بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > پارسی بگوییم

پارسی بگوییم در این تالار گفتگو بر آنیم تا در باره فارسی گویی به گفتمان بنشینیم و همگی واژگانی که به کار میبیندیم به زبان شیرین فارسی باشد

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #41  
قدیمی 12-08-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

ریشه واژه نماز




برخی را باور این است که نماز از مصدر نمیدن به معنی خم شدن و تعظیم کردن است . در کردی فَهلَوی یا فیلی فعل «بِنَم » به معنی « خم کن » هنوز به کار می رود . و می گویند «نماز »بن مضارع «نمیدن »است .
ببینیم در لغتنامه دهخدا در باره ی نمیدن چه آمده است .
نمیدن . [ ن َ دَ ] (مصدر است ) میل کردن . توجه نمودن . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) :
کارم شهوی و غضبی بود شب و روز
بر خویشتن از عجب و تکبر بنمیدم .
خواجه نصیرالدین طوسی .

وقت مرگ آید در آن سو می نمی
چون که دردت رفت پس چون اعجمی .
مولوی .

برخی نیز می گویند : نماز (نه + ماز ) است و ماز یعنی پیچ و خم و نماز یعنی پیچ و خم ندارد .بلکه راه راستی به سوی خداست .
اما گروه دیگر می گویند : در زبان پارسی باستان ( دوره‌ی ساسانیان) ، نماز عبارت بود از کرنش و نیایشی كه فرودستان نسبت به بالادستان و ایزدان انجام می‌دادند این واژه در متون دینی باستان «نماچ» تلفظ شده. برابر آنچه در كتاب «مینوی خرد» آمده است ،نماز در برابر ایزدان در سه زمان«سه‌پاس» انجام می‌گرفت كه عبارت بودند از بامداد، نیمروز، و ایوار( غروب). شاید واژه «سپاس» كه امروز در زبان ما رایج است ریشه در همان «سه‌پاس» داشته باشد. این‌هم كه ما ایرانیان نمازهای پنج‌گانه را در سه نوبت می‌خوانیم شاید بی‌ارتباط با این ریشه تاریخی نباشد.
برخی را باور این است که نماز از مصدر نمیدن به معنی خم شدن و تعظیم کردن است . در کردی فَهلَوی یا فیلی فعل «بِنَم » به معنی « خم کن » هنوز به کار می رود . و می گویند «نماز »بن مضارع «نمیدن »است .
ببینیم در لغتنامه دهخدا در باره ی نمیدن چه آمده است .
نمیدن . [ ن َ دَ ] (مصدر است ) میل کردن . توجه نمودن . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) :
کارم شهوی و غضبی بود شب و روز
بر خویشتن از عجب و تکبر بنمیدم .
خواجه نصیرالدین طوسی .

وقت مرگ آید در آن سو می نمی
چون که دردت رفت پس چون اعجمی .
مولوی .

برخی نیز می گویند : نماز (نه + ماز ) است و ماز یعنی پیچ و خم و نماز یعنی پیچ و خم ندارد .بلکه راه راستی به سوی خداست .
اما گروه دیگر می گویند : در زبان پارسی باستان ( دوره‌ی ساسانیان) ، نماز عبارت بود از کرنش و نیایشی كه فرودستان نسبت به بالادستان و ایزدان انجام می‌دادند این واژه در متون دینی باستان «نماچ» تلفظ شده. برابر آنچه در كتاب «مینوی خرد» آمده است ،نماز در برابر ایزدان در سه زمان«سه‌پاس» انجام می‌گرفت كه عبارت بودند از بامداد، نیمروز، و ایوار( غروب). شاید واژه «سپاس» كه امروز در زبان ما رایج است ریشه در همان «سه‌پاس» داشته باشد. این‌هم كه ما ایرانیان نمازهای پنج‌گانه را در سه نوبت می‌خوانیم شاید بی‌ارتباط با این ریشه تاریخی نباشد.

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #42  
قدیمی 12-08-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

چگونه بدانیم کدام واژه ریشه عربی و کدام ریشه فارسی دارد؟

هرچند برای کسی که به دو زبان چیره نیست کار دشواری است ولی راه های ساده ای هم وجود دارد که دانستن آنها جالب است.
از میان 32 حرف الفبای فارسی برخی حروف تنها ویژه واژه های عربی است .
حرف (ث) : هر واژه ای که دارای ث است بی گمان عربی است و ریشه ی فارسی ندارد . جز (کیومرث: مرد دانا یا گاو مرد) ، ( تـَهمورث : دارنده ی سگ نر قوی ) و واژگان لاتین مانند بلوتوث یا نام هایی مانند ادوارد ثورندایک و ... که بسی آشکار است نام های لاتین هستند نه عربی یا فارسی.
حرف (ح): هر واژه ای که دارای حرف ح است بی گمان عربی است و ریشه ی فارسی ندارد.غیر از کلمه ی حوله که درست آن هوله است وبه گمان نزدیک به یقین ریشه ی ترکی دارد و به معنی (پُرزدار ) است . عرب به هوله (حوله) می گوید : مِنشَفة در سعودی / خاولی یا خاولیة و بَشکیر در عراق / بِشکیر یا فوطة در سوریه .واژه حول و حوش هم به گمان بسیار فارسی و درست آن هول و هوش است . کردهای فهلوی یا فَیلی هنوز به خانه می گویند هاوش که با house در انگلیسی همانندی دارد.
حرف (ذ) : هرچند در فارسی کهن تلفظ این حرف مانند تلفظ عربی آن وجود داشته اما امروزه دیگر هیچ ایرانی ای ذال را ذال تلفظ نمی کند بلکه زاء تلفظ می نماید .بیش از 95% واژه های دارای ذال ریشه ی عربی دارند مگر واژه هایی مانند گذر ، گذراندن ، گذشتن ، پذیرش ، پذیرفتن ، آذین، گنبذ (امروزه گنبد خوانده می شود.)ذانستن ( که امروزه دانستن تلفظ می شود. اما کردها ، لَکها و برخی دیگر از اقوام ایرانی ذانستن را زانستن تلفظ می کنند. مانند تالشی ها که به (می دانم) می گویند ( زُنُـمzonom)
و کردها می گویند ( اَزانِـم یا زانِـم یا مَزانِم یا دَزانِم )

حرف(ص): هر کلمه ای که صاد دارد بی شک عربی است مگر عدد شصت و عدد صد که عمداً غلط نوشته شده اند تا با انگشت شست و سد روی رودخانه اشتباه نشوند.
صندلی نیز بی جهت با صاد نوشته شده و البته عربی شده ی چَندَل است. عرب به صندلی می گوید کُرسی ، مَقعَد و در گویش محلی عراق و سوریه اِسکَملی .
صابون هم در اصل واژه ای فارسی است و درست آن سابون است و این واژه از فارسی به بیشتر زبانهای جهان رفته مثلاً soap در انگلیسی همان سابون است . ما سابون را به صورت معرَّب صابون با صاد می نویسیم.اصفهان نیز معرّب یعنی عربی شده ی اَسپَدانـه یا سپاهان است.
حروف( ض/ظ /ع ): بدون استثنا تنها ویژه واژه های دارای ریشه ی عربی است و در فارسی چنین مخارجی از حروف وجود ندارد . به ویژه ضاد تا جایی که عرب ها به الناطقین بالضاد معروفند زیرا این مخرج ویژه عرب است نه دیگر مردمان نژاد سامی.
حرف(ط) : جنجالی ترین حرف در املای کلمات است . مخرج طاء تنها ویژه واژه های عربی است و در فارسی ط نداریم و واژه هایی که با ط نوشته می شوند یا عربی اند و یا اگر عربی نیستند غلط املایی هستند . مانند طهران ،طالش، اصطهبان ، طوس که خوشبختانه امروزه دیگر کسی تهران ،تالش ، استهبان و توس را دیگر نادرست نمی نویسد. اما بلیت واژه ای فرانسوی است . تایر tire واژه ای انگلیسی است . اتاق مغولی است . تپش فارسی است و دلیلی ندارد که آن ها را نادرست بنویسیم و امروزه دیگر این واژه ها را درست می نویسند مگر کسانی که با ریشه واژه ها آشنا نیستند.
حرف( ق ): نیز در مرتبه دوم حروف جنجالی است . در فارسی قاف نداریم غ داریم . قاف ویژه واژه های عربی در 90 درصد موارد است واژه های عربی دارای ریشه ی اغلب سه حرفی و دارای وزن و هم خانواده اند مانند: قاسم ، تقسیم ، مقسِّم ، انقسام ، قَسَم ، قسمت ، اقسام ، مقسوم ، قسّام ، منقسم و تشخیص واژه ی عربی الاصل دارای قاف کار ساده ای است . اما دیگر کلمات قاف دار یا ترکی اند و یا مغولی . مانند قره قروت: کشک سیاه / قره قویونلو : صاحبان گوسفند سیاه/ قره گوزلو: دارنده ی چشم سیاه / قزل آلا : ماهی طلایی
کلماتی مانند آقا ،قلدر ، قرمساق نیز مغولی اند. کلمه قوری نیز روسی است اصلاً قوری ،کتری ، سماور ، استکان همه واژه های روسی اند و اینها زمان قاجاریه و در دوره صدارت اعظمی امیر کبیر وارد ایران شدند . کلماتی مانند قند و قهرمان و قباد معرب کند کهرمان و کَواذ هستند همان گونه که کرماشان یا کرمانشاه را عرب قرماسان یا قَرمسین تلفظ می کرده اما امروزه ما ایرانیان کرمانشاه یا کرماشان را قرماسان یا قرمسین تلفظ نمی کنیم اما کواذ را قباد می گوییم و این تأثیر زبان عربی بر فارسی است.
حروف چهارگانه ( گ /چ/ پ / ژ ) : نیز در عربی فصیح یعنی نوشتاری وجود ندارد. و هر کلمه ای که دارای یکی از این چهار حرف است حتماً عربی نیست و به احتمال بسیار ریشه ی فارسی دارد . مانند منیژه ، مژگان ، ژاله ،پروین ، پرنده ، گیو، گودرز ،منوچهر ، پریچهر و ... البته اغلب چنین است و موارد اندکی نیز امکان دارد از دیگر زبانها باشد مانند پینگ پونگ که چینی است . یا چاخان و خپل که مغولی اند . اشتباه نکنید چاخان ترکی نیست . مغولی است زیرا در ترکی به دروغ می گویند یالان .یا پارتی partyکلمه ای انگلیسی است و آپارتمان واژه ای فرانسوی است.
شاید بپرسید پس سایر حروف مانند الف ب ت ج د ر ز س ش ف ک ل م ن و ه ی چگونه هستند ؟ پاسخ شما این است که اینها حروف مشترک در سراسر زبانهای جهان است . هرچند برخی اقوام بعضی حروف را ندارند و به گونه دیگر ادا می کنند . مانند حرف ر که در فرانسه غ گفته می شود و یا همین ر در چین ل خوانده می شود .
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )

ویرایش توسط behnam5555 : 12-08-2010 در ساعت 10:35 PM
پاسخ با نقل قول
  #43  
قدیمی 12-08-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

واژه های دارای ریشه فارسی در قرآن و نیز در عربی
پیش از اسلام این واژه های پارسی بود که به زبان عربی می رفت اما پس از اسلام برعکس شد .بودن واژه های دارای ریشه فارسی ، قِبطی ، حبشی ، یونانی ، سُریانی ، عِبری ، ترکی ،انگلیسی ، فرانسه در زبان عربی امری کاملاً اثبات شده است و هیچ زبانی وجود ندارد که واژه ستانی نکرده باشد . ولی زبان عربی یک زیبایی دارد که در بسیاری از زبان ها نیست و آن این است که در واژه ستانی واژه های برگرفته را مُـعّــرَّب کرده یعنی به وزن و قالب شناخته شده عربی برده است و از آن کلمات جدید ساخته است . مثل اندازه که آن را هندسة کرده و مثل کنده یا کَندَک که خندق شده و مثل مُـزَرکَش یعنی به زر کشیده ( پارچه زربفت) و کِشوانیة در زیارتگاههای شیعیان در عراق یعنی کفشداری یا کفشبانی و مثل پردیس ( فردوس) و حتی واژه های غربی را زبان عربی بسیار زیبا و هنرمندانه دگرگون می سازد مانند مُبَستَر : پاستوریزه ، تَلفَنَ : تلفن زد. معادل اِتَّصَلَ هاتّفیاً . این دست بردن در واژه ها موجب شده کمتر کسی به فارسی بودن این کلمات شک کند.البته اینها واژه های قرآنی نبودند که مثال زدم .کمی پایین تر به مثال های قرآنی می رسیم.
همه زبان ها چنین هستند .برای نمونه نیمی از واژگان زبان انگلیسی از فرانسه و آلمانی است .از آنجاکه ایران پیش از اسلام یک امپراتوری و یکی از دو ابرقدرت جهان بود پس طبیعی است که واژگان بسیاری بنابه همسایگی ایرانیان و عرب ها از پارسی به عربی برود و با نزول قرآن به زبان عربی این کلمات از پیش در عربی فصیح وجود داشت .
برخی از پژوهشگران چه قرآن شناسان و چه زبان شناسانی همچون طبرى، امام شافعى، ابوعبیده معمر بن مـثـنـى، قـاضـى ابـوبكر باقلانى و ابن فارس، بودن واژگان غیر عربی در قرآن را دروغ دانسته اند .استناد ایشان به آیاتی است كه در آنها، سخن از فرو فرستادن قرآن به زبان عربی مبین است. ( یوسف، 2؛ نحل، 103، شعراء، 195، فصلت، 44 ). "امـا باورکنندگان بودن واژگان غیر عربى در قرآن بر این باورند كه بودن چند واژه غیر عربى، قرآن را از صفت عربى نمى اندازد. چنانكه قصیده و غزل فارسى هم با آنكه واژه های عربى بسیارى دارد، ولى این واژگان عربى اش، آن را غیر فارسى نمى گرداند. و امروزه زبان شناسان همه پیرو این نظریه اند و برآنند كه هیچ زبانى از زبان هاى زنده و حتى مهجور جهان نیست كه در آن كم یا بیش واژگان دخیل از زبان دیگر وجود نداشته باشد. سیوطى در المهذب 140 واژه قرآنى را معرب - یعنى غیر عربى الاصل كه سپس عربى شده است - شمرده است.
برخى از واژه های فارسى كه در قرآن آمده عبارتند از:
استبرق كهف، 31; انسان، 21)عربی شده ی اِستَبرگ یا سِتَبرَگ :ابریشم ضخیم
سِجّیل: (هود، 82، حجر، 74) عربی شده ی سَنگ گِل
مقالید: (زمر، 62; شورى، 12)جمع مقلاد که از ریشه ی کلید است
اباریق: (واقعه، 18) جمع اِبریق که عربی شده ی آبریز به معنی پارچ است .
تنّور; (هود، 40) برخی آن را سُریانی می دانند .
جهنم; (77 مرتبه در قرآن آمده است) عربی شده ی گهنام است .
دینار; (آل عمران، 57) برخی آن را یونانی می دانند .
زنجبیل: (انسان، 17)
جُناح ( 25 بار در قرآن رفته است. از جمله بقره , 158 ).عربی شده ی گناه است .
---------------- ---------------
كلماتى که به گفته ی جلال الدین سیوطى در اتقان فارسی هستند عبارت است از :
«أباریق » ، «بِیَع » ، «تَنُّور» ، «جهنّم » ، «دینار» ، «الرَّس » ، «زَنْجَبیل » ، «سجّیل» ، «سُرادِق » ، «سندس » ، «قُفل» ، «كافور» ، «كنز» ، «مِسك » ، «مَقَالید» ، «یاقوت » .
-------------- ---------------
الاریكة
[ كه تنهاجمع آن به صورت الارائك، 5 بار در قرآن به كار رفته است: از جمله در كهف، 31 ].
ادى شیر ( در الالفاظ الفارسیة المعربة، ص 9 ) آن را معرب اورنگ فارسى مى داند. كه خود تلفظى از آورند است. جفرى مى نویسد كه به نظر نمى رسد كه این سخن درست باشد. اما آن را دارای ریشه ی فارسی می داند.
------------- -------------

برزخ
[ 3 بار در قرآن به كار رفته است، از جمله در المؤمنون , 100 ] ادى شیر آن را عربی شده ی پرزك فارسى مى داند , و آرتور جفرى نظر او را نمی پذیرد. و بر این باور است كه برزخ ( یعنى مانع یا فاصله میان دو چیز ) و گونه ای از فرسخ است كه همان پرسنگ یا فرسنگ فارسى است ( واژه هاى دخیل، ص 139 ).
اما ویدن گرن در شرحی كه بر این واژه نوشته است نظر جفرى را به دلایل زبان شناختى رد كـرده و این واژه را مركب از برز + اخو كه بخش نخست آن به معناى بلند و بخش دومش از ریشه آهو به معناى هستى استمی داند . پس برزخ به معناى هستى برتر است در مقابل دوزخ كه به معناى هستى بد مى باشد، و بهشت به معناى هستى برین ( واژه هاى دخیل، ص 36 ).
------------ -------------------
زور
[ این كلمه چهار بار در قرآن به كار رفته است. از جمله : حج , 30 ].
جوالیقى آن را به معناى نیرو و معرب از فارسى مى داند. ( المعرب , ص 165 ). ادى شیر نیز بر همین سخن . باور است . ( الالفاظ الفارسیة المعربة , ص 82 ). اما در فـارسـى زور بـه معناى دروغ و باطل آمده است . واژه زور نه تنها در پهلوى به صورت ساده زور بـه مـعـنـاى دروغ و بـاطل و افسانه آمده , بلكه در تركیبهایى مانند زورگوكاسیه به معناى گواهى دروغ , و در پازند به معناى زور و به معناى دروغ نیز به كار رفته است . و گذشته از آن , در فارسى باستان , در سنگ نبشته بیستون هم آمده است . شاید هم این واژه مستقیما از فارسى میانه وارد زبان عربى شده باشد. ( واژه هاى دخیل , ص 240 ). در قرآن این کلمه , یك بارآن هم در مورد شهادت به كار رفته است : و الذین لا یشهدون الزور ( فرقان , 72 ) ( و كسانى كه شهادت ناحق نمى دهند ).
------------------ ----------------
زمهریر
[ در قرآن فقط یك بار , در سوره انسان , آیه 13 به كار رفته است ].
محمد على امام شوشترى در مورد زَمهَریر می نویسد : لغت زم به معنى سرما در تركیبات فارسى بسیار آمده است . از جـمـلـه در لفظ : زمستان و سمیرم و سمیران ( نام كوهى بوده در شمال بندر سیراف قدیم ) و شمیران و دیگرها دیده مى شود.
-------------- ----------------
زرابى
[ در قرآن فقط یك بار در سوره غاشیه , آیه 16 , به كار رفته است .]
یعنى فرشهاى با شکوه . ادى شـیـر آن را عربی شده ی زرآب فارسى مى داند و مى نویسد كه فرانكل آن را معرب از زیرپا مى داند ( الالفاظ الفارسیة المعربة , ص 77 ). آرتور جفرى مى نویسد كه فرانكل آن را سریانى مى داند ولى از قول هوفمان آن را برگرفته از زیرپا ى فارسى مى داند .
---------------- -----------
زبانیة
[ فقط یك بار در سوره علق , آیه 18 به كار رفته است ].
ادى شیر مى نویسد : به نظر من واحد آن زبانى است و معناى آن جهنمى است و منسوب به زبانه فارسى به معناى لهیب است . ( الالفاظ الفارسیة المعربة , ص 77 ). آرتـور جـفـرى نظر ادى شیر را نقل مى كند و مى افزاید كه زبانه خود از واژه پهلوى زبان به معنى زبان گرفته شده است . اما در پایان نظر او را تایید نمى كند , و این واژه را سریانى مى داند. ( واژه هاى دخیل , ص 230 ).
------------------------- -------------------
رزق
[ در قرآن بارها به صورت اسم و فعل و با مشتقات دیگرى چون رازق و رزاق به كار رفته است ].
ادى شیر مى نویسد : تعریب روزى است كه خود منسوب به روز است . ( الالفاظ الفارسیة المعربة , ص 72 ). آرتـور جـفـرى مى نویسد : دانشمندان غربى از خیلى پیش , این واژه را , واژه اى دخیل و قرضى دانسته اند كه از اصلى ایرانى گرفته شده و از طریق زبان آرامى وارد زبان عربى شده است . در پهلوى روچیك به معناى روزى و نان روزانه است . ( واژه هاى دخیل , ص 223 ).
------------------ ---------------------
جند
[ 21 بار به صورت مفرد و جمع ( جنود ) در قرآن به كار رفته است. از جمله : یس , 38 ].
آرتـور جفرى مى نویسد : امكان دارد كه این واژه از اصل ایرانى خود [ گند در پهلوى ] مستقیما به زبان عربى رفته باشد. اما احتمال بیشتر آن است كه این كار از طریق زبان آرامى انجام گرفته باشد. ( واژه هاى دخیل , 171 ـ 172 ). واژه ی جُندی در عربی به معنی سرباز از گُند در زبانهلی ایرانی گرفته شده در شاهنامه گُنآوران به معنی دلاوران است . در زبان کردی هنوز واژه ی گُند ( به حذف دال ) به معنی تخم (بیضه مرد)به کار می رود .
-------------- ------------------
تنور
2 بار در قرآن به كار رفته است، از جمله: هود، 40
جوالیقى آن را فارسى معرب مى داند ( المعرب، ص 84 ) سیوطى هم مى نویسد كه جوالیقى و ثعالبى [ در فقه اللغة، ص 316 ] بر این باورند كه فارسى معرب است ( اتقان، 2/131؛ المهذب، ص 50 ). اَدى شیر چنین مدخلى در كتابش ندارد. آرتـور جـفـرى از قول مزهر سیوطى و معرب جوالیقى برمى آورد كه اصمعى و ابن درید هم آن را فارسى معرب مى دانسته اند. و بـر آن باور اسـت كـه این واژه هم در زبان هاى سامى ( آرامى و اكدى و غیره ) سابقه دارد، و هم در زبانهاى ایرانى ( از جمله اوستایى ).
-------------------------------- -------------------------------
دکتر آذرتاش آذرنوش، در کتاب «راه های نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان تازی» تلاش کرده است تا خاستگاه‌های اصلی ورود واژگان عربی به فارسی را مورد بررسی قرار دهد. پیش از وی نیز افرادی همچون محمد علی امام شوشتری (۱۲۸۱-۱۳۵۱)، نویسنده «فرهنگ واژه‌های فارسی در زبان عربی» و ادی شیر (۱۸۶۷-۱۹۱۵)، پژوهشگر زبان و ادبیات سریانی در «الالفاظ الفارسیة المعرب» و پس از وی دکتر محمد التونجی استاد دانشگاه الازهر که دکترای ادبیات فارسی نیز دارد در کتاب «معجم المعربات الفارسیه» واژه‌نامه‌هایی از واژگان فارسی راه یافته به عربی فراهم نموده اند . آرتور جفری نیز در مورد واژگان قرآنی در کتاب واژه‌های دخیل در قرآن چنین کاری کرده است مفسران و زبان شناسان اسلامی نیز در گذشته گاه خود به فارسی بودن برخی از واژگان فارسی در عربی اعتراف کرده‌اند. نخستین پژوهش مستقل در این باره، به دوره ی میانی اسلام باز می‌گردد. موهوب بن احمد مشهور به ابی مقصور جوالیقی (۵۳۹ هجری) از پیشگامان این کار در سده ی ششم هجری بود. او در کتاب المعرّب بیش از ۸۰۰ واژه را در زبان عربی از ریشه ی فارسی دانسته است. در دوره کنونی، اَدّی شیر نزدیک به ۱۰۷۰ واژه و دکتر محمد التونجی بیش از ۳۰۰۰ واژه را به عنوان واژگان فارسی در عربی نام برده اند .
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #44  
قدیمی 12-08-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


معنی سَـیِّــد و سادات و ریشه یابی آن:



سَ یْ یِ د ==» سَیِّد بر وزن فَیعِـل و در اصل سَیْــوِد بوده که سید شده است . معنی آن سَروَر و آقا است . در میان شیعیان ایران و عراق و لبنان به کسانی گفته می شود که خود را از نسل پیامبر می دانند . ریشه واژه سید در این حدیث پیامبر اسلام (ص) است .
{الحسن و الحسین سیّدا شَبابِ أهلِ الجنّة.}
حسن و حسین دو سرور جوانان اهل بهشت هستند.
در میان اهل سنت مثلاً در عربستان سعودی اصطلاح شَریف به جای آن به کار می رود . مانند ملک حسین پادشاه فقید اردن که شریف حسین نیز نامیده می شد . أنـا مِـن شُرَفاء : یعنی من از سادات هستم . در کشورهایی مانند عربستان و عراق عدّه ای که خود را از نسل پیامبر می دانند کمند ولی در ایران شاید ده در صد جمعیت بر این باورند که از نسل پیامبر اسلام (ص) هستند .
معنی سید در لغتنامه ها :
سید. [ س َی ْ ی ِ ] (ع ص ، اِ) پیشوا. مهتر قوم . سردار. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). مهتر. (دهار) :
اما سادات جمع الجمع سادة است. سادة به معنی خانم ها نیست . بلکه به معنی آقایان است . پس سادات نیز که جمع آن است به نظر بنده نباید برای خانم ها به کار رود . مثلاً به جای مریم سادات باید گفته شود سیده مریم .هرچند در برخی منابع خلاف نظر من وجود دارد . مثال:
سادات . (ع اِ) جمع سادت (سادة) است که در اصل سَیَدة بود، جمع تکسیر سائد، و سائد بر وزن فاعل بمعنی سید است . پس سادات جمع الجمع سائد باشد نه جمع سید. (غیاث ) (آنندراج ). مهتران :
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #45  
قدیمی 12-09-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


ریشه زبان زد ( ضرب المثل ) « حلوای لَن تَرانی تا نخوری ندانی . »

حَلوای لَن ترانی تا نخوری ندانی



یعنی تا این بلا سرت نیاید نمی فهمی . تا دچار این درد یا این وضع نشوی درک نمی کنی. حلوا خوردن معمولا آدمی را به یاد مراسم ختم کسی می اندازد و حلوای کسی را خوردن یعنی مردن او.
از آنجا که مردم خواندن واژه ی لَن تَرانی را درست در نیافته بودند ؛ هرکسی آن را به گونه ای خوانش می کرد . یکی تَنتَنانی دیگری به گونه ای دگر . امّا لن ترانی درست است .
لن ترانی اشاره به داستان موسی و قومش در قرآن است که قوم موسی از او می خواهند خدا را به ایشان بنمایاند و هرچه موسی بدیشان می گوید شدنی نیست ؛ همچنان مردم وی پافشاری می کردند .و آیه « لن ترانی یعنی هرگز مرا نخواهی دید » فرود می آید .
{ قالَ رَبِّ أرِنـی أنظُر إلَیکَ . قالَ لَن تَرانی ولکِن انظُرْ إلی الجَبَلِ فَإن استَقَرَّ مَکانَـهُ فَسَوفَ تَرانی .} 143 أعراف
گفت پروردگارا خودت را به من نشان بده . گفت هرگز مرا نخواهی دید ولی به کوه بنگر . اگر در جایش ماند؛ مرا خواهی دید.}
مردم همراه موسی (ع) برای دیدن خدا به سوی کوه راه می افتند که با جلوه گر شدن خدای به کوه آذرخشی می آید و جز موسی همگان نابود می شوند و موسی به درگاه خدا ناله می کند که من چگونه نزد قوم برگردم و چه بگویم . آیا بگویم همه کشته شدند؟ و ...
پس این زبان زد ( ضرب المثل) ریشه از این داستان دارد .
این زبان زد را وقتی به کار می برند که بخواهند به کسی هشداری دهند و بگویند تو که نمی دانی با انجام این کار چه بر سرت خواهد آمد و چه خواهد شد .
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #46  
قدیمی 12-09-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

چند واژه فارسی در انگلیسی



واژه ستانی و واژه دهی در میان همه زبانهای جهان پدیده ای طبیعی است که دانستن آنها گاهی برای آدمی جالب است . به پاره ای واژگان فارسی که برخی از راه هندی به انگلیسی رفته توجه کنید . توجه داشته باشید که در زبان هندی واژگان فارسی بسیار است .
بی گمان شمار واژگان انگلیسی در فارسی بسیار است و واژه های فارسی در انگلیسی اندک هستند بسیاری از این واژه ها در زمان چیرگی انگلیس بر هند درون زبان انگلیسی رفته است .
Baksheesh
از فارسی "بخشش" از فعل "بخشیدن".در انگلیسی به معنای انعام.جالب است که در عربی نیز بَخْشیش یا بَقشیش معادل انعام است و با اینکه فرهنگستان عربی واژه إکْرامیّة را پیشنهاد است ولی عرب ها بیشتر همان بخشیش یا بقشیش فارسی را به کار می برند.
Candy
کندی از ریشه کند است که ما واژه کندو را از آن داریم و واژه قند نیز همان کَند است که با کندو هم ریشه است.
Algorithm
از نام"خوارزمی"، دانشمند ایرانی گرفته شده است .
arsenic
از "زرنیگ"(zarnig).
Assassin
این واژه از "حَشّاشین" (پیروان حسن صباح) برگرفته شده است.
aubergine
از فارسی "بادنجان" که خود این واژه نیز شاید از سانسکریت آمده باشد.
Aumildar
از واژه عربی "عمل" + دار (پسوند فارسی). تحصیلدار در هند.
Caviar
از فرانسوی caviar، از ایتالیایی یا ترکی وارد انگلیسی شده، از فارسی "خاویار"
Checkmate
از فرانسوی میانه eschec mat، از فارسی "شاه مات" یا " کیش مات " .
khaki
پارچه ارتشى ،لباس کار،خاکى رنگ ،لباس نظامى
علوم نظامى : خاکى رنگ
kiosk
مشتق از< کوشک فارسی> کلا ه فرنگی , خانه تابستانی , دکه.
paradise
تفرجگاه ،باغ ،بهشت برین ،فردوس ،خوشى .از یونانی paradeisos(باغ چینه بسته)،از فارسی باستان paradaida "دورتادور دیواربندی شده".
Satrap
از لاتین satrapes، از یونانی satrapes،از فارسی باستان xshathrapavan- "شهربان".
sugar
شیرینى ،ماده قندى ،با شکر مخلوط کردن ،تبدیل به شکر کردن ،شیرین کردن ،متبلور شدن
شیمى : قند
soap
همان سابون که با ورود به عربی سین به صاد تبدیل شد و به صورت صابون دوباره به فارسی برگشت .امروزه سابون به صورتهای گوناگون وارد همه زبانهای جهان شده است .
پسته
نام انگلیسی: Pistachio
نام علمی: Pistaca
در عربی نیز فُستُق همان پسته است . پیجامه نیز از هندی به انگلیسی رفته و همان پاجامه است یعنی جامه ی پا و پیش از آن از فارسی به هندی رفته بود .
البته بسیاری از واژه های فارسی با انگلیسی هم ریشه است و من کاری به چنین واژه هایی ندارم . برای نمونه mother و مادر . یا عدد هشت .
همانندی عدد هشت در زبانهای هند و اروپایی نشانه ی این است که همه ی این زبانها هم ریشه اند .
به یک تا ده به آلمانی توجه کنید :
آینس /تسوای / دغای/ فییِغ/فونف/ زیکس / زیبن / آخت / نوین / تسِن
چقدر شبیه انگلیسی است؟!
اگر به شمردن هندی ها توجه کنید خیلی جالب است .به آسانی می توانید هم ریشه بودن آن را با فارسی دریابید.
ارمنی ها به مرد می گویند : مارت که شبیه مرد در فارسی است .
در انگلیسی warmگرم/lip:لب/brother:برادر / father:پدر /daughter:دختر/;worm:کِرم/jungle:جنگل/tree:دار ، درخت/ cow:گاو /chan: چانه/leg: لنگ، پا /door:در و ... همه نشان دهنده ی این است که در بیش از پنج هزار سال پیش نیاکان هندیان و ایرانیان و اروپاییان در یک جا با هم بوده اند و یک خانواده ی زبانی و نژادی هستند .
اما می بینیم که عربی چنین نیست زیرا به گروه زبانهای سامی تعلق دارد . به یک تا ده در عربی دقت کنید :
واحد/ اثنان / ثلاثة / أربعة / خمسة / سِتــة / سَبعــة / ثَمانــیة / تِسعــة / عَشَرة
حال به ترکی دقت کنید ؛ باز هم هیچ شباهتی نیست زیرا از زبانهای تورانی است . به یا تا ده در تورکی ( ترکی) توجه کنید :
بیر / ایکی / اوچ / دُرد / بِش / آلتی / یِــدّی / سَقّــــیز / دُقّــــــــوز /اُن
شبامتی با هندی و فارسی و انگلیسی ندارد . حال به یک تا ده در کردی به گویش فیلی ( فهلوی ) دقت کنید .:
یَــک / دُ / سِـــه / چُوار/ پَنج / شَش / هَفت / هشت / نویَـه / دیَــه


__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #47  
قدیمی 12-09-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


آیا واژه های عربی که در فارسی به کار می بریم برابرهای پارسی ندارند؟



بیشتر واژه های دارای ریشه ی عربی که در فارسی به کار می بریم برابر فارسی دارند ولی ما فارسی زبانان آگاهانه یا ندانسته از آنها بهره نمی بریم و به جای آن از واژه های عربی بهره می بریم .

برخی نیز می پندارند چنانچه از واژه های ناآشنا و " هرکس ندان" استفاده کنند و یا اگر از واژگان عربی ، انگلیسی یا فرانسه در سخن خود و یا در نوشتار خود آورند دلیل بر دانایی ایشان است و بدبختانه زبان فارسی را دچار آسیب می سازند . زیرا زبان ابزاری برای فهمیدن سخن و مقصود دیگران و فهماندن سخن و مقصود خودمان است .
گفتن مستأصَل به جای درمانده ؛سبط اکبر به جای نوه بزرگ تر ؛ مُحاجّه به جای ستیزه گویی؛تعمّق به جای دور اندیشی ؛ متموّل به جای دارا ؛ به غَضِّ نظر به جای چشم پوشی همه برای این است که گوینده یا نمی تواند درست سخن بگوید و یا دچار " خودکوچک بینی" است و فرهنگ و زبان خودش را خوار می انگارد و یا می خواهد خود را فردی بالاتر از دیگران بنمایاند.
خواننده ی گرامی توجه داشته باشد که منظور من دور ریختن کلمات عربی نیست زیرا هیچ زبانی نیست که از زبان های دیگر واژه ستانی نکرده باشد و بدانید که من خود مدرّس زبان عربی هستم و هیچ گاه با زبانی که با علاقه درس می دهم دشمنی ندارم . زبان میراث بشریت و از آنِ همگان است . ترکی ، کردی ،فارسی ،عربی ، انگلیسی و...از آنِ به همه ی بشریت است نه اینکه عربی فقط از آنِ عرب است . چنین فکری مایه ی دشمنی بیهوده مردمان و پسرفت و کج اندیشی است .
ما باید از کلمات زیبای عربی استفاده کنیم اما به اندازه و به گونه ای که به فارسی کمک کند نه اینکه آسیب برساند و موجب شود املای فارسی دشوار شود و فراگیران زبان فارسی با سختی روبرو شوند و فارسی را زبانی یادنگرفتنی بپندارند .
آیا هر کس حق دارد وارد مرزهای ایران شود ؟ واژگان نیز چنین است هر واژه ای نباید به زبان راه یابد مگر اینکه موجب پیشرفت و بهبودی آن شود . زمانه، زمانه ی سادگی در زبان است دوره ی کلیله و دمنه به پایان رسیده است . ما سخن می گوییم تا بفهمانیم و بفهمیم نه اینکه منظور گوینده و نویسنده را در نیابیم.
ما باید از هر واژه ای که بتواند در فهمیدن و فهماندن منظورمان یاری رسان ما باشد بهره ببریم ولی به شرط اینکه سود برساند نه زیان . مثلاً تا وقتی که به سادگی می توانیم بگوییم « دریافت » چرا از واژه ی « دریافت » بهره نبریم و به جایش از واژه ی نا آشنایی مانند « استلام » استفاده کنیم .
اکنون به نمونه های از برابرهایی که برای کلمه های عربی وجود دارد ولی ما بسیاری از اوقات از معادل عربیشان استفاده می کنیم دقّت کنید :
حاضر ،موجود: باشنده
اجازه : پَرَک
زینت: آراستن
فارغ التحصیل : دانش آموخته
راضی : خشنود
احساس : سِهیدن ، سهش
تأثیر: فَرجاد
مقدس: ورجاوند ، اسپند ، سپنت ، سپنتا
دلیل و علت : شُوَند
حقیقت: آمیغ
هویت یا ماهیت : چِبود
ضامن : پایندا
تحقیق : پژوهش
تعلیم و تعلم : آموزش و پرورش
استبداد: خودکامگی
مجسمه : تندیس( خود مجسمه را عرب به کار نمی برد و تمثال می گوید.)
منظم: بسامان
عادت : خوی
اجداد: نیاکان
صفحه: سات ، رویه
خصومت : دشمنی ، ستیز
قرن: سده
معما: چیستان
غیر قابل اشتعال: نسوز
غیر قابل معالحه: بی درمان
خلقت: آفرینش
اقتصاد: اندازه داری
نصیحت: اندرز، پند
عضو: اندام ، هموَند
فرضیة : انگاره
خداحافظ: بدرود
سلام علیکم : درود بر شما
استعمال : به کارگیری
اکتفاء: بسنده کردن
جمعیت یا حزب: باهَماد
سوء ظن : بد گمانی
اطراف: پیرامون
مضیقه: تنگنا
ممانعت: جلوگیری
مطبوعات : چاپاک ها
اغماض: چشم پوشی
امواج: خیزاب ها
امضا کردن: دستینه نهادن
عمیق : ژرف ، گود
متشکر: سپاسگزار
طریقه: شیوه
معجزة : نتوانستنی ، نیارستنی
ظهر: نیمروز
فجر: پگاه
صبح: بامداد
خصوصیات: ویژگی ها
خاص: ویژه
اقتدار: یارایی
اول: نخست ، یکم
شبیه: مانند ، همچو ، چون ، به سانِ
التماس: لابه
بشارت: مژده
وساطت: میانجیگری
اجتماعات: گردهمایی ها
علم هیأت: ستاره شناسی
ریاضت: سختی کشی
صورت و ظاهر : رویه
مشکل: دشوار
مبارک : خجسته
مشتق: برگرفته
میثاق: پیمان
حوادث: رویدادها
قابل رؤیت: بیناک
مسؤول: پاسخ ده
تبادل افکار : هم اندیشی
مسألت : درخواست
مرئی/نامرئی : دیدنی / نادیدنی
رعیت : بازیار
قافیه : پَساوَند
شاعر : چامه گو ، سخن سرا ، سراینده
نقد: دَستادَست
نسیه : پَستادَست
مُقِــرّ/ مُعتَرِف : خُستو
( ز آز و فُزونی به یک سو شویم به نادانی خویش خُستو شویم)
بله : آری
عکس العمل : واکنش
منوّر الفکر : روشنفکر
بی حدّ و حصر : بی اندازه
اگر بخواهم بیشتر بنویسم باید یک فرهنگ کامل در این مورد بنویسم . اما کوتاه سخن اینکه بسیاری از واژه های فارسی را ما از یاد برده ایم و واژه های عربی را جایگزین آن کرده ایم و این در حالی است که در برابر واژه های عربی واژه های فارسی ریشه داری وجود دارند.بدبختانه برخی به این پندار نادرست فرو رفته اند که فارسی بدون کلمات عربی یک زبان ناقص است . این سخن ناشی از ناآگاهی این افراد نسبت به دانش زبان شناسی است و ما دیدیم که فارسی معادل های عربی را به جای کلمات خودش به کار می برد.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #48  
قدیمی 12-09-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


آشنایی با چند نام دخترانه به زبان عـِـبری

اُرا (אוֹרָה): اُرا به معنی «روشنایی و نور» است. (سایر گونه ها: اُریت)
اُرلی (אוֹרלִי): ارلی یعنی «من نور و روشنایی دارم».
اُرنا (אוֹרנָא): اورنا از كلمه عبری אוֹרֶןبا معنای «درخت کاج» مشتق شده است.
آریِلا (אֲרִיֵּלָּה): اریلّا به معنی «ماده شیر حد.اوند» است. این نام، مشتق از نام اریِل و نامی دیگر برای شهر یروشالییم به ویژه مذبح (قربانگاه) واقع در بیت همیقداش است (یحزقل 43:15). (سایر گونه های مصطلح: اریل ـ اریله)
اِستِر (אֶסְתֶּר): استر در عبری به معنی «پنهان شده» ، و در فارسی به معنی «ستاره» است. استر نام ملکه یهودی ایران در زمان خشایارشاست که یهودیان را از توطئه هامان، وزیر مشرک و کافر وقت رهانید (رجوع ک. به طومار استر).
آسنَت (אָסְנַת): آسنت یك نام مصری به معنی «متعلق به حد.اوند» است. آسنت در كتاب مقدس، به عنوان همسر یوسف و مادر افرییم و منشه است (برشیت 21:4). (تلفظ صحیح این کلمه در تورا، «آسنَت» می باشد.) ( سایر گونه ها: اُسنت)
اِفرات (אֶפְרָת): افرات به معنی مورد احترام، عزتمند، متمایز و برجسته» است. در كتاب مقدس، افرات به عنوان زن كالِو آمده است. (تورایخ ایام اول 2:19)
اِلیشِوَع (אֵלִישֶׁבַע): الیشوع یعنی «حد.اوند، پیمان و سوگند من است». الیشوع در كتاب مقدس، به عنوان همسر اهرون کوهن گادول است (شموت 6:23). (سایر گونه های مصطلح: الیشِبَع، الیزابت)
اِلیانا (اِلیعانا –אֵלִי-עָנָה): الیانا یعنی «حد.اوند، مرا پاسخ داده است».
اِمونا (אֶמוּנָה): امونا به معنی «ایمان» است.
اوریِلا (אוּרִיֵלָּה): اوریلا به معنی «نور و روشنایی از سوی حد.اوند» است.
اَویتال (אֲבִיטָל): اویتال در كتاب مقدس به عنوان همسر داوید هملخ آمده است (کتاب دوم شموئل 3:4). اویتال به معنی «پدر شبنم، پدر ژاله» است، و به حد.اوند به عنوان حمایت كننده اشاره دارد. در قبالا، «טָל– شبنم» بر فیض حد.ایی و ا.لهی به صورت پنهان، دلالت می‌كند، به مانند شبنم، كه به نحوی كه دیده نمی‌شود برای آبیاری گیاهان نازل می گردد.


__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #49  
قدیمی 12-09-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


بهترین و پر ارزش ترین کارها در زندگی چیست ؟

پاسخ را در شعر شیخ بهایی بیابید :

همه روز روزه بودن همه شب نمازکردن
همه ساله حج نمودن ، سفر حجاز کردن

ز مدینه تا به مکّه، به برهنه پای رفتن
دو لب از برای لبّیک ، به وظیفه باز کردن

به معابد و مساجد ، همه اعتکاف جستن
ز مَناهی و مَلاهی ، همه احتراز کردن

شبِ جمعه ها نخفتن، به خدایْ راز گفتن
ز وجودِ بی نیازش ، طلبِ نیاز کردن

به خدا قَسَم که آن را ، ثَمَر آن قَدَر نباشد
که به روی ناامیدی درِ بسته باز کردن

معنی چند واژه ی دشوار:

لبیک : دعوتت را برآورده کردم
اعتکاف : گوشه نشینی در مسجد و دوری از دیگران برای عبادت
مناهی : کارهایی که از آن بازداشته شده ایم . نهی از منکر
ملاهی : بازی های گناه آلود
احتراز : دوری جُستن
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #50  
قدیمی 12-09-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


ریشه ی واژه های دُشمن ، دُشنام ، دُشوار ، دُژخیم

دُشمن ، دُشنام ، دُشوار ، دُژخیم این چهار واژه که با دُش آغاز شده اند چه همانندی ای با همدیگر دارند ؟
دُش همان دُژ است به معنی « بد »
دُشمن که در کردی دُژمِن گفته می شود یعنی آدم بد در برابر بَهمَن که آدم خوب است .البته بیشتر بهمن را بِهمنش یعنی دارای منش و اندیشه ی نیک معنی می کنند.
دُشوار در ریشه دُشخوار بوده به معنی سخت و چیزی که آسان نیست . خوار در دُشخوار به معنی پست و پایین است .
دشنام به معنی نام بد است که همان ناسزا باشد .
دُژخیم به دِژخیم تغییر تلفّظ داده است و در برابر خوش خیم است. امروزه دژخیم به معنای خونریز و آدمکُش به کار می رود .
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 07:54 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها