همه زبان ها چنین هستند .برای نمونه نیمی از واژگان زبان انگلیسی از فرانسه و آلمانی است .از آنجاکه ایران پیش از اسلام یک امپراتوری و یکی از دو ابرقدرت جهان بود پس طبیعی است که واژگان بسیاری بنابه همسایگی ایرانیان و عرب ها از پارسی به عربی برود و با نزول قرآن به زبان عربی این کلمات از پیش در عربی فصیح وجود داشت .
برخی از پژوهشگران چه قرآن شناسان و چه زبان شناسانی همچون طبرى، امام شافعى، ابوعبیده معمر بن مـثـنـى، قـاضـى ابـوبكر باقلانى و ابن فارس، بودن واژگان غیر عربی در قرآن را دروغ دانسته اند .استناد ایشان به آیاتی است كه در آنها، سخن از فرو فرستادن قرآن به زبان عربی مبین است. ( یوسف، 2؛ نحل، 103، شعراء، 195، فصلت، 44 ). "امـا باورکنندگان بودن واژگان غیر عربى در قرآن بر این باورند كه بودن چند واژه غیر عربى، قرآن را از صفت عربى نمى اندازد. چنانكه قصیده و غزل فارسى هم با آنكه واژه های عربى بسیارى دارد، ولى این واژگان عربى اش، آن را غیر فارسى نمى گرداند. و امروزه زبان شناسان همه پیرو این نظریه اند و برآنند كه هیچ زبانى از زبان هاى زنده و حتى مهجور جهان نیست كه در آن كم یا بیش واژگان دخیل از زبان دیگر وجود نداشته باشد. سیوطى در المهذب 140 واژه قرآنى را معرب - یعنى غیر عربى الاصل كه سپس عربى شده است - شمرده است.
برخى از واژه های فارسى كه در قرآن آمده عبارتند از:
استبرق كهف، 31; انسان، 21)عربی شده ی اِستَبرگ یا سِتَبرَگ :ابریشم ضخیم
سِجّیل: (هود، 82، حجر، 74) عربی شده ی سَنگ گِل
مقالید: (زمر، 62; شورى، 12)جمع مقلاد که از ریشه ی کلید است
اباریق: (واقعه، 18) جمع اِبریق که عربی شده ی آبریز به معنی پارچ است .
تنّور; (هود، 40) برخی آن را سُریانی می دانند .
جهنم; (77 مرتبه در قرآن آمده است) عربی شده ی گهنام است .
دینار; (آل عمران، 57) برخی آن را یونانی می دانند .
زنجبیل: (انسان، 17)
جُناح ( 25 بار در قرآن رفته است. از جمله بقره , 158 ).عربی شده ی گناه است .
---------------- ---------------
كلماتى که به گفته ی جلال الدین سیوطى در اتقان فارسی هستند عبارت است از :
«أباریق » ، «بِیَع » ، «تَنُّور» ، «جهنّم » ، «دینار» ، «الرَّس » ، «زَنْجَبیل » ، «سجّیل» ، «سُرادِق » ، «سندس » ، «قُفل» ، «كافور» ، «كنز» ، «مِسك » ، «مَقَالید» ، «یاقوت » .
-------------- ---------------
الاریكة
[ كه تنهاجمع آن به صورت الارائك، 5 بار در قرآن به كار رفته است: از جمله در كهف، 31 ].
ادى شیر ( در الالفاظ الفارسیة المعربة، ص 9 ) آن را معرب اورنگ فارسى مى داند. كه خود تلفظى از آورند است. جفرى مى نویسد كه به نظر نمى رسد كه این سخن درست باشد. اما آن را دارای ریشه ی فارسی می داند.
------------- -------------
برزخ
[ 3 بار در قرآن به كار رفته است، از جمله در المؤمنون , 100 ] ادى شیر آن را عربی شده ی پرزك فارسى مى داند , و آرتور جفرى نظر او را نمی پذیرد. و بر این باور است كه برزخ ( یعنى مانع یا فاصله میان دو چیز ) و گونه ای از فرسخ است كه همان پرسنگ یا فرسنگ فارسى است ( واژه هاى دخیل، ص 139 ).
اما ویدن گرن در شرحی كه بر این واژه نوشته است نظر جفرى را به دلایل زبان شناختى رد كـرده و این واژه را مركب از برز + اخو كه بخش نخست آن به معناى بلند و بخش دومش از ریشه آهو به معناى هستى استمی داند . پس برزخ به معناى هستى برتر است در مقابل دوزخ كه به معناى هستى بد مى باشد، و بهشت به معناى هستى برین ( واژه هاى دخیل، ص 36 ).
------------ -------------------
زور
[ این كلمه چهار بار در قرآن به كار رفته است. از جمله : حج , 30 ].
جوالیقى آن را به معناى نیرو و معرب از فارسى مى داند. ( المعرب , ص 165 ). ادى شیر نیز بر همین سخن . باور است . ( الالفاظ الفارسیة المعربة , ص 82 ). اما در فـارسـى زور بـه معناى دروغ و باطل آمده است . واژه زور نه تنها در پهلوى به صورت ساده زور بـه مـعـنـاى دروغ و بـاطل و افسانه آمده , بلكه در تركیبهایى مانند زورگوكاسیه به معناى گواهى دروغ , و در پازند به معناى زور و به معناى دروغ نیز به كار رفته است . و گذشته از آن , در فارسى باستان , در سنگ نبشته بیستون هم آمده است . شاید هم این واژه مستقیما از فارسى میانه وارد زبان عربى شده باشد. ( واژه هاى دخیل , ص 240 ). در قرآن این کلمه , یك بارآن هم در مورد شهادت به كار رفته است : و الذین لا یشهدون الزور ( فرقان , 72 ) ( و كسانى كه شهادت ناحق نمى دهند ).
------------------ ----------------
زمهریر
[ در قرآن فقط یك بار , در سوره انسان , آیه 13 به كار رفته است ].
محمد على امام شوشترى در مورد زَمهَریر می نویسد : لغت زم به معنى سرما در تركیبات فارسى بسیار آمده است . از جـمـلـه در لفظ : زمستان و سمیرم و سمیران ( نام كوهى بوده در شمال بندر سیراف قدیم ) و شمیران و دیگرها دیده مى شود.
-------------- ----------------
زرابى
[ در قرآن فقط یك بار در سوره غاشیه , آیه 16 , به كار رفته است .]
یعنى فرشهاى با شکوه . ادى شـیـر آن را عربی شده ی زرآب فارسى مى داند و مى نویسد كه فرانكل آن را معرب از زیرپا مى داند ( الالفاظ الفارسیة المعربة , ص 77 ). آرتور جفرى مى نویسد كه فرانكل آن را سریانى مى داند ولى از قول هوفمان آن را برگرفته از زیرپا ى فارسى مى داند .
---------------- -----------
زبانیة
[ فقط یك بار در سوره علق , آیه 18 به كار رفته است ].
ادى شیر مى نویسد : به نظر من واحد آن زبانى است و معناى آن جهنمى است و منسوب به زبانه فارسى به معناى لهیب است . ( الالفاظ الفارسیة المعربة , ص 77 ). آرتـور جـفـرى نظر ادى شیر را نقل مى كند و مى افزاید كه زبانه خود از واژه پهلوى زبان به معنى زبان گرفته شده است . اما در پایان نظر او را تایید نمى كند , و این واژه را سریانى مى داند. ( واژه هاى دخیل , ص 230 ).
------------------------- -------------------
رزق
[ در قرآن بارها به صورت اسم و فعل و با مشتقات دیگرى چون رازق و رزاق به كار رفته است ].
ادى شیر مى نویسد : تعریب روزى است كه خود منسوب به روز است . ( الالفاظ الفارسیة المعربة , ص 72 ). آرتـور جـفـرى مى نویسد : دانشمندان غربى از خیلى پیش , این واژه را , واژه اى دخیل و قرضى دانسته اند كه از اصلى ایرانى گرفته شده و از طریق زبان آرامى وارد زبان عربى شده است . در پهلوى روچیك به معناى روزى و نان روزانه است . ( واژه هاى دخیل , ص 223 ).
------------------ ---------------------
جند
[ 21 بار به صورت مفرد و جمع ( جنود ) در قرآن به كار رفته است. از جمله : یس , 38 ].
آرتـور جفرى مى نویسد : امكان دارد كه این واژه از اصل ایرانى خود [ گند در پهلوى ] مستقیما به زبان عربى رفته باشد. اما احتمال بیشتر آن است كه این كار از طریق زبان آرامى انجام گرفته باشد. ( واژه هاى دخیل , 171 ـ 172 ). واژه ی جُندی در عربی به معنی سرباز از گُند در زبانهلی ایرانی گرفته شده در شاهنامه گُنآوران به معنی دلاوران است . در زبان کردی هنوز واژه ی گُند ( به حذف دال ) به معنی تخم (بیضه مرد)به کار می رود .
-------------- ------------------
تنور
2 بار در قرآن به كار رفته است، از جمله: هود، 40
جوالیقى آن را فارسى معرب مى داند ( المعرب، ص 84 ) سیوطى هم مى نویسد كه جوالیقى و ثعالبى [ در فقه اللغة، ص 316 ] بر این باورند كه فارسى معرب است ( اتقان، 2/131؛ المهذب، ص 50 ). اَدى شیر چنین مدخلى در كتابش ندارد. آرتـور جـفـرى از قول مزهر سیوطى و معرب جوالیقى برمى آورد كه اصمعى و ابن درید هم آن را فارسى معرب مى دانسته اند. و بـر آن باور اسـت كـه این واژه هم در زبان هاى سامى ( آرامى و اكدى و غیره ) سابقه دارد، و هم در زبانهاى ایرانى ( از جمله اوستایى ).
-------------------------------- -------------------------------
دکتر آذرتاش آذرنوش، در کتاب «راه های نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان تازی» تلاش کرده است تا خاستگاههای اصلی ورود واژگان عربی به فارسی را مورد بررسی قرار دهد. پیش از وی نیز افرادی همچون محمد علی امام شوشتری (۱۲۸۱-۱۳۵۱)، نویسنده «فرهنگ واژههای فارسی در زبان عربی» و ادی شیر (۱۸۶۷-۱۹۱۵)، پژوهشگر زبان و ادبیات سریانی در «الالفاظ الفارسیة المعرب» و پس از وی دکتر محمد التونجی استاد دانشگاه الازهر که دکترای ادبیات فارسی نیز دارد در کتاب «معجم المعربات الفارسیه» واژهنامههایی از واژگان فارسی راه یافته به عربی فراهم نموده اند . آرتور جفری نیز در مورد واژگان قرآنی در کتاب واژههای دخیل در قرآن چنین کاری کرده است مفسران و زبان شناسان اسلامی نیز در گذشته گاه خود به فارسی بودن برخی از واژگان فارسی در عربی اعتراف کردهاند. نخستین پژوهش مستقل در این باره، به دوره ی میانی اسلام باز میگردد. موهوب بن احمد مشهور به ابی مقصور جوالیقی (۵۳۹ هجری) از پیشگامان این کار در سده ی ششم هجری بود. او در کتاب المعرّب بیش از ۸۰۰ واژه را در زبان عربی از ریشه ی فارسی دانسته است. در دوره کنونی، اَدّی شیر نزدیک به ۱۰۷۰ واژه و دکتر محمد التونجی بیش از ۳۰۰۰ واژه را به عنوان واژگان فارسی در عربی نام برده اند .