ...!
من اين عطرِ آشنا را می‌شناسم!
من از جست‌وجوی تو در باد ... بُريده‌ام "ری‌را"!
بالاخره يک جوری به من بگو
بگو اين همسايه‌های ساکتِ غمگين چرا
با دعای مُبهم‌شان در دل
رو به نقطه‌ای ناپيدا نگاه می‌کنند!


از پشتِ پرده به کوچه نگاه می‌کنم
سايه‌سارِ مسافرانی از دور پديدار می‌شود.


تمامِ کسانِ ما
دارند به خانه برمی‌گردند
برگشته‌اند،‌ می‌آيند
آشنايان خويش را
از عطرِ گريه‌هاشان بازمی‌شناسند،
کنارشان می‌نشينند
و تا صبح ... از صبح و از ستاره می‌گويند،
و دوباره باز با همان جامه‌های سفيد
به خوابِ خاک برمی‌گردند.


کوچه تا انتهای زمين خلوت است
از پشت پرده به کوچه نگاه می‌کنم.


هنوز يک نفر آنجاست،
هنوز يک نفر آنجا
دارد از جنسِ صبح و سکوتِ ستاره نگاهم می‌کند!


پس چرا اين همه دير ...!؟


__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #44  
قدیمی 04-27-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

ماه در خواب هور


باز امشب، همان شب است وُ
شبِ امشب
همان شب است.
باز انگار چِک‌چِک بی‌قرار هزار ثانيه‌شمار
از نُچ و نال اين سقفِ شکسته می‌بارد،
و من باز با خودم از يک خيال دور
هی در گفت‌وشنيدِ شب وُ
مداد و واژه ... پير می‌شوم.


اينجا همه چيز ... نزديکِ من است
اما من از همه چيزِ اينجا دورم،
نه من از کسی پرسشِ خاصی دارم
نه پرسشِ پنهانِ کسی از مِن‌ومِنِ مگوی مَن است!
فقط بگو چه رفته، چه می‌رود اينجا
اين رود و اين بلبل و اين سه‌تارِ شکسته را ...؟
بيدادِ گريه يا سه‌گاهِ سکوت!؟


باز امشب، همان شب است وُ
شبِ امشب
همان شب است.
و من با خودم از يک خيالِ دور،
و من با خودم از ترسِ حادثه،
و من با خودم از خودم در خوابِ اضطراب ...!


پنجره‌ها را بسته‌ام
پرده‌ها ... خاموش،
وُرودیِ خانه کليد و همسرم خواب است،
نسيما خواب است، هُدا، هلهله، عروسک و آينه حتی،
حتی گلدانِ تشنه‌ی پاگردِ پلکان ...
که نمی‌دانم آبش داده‌ام يا نه!


از اين پهلو به آن پهلو،
خيره به خوابِ شبِ عميق،
اصلا به يادم نمی‌آيد آسمانی که با ما آبی بود
يا کوچه‌ای پيچيده از عطر آزاليا
يا ترانه‌ای ... آرامِ آدمی
يا قراری نيامده
يا نامی که ديگر نيست!



هی آدمی، ستاره‌ی کوچکِ بادآورد!
تا کی کنارِ حوصله باز با خيالِ گريه بيداری؟


بی‌خواب و خسته باز ...
باز امشب، همان شب است وُ
شبِ امشب
همان شب است.

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #45  
قدیمی 04-27-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


گفت‌وگو در پارک


گفتند اگر بيايی بالای رود،
هر چه سايه بخواهی
از خوابِ ستاره خواهی چيد،
هر چه نور بخواهی
از چشمِ توتيا خواهی ديد.
و من فقط نگاهشان کردم
گفتم من اهل قناعت به همين سقفِ ساده وُ
همين چراغِ شکسته‌ام،
ديگر چه می‌خواهم از ستاره و آفتاب،
يا ترانه و توتيا ...؟!
گفتند هوا جورِ عجيبی روشن است
آب از آب تکان نمی‌خورد،
نور و سايه، سکوت، وسوسه، باران ...!


پابه‌پا
پسينِ روزی دور اتفاق افتاده بود
ما رفتيم
اما سکوت را بُرده بودند
شب را شنيده بودند
و دريا را رودی بود که از بالای کوه می‌آمد.
ما بالای کوه نشسته بوديم،
گفتند چيزی بگو!


نور و سايه و ترانه ديگر چيست؟
هر چه داريد
هر چه هست
هر چه بايد و همين چراغ
هر چه بايد و همين سقفِ ساده حتی برای شما،
فقط راحتم بگذاريد
بگذاريد به حالِ خودم بروم هوایِ سيگاری
صحبتِ ساده‌ای، يک تبسم خالی
علاقه‌ی پاکی به آب، آدمی، آسمان ...!


شما که شاعر نبوده‌ايد!

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #46  
قدیمی 04-27-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض



سلام يعنی برای هميشه ... خداحافظ!


تکليفِ تمام ترانه‌های من
از همين اولِ بسم‌اللهِ بوسه معلوم است
سلام، يعنی خداحافظ!
خداحافظ جایِ خالیِ بعد از منِ غريب
خداحافظ سلامِ آبیِ امنِ آسوده
ستاره‌ی از شب گريخته‌ی همروزِ من،
عزيزِ هنوزِ من ... خداحافظ!


همين که گفتم!
ديگر هيچ پرسشی
پاسخ نمی‌دهم!


هی بی‌قرار!
نگران کدامِ اشتباهِ کوچکِ بی‌هوا
تو از نگاه چَپ‌چَپِ شب می‌ترسی؟
ما پيش از پسينِ هر انتظاری حتما
کبوترانِ رفته از اينجا را
به رويایِ خوش‌ترين خبر فراخواهيم خواند.


من ... ترانه‌ها وُ
تو ... بوسه‌ها وُ
شب ... سينه‌ريزِ روشنش را گرو خواهد گذاشت،
تا ديگر هيچ اشاره يا علامتی از بُن‌بستِ آسمان نمانَد.
راه باز ...، جاده روشن وُ
همسفر فراوان است.


برمی‌گرديم
نگاه می‌کنيم
اميدوار به آواز آدمی ...!


آيا شفای اين صبحِ ساکتِ غمگين
بی‌خوابِ آخرين ستاره مُيسر نيست؟
هميشه همين قدم‌های نخستينِ رفتن است
که رازِ آخرين منزلِ رسيدن را رقم می‌زند.


کم نيستند کسانی
که با پاره‌ی سنگی در مُشتِ بسته‌ی باد
گمان می‌کنند کبوتری تشنه به جانب چشمه می‌بَرَند،
اما من و کبوتر و چشمه گول نخواهيم خورد
ما خوابِ خوشی از احوالِ آدمی ديده‌ايم


از اين پيشتر نيز
فالِ غريب ستاره هم با ما
از همين اتفاق عجيب گفته بود.


ما نزديک آينه نشستيم و شب شکست و
خبر از مسافرِ خوش‌قولِ بوسه رسيد،
رسيد همين نزديکی‌ها
که صبحِ يک جمعه‌ی شريف
از خواب روشن دريا باز خواهيم گشت.
همه چيز دُرست خواهد شد
و شب تاريک نيز از چراغِ تَرک‌خورده عذر خواهد خواست.
همين برای سرآغاز روزِ به او رسيدن کافی است،
همين برای نشستن و يک دلِ سير گريستنِ ما کافی‌ست،
همين برای از خود دور شدن و به او رسيدن کافی است.


سلام ...!
سلام يعنی خداحافظ!
خداحافظ اولين بوسه‌های بی‌اختيار
کوچه‌های تنگ آشتی‌کنانِ دلواپس
عصر قشنگِ صميمی
ماه مُعطرِ اطلسی‌های اينقدی، ... خداحافظ!


سلام، سهمِ کوچکِ من از وسعت سادگی!
سايه‌نشينِ آب و همپياله‌ی تشنگی سلام،
سلام، اولادِ اولين بوسه از شرمِ گُل و گونه‌های حلال،
سلام، ستاره‌ی از شب گريخته‌ی همروز من،
عزيزِ هميشه و هنوز من ... سلام!


__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #47  
قدیمی 04-27-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


ملايک شبنم‌ها

شبی پيش از اين بود
که با چند چراغِ روشن وُ
دامنی از بوی باران و زنبق آمدند،
از همين کوچه‌ی رو به آسمان گذشتند
رفتند مرغِ خواب‌آلودِ ماه را با خود بردند
مَرهمِ صبح وُ
خوابِ فاخته را با خود بردند
و گفتند شما لياقتِ علاقه به رويایِ آينه را نداريد!
ما به خود آمديم
خواب از سَرِ ستاره پريد وُ
هوا روشن شد،
اما ديگر نه جای پای کسی پيدا بود و
نه بوی پيراهن مسافری ...!
فقط از لهجه‌ی خيسِ گريه‌هاشان فقط
همين شبنم‌های شعله‌ور باقی‌ست.


آن‌ها آمده بودند
يکی دو پنجه سه‌تار وُ
ترانه‌ی روشنی از ستاره بشنوند.


ساعتی مانده به صبحِ سنبله بود
که از آسمانِ ابریِ آبان خبر آوردند
راه بيفتيد
روياها و هر چه از دريا داريد برداريد
ملايکِ غمگينِ قصه‌گو می‌گويند
بايد از آب‌های همان سویِ بی‌افق گذشت،
ورنه راهمان دور وُ
ترانه‌هامان ... تلخ!


حالا کافی‌ست
کمی رو به جانبِ باغ‌های بالایِ آسمان بنگريد
ردِپايشان هنوز
بَر بُراده‌های نور و گريه‌های ما پيداست.


حالا راهِ عزيزانمان دور وُ
خاطراتشان که همين هوا ...!
و ما به همين هوا
کنارِ ساحلِ نزديک،
نزديکِ غمگين‌ترين ملايکِ اين قصه می‌نشينيم
و تنها روزها،‌ هفته‌ها وُ
سال‌های بی‌شکايت خويش را مرور می‌کنيم،
شايد روزی کبوتری بيايد وُ
خطی، خبری ...
خط و خبری بايد!


__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #48  
قدیمی 04-27-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


از هر چه گفتن بوسه


يک صبحِ زود
يک صبحِ قشنگ خواهيم رفت
همان طرف‌های دورِ آشنا خواهيم رفت.


می‌گويند آنجا
کوچه‌هايی دارد عجيب،
غرقِ نور و سلام و تبسم وُ
هر چه شما بخواهيد!


می‌گويند آنجا
نسترن‌ها نماز می‌خوانند
آب، اهل آوازِ رفتن است
و ملايکی بی‌سوال
پياله‌های پُر از می را
بر چينه‌های ستاره چيده‌اند،
هوا خوش است و کلمات،
همه‌ی کلمات از هر چه گفتنِ بوسه آزادند!


__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #49  
قدیمی 04-27-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


داستان يک گفتگوی محرمانه ...


هی ماهیِ بی‌جفتِ بازيگوش
تو در حوضکِ اين حياطِ بی‌سيب و سايه چه می‌کنی؟
اينجا که نه زادرودِ من است وُ
نه رود و رويای تو ...؟
حالا من از حديثِ آن همه ناروا
روايت‌نويسِ اندوهِ آدمی شدم،
پس تو چرا
قناعت به گفت‌وگوی اين گريه کرده‌ای؟


"دست به دلم نگذار
حوصله‌ی دوباره ديدنِ دريا در من نيست."


عجيب است، بعد از اين همه سال
همين که باز اسمِ دريا می‌آيد
يک طوری بفهمی نفهمی ... گريه‌ام می‌گيرد.
ببينم، تو دلتنگ دريا نمی‌شوی؟!


"اين شما بوديد که هی از هوای رود وُ
چه می‌دانم ... چراغِ آسمان می‌گفتيد،
ما هم باور آورديم
که تمامِ رودهای جهان، رو به جانبِ دريا دارند.
چه می‌دانستيم راهِ دريا دور وُ
ستاره خاموش وُ
خوابِ حادثه بسيار است!
حالا برو
می‌خواهم کمی با ماهِ بی‌قرارِ امشب
از شکايتِ سيب و سکوتِ سايه گفت‌وگو کنم."


نه ماهیِ‌ کوچکِ بی‌چراغ!
تو اشتباه می‌کنی،
همه‌ی ما جوری ساده
در شمارشِ رودهای به دريا رسيده ... اشتباه کرده‌ايم.
گاه در حوضکِ خاموش هر شبی حتی
می‌توان از تمرينِ رود و چراغ و ترانه، به دريا رسيد.


__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #50  
قدیمی 05-01-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


مشام اين سيب سبز ...



حوصله کنيد!
می‌خواهم فقط مضمون گريه‌های شما را ادامه دهم،
با من می‌آييد!؟
ما به خودمان مربوطيم،
پشتِ سرمان حرف است، هوای بَد است، حديث است
ما از پی رَدِپای باد نرفته‌ايم، نمی‌رويم.


ما دوست داريم،
علاقه داريم.
می‌رويم کُنج يک جای دور،
روياهامان را يواشکی برای هم
شبيه ترانه می‌خوانيم.


ما به خودمان مربوطيم.


ما زير باران نشسته‌ايم
طوری که شما فکر می‌کنيد
ما داريم رو به دريا گريه می‌کنيم.


__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 03:46 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها