تاریخ تمامی مباحث مربوط به تاریخ ایران و جهان در این تالار |
07-28-2014
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
تاريخ كهن(1)
گفتار اول:
منابع مورد استفاده در بررسي تاريخ ايران
در بررسي تاريخي بايد توجه بر اين داشت كه مورخ بسته به شرايط مكاني و زماني، منابع موجود و در دسترس، شرايط سياسي و حكومتي و همچنين گاه در خواسته هاي قومي و آرمان هاي ملي به نوشتن شرح حال يك ...قوم دست برده و از اينرو نمي توان در تمام موارد آنرا صحيح و در قالب حقيقت موجود در گذشته در نظر گرفت.
تاريخ ايران را از منابع فوق مي توان گزارش نمود:
1- نوشته هاي مورخان يوناني و رومي و ارمني و كلداني كه معاصر پادشاهان هخامنشي، اشكاني و ساساني بوده و اغلب ناظر وقايع تاريخ ايران بوده اند. از اينرو قول ايشان در نزد محققان با مختصري ايجاد تعادل معتبر است مانند نوشته هاي هرودوت ، گزنفون و كتزياس
- هرودوت: يوناني، «در يوناني هرودوتوس» كه پدر مورخانش خوانند. از مردم هاليكارناس مستعمره يوناني در آسياي صغير بوده كه چون از مستملكات دولت ايران نيز بشمار مي رفته وي از اتباع ايراني شمرده مي شده است. 484 تا 425 قبل از ميلاد. نتيجه سياحت هاي خود را در ممالك مشرق زمين نوشته معروف به تاريخ هرودوت. روايات هرودوت راجع به ايران را حسن پيرنيا «مشيرالدوله» در جلد اول و دوم تاريخ ايران باستان بفارسي ترجمه نموده. دكتر هدايتي آن را به در چهار جلد بفارسي ترجمه و چاپ نموده.
- توسيديد Thucydide «يوناني»، 460- 395 ق.م. اوضاع ايران در جنگ هاي پلوپونز كه بين اسپارت و آتن واقع شده است را شرح داده.
- گزنفون «يوناني»، 430- 325 ق.م. شاگرد سقراط و چند كتاب درباره ايران دارد اول- سفر جنگي كورش كوچك. دوم- عقب نشيني ده هزار يوناني – سوم: كتابي درباره كودكان و نوجوانان موسوم به سيروپدي كه به معناي «تربيت كوروش» مي باشد زيرا كوروش بزرگ را اعلاي تربيت جوانان مي دانسته.
- كنه زياس، «يوناني» 415 تا 398 ق.م.، طبيب اردشير دوم، با كتاب هاي: پرسيكا (تاريخ ايران)، اينديكا (تاريخ هند) نوشته هاي او را درباره ايران زياد معتبر نمي دانند.
- برس «كلداني» معاصر اسكندر و سلوكي ها. و كساني ديگر مانند: پلوتارك (50-120 ميلادي)، ديودورسيسيلي، ازپ دوسزار (كشيش مسيحي)، آم مين مارسلن (330-400 ميلادي)
2- مورخان اسلامي اعم از عرب و ايراني كه تاريخ ايران بخصوص ايران در زمان ساسانيان را از قول ايرانياني كه قريب به عهد ساساني بوده اند روايت كرده، و يا اينكه مستقيما از منابع پهلوي و زردشتي (كه امروز گاها در اختيار ما نيست) مانند خداي نامه و غيره استفاده كرده اند. [قول اين مورخان در مورد ايران قبل از ساساني آميخته با اساطير و افسانه است. از اين لحاظ در آن مورد قابل اعتماد نيت – اما روايتشان درباره ساسانيان چون اين عصر متصل بزمان اسلام و عرب است و آثار ساساني تا چند قرن پس از سقوط آنان هنوز موجود بوده لذا قول ايشان در مورد ساسانيان و رسوم و آداب آن ها حجت مي باشد «دكتر محمد جواد مشكور- ايران در عهد باستان- سال 2537 پهلوي»].
- ابو عثمان عمروبن بحر الكناني معروف به جاحظ (160-255 هجري)
- طبري – ابو جعفر محمد بن جرير بن يزيدبن خالد طبري آملي متولد در آمل مازندران متوفي در بغداد در سال 310 هجري. كتاب او موسوم به تاريخ الامم و املوك و يا تاريخ الرسل و الملوك است كه راجع به ايران اطلاعات بسيار مفيد دارد.
- بلاذري (279 هجري) با فتوح البلدان كه درباره ساسانيان و شهر هاي ايران كه بدست عرب فتح شد.
ابن خرداذ به- 211 تا 300 هجري – ابتدا زردشتي بوده و بدست برمكيان مسلمان گرديد با كتاب اوالمسالك و الممالك كه در جغرافياست.
دينوري – 290 هجري با كتاب الاخبار الطوال و حمزه اصفهاني – 355 هجري – با كتاب سني ملوك الارض و الانبيا و مسعودي – 345 هجري ،اصطخري با كتاب صورالاقاليم و مسالك و الممالك در قرن چهارم.
- ابوريحان بيروني در اواخر قرن چهارم. صاحب كتاب الاثار الباقيه عن القرون الخاليه (ترجمه علي اكبر دانا سرشت) و كتاب الهند كه هردو از مدارك مهم تاريخ ايران قديم بشمار مي روند
- ابن مسكويه – اهل ري – در ابتدا زرتشتي بوده – قرن چهارم - كتاب تجارب الامم و تعاقب الهمم كه در اغلب موارد مشابه به تاريخ طبري مي باشد.
- ابن العربي – گريگوريوس ابولفرج ابن اهرون از علماي مسيحي مي باشد – 685 هجري – كتاب ابن عربي از اين لحاظ داراي اهميت است كه تاريخ ايران را از روي كتب و مآخذ يوناني گرفته است.
ابن خلدون – 806 هجري – فردوسي (شاهنامه) – ابن اسفنديار (تاريخ طبرستان) – ابن بلخي (فارسنامه) –
3- كتيبه ها و لوح هاي نوشته شده در عصر هخامنشي ، پارتي وساساني كه از منابع معتبر به شمار مي روند.
4- كتب پهلوي بزبان پهلوي ساساني كه اغلب ديني، افسانه و داستان است. جز چند مورد كه قبل از اسلام و در زمان ساسانيان نوشته شده، بقيه در دوره اسلامي و اغلب در قرن سوم و چهارم نگارش شده. اطلاعات آن ها را جز در مسائل ديني و ادبي و لغوي از لحاظ تاريخي چندان معتبر نمي دانند و غالبا مخلوط با افسانه و اسطير است.
5- آثار مكتوبي كه در روي اوراق مخصوص به زبان پهلوي ، تخاري و ايغوري و سانسكريت كشف شده كه مشهور آن آثار شهر تورفان در تركستان مي باشد و از منابع مهم تاريخ قديم ايران بشمار مي رود.
6- روايت هاي ادبي، سياحت نامه ها و گزارش هايي كه از چينيان تا روميان در مورد ايران گفته اند.
7- روايات مذهبي پهود و نصارا در كتب مذهبيشان، كه چون داراي نعصبات مذهبي است نبايد آن ها را بطور خام و كامل پذيرفت.
10 كتاب ودا، مخصوصا ريگ ودا كه از زمان با هم زيستن آريايي هاي ايراني و هندي ياد مي كند و كتاب اوستاي زرتشت. كه بايستي از آن ها با كمك تجزيه و تحليل ساير منابع استفاده نمود.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|
07-28-2014
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
تاريخ كهن (2)
ايران در گذر تاريخ
گفتار دوم: جغرافياي ايران
ايران كشوري كه 6 برابر جزاير بريتانيا وسعت دارد، آشكارا چشم اندازي متنوع و بسيار ناهموار ، معتدل و بي آب و علف دارد.
حسن پيرنيا (مشيرالدوله سابق) در كتاب ايران باستان اينگونه بيان مي دارد:
ممل...كتي كه ما آن را ايران مي ناميم قسمت اعظم سرزميني وسيع است كه در جغرافيا موسوم به «فلات ايران» مي باشد و حدود آن را طبيعت اينگونه تعيين كرده: در مشرق كوه هاي سليمان – در مغرب سلسله كوه هاي كردستان زاگرس از طرف شمال رود كورا (در سابق كورو مي گفتند به نام كوروش بزرگ) و درياي خزر و قسمت بالاي رود آمويه (جيحون) از طرف جنوب خليج فارس و درياي عمان».
بنابر اين فلات ايران را مي توان شامل ممالك ذيل دانست: ايران، افغانستان و بلوچستان (پاكستان) اين صفحه وسيع جلگه خيلي بلندي است كه از اطراف به كوه هاي بلند احاطه داشته و به واسطه بلندي فلات ناميده شده است. فلات مزبور مابين جلگه بين النهرين و دره رود سند واقع است. مساحت اين فلات دو ميليون و ششصد هزار كيلومتر مربع بوده كه از اين مساحت سهم ايران امروزي حدود شصت و سه درصد با تقريبا دو ثلث از كل ميشود (در اسفند 1306) و آنچه باقي مي ماند سهم ممالكي است كه از اوايل قرن 13 هجري تدريجا از دولت ايران كه سابق تمام فلات ايران را فرا گرفته بود جدا شده اند. فلات ايران از هر طرف به كوه هاي بلند احاطه شده است، در طرف شمال كوه هاي البرز كه از غرب به شرق امتداد داشته به طوري كه در غرب به كوه هاي ارمنستان و شرق به هندوكوش مي رسد. در سمت غرب كوه هاي كردستان قرار دارد كه به سمت شرق و جنوب كشيده شده و امتداد آن به درياي عمان و اقانوس هند مي رسد. در طرف مشرق سه رشته كوه متوازي موسوم به كوه هاي سليمان قرار داشته كه از شمال به جنوب امتداد دارد.
در وسط فلات ايران كويري است كه اهالي جنوب آن را "لوت" مي نامند. اين كوير با وجود اينكه پست ترين قسمت فلات است باز هم ارتفاعش به 609 متر مي رسد. عبور از كوير براي كاروان ها بواسطه باتلاق ها و تل هاي ماسه كه جا عوض مي كنند بسيار خطرناك است و اگر باد هم همراه آن ها شود بسيار مشكل است.
رودهاي مهم ايران: تنها رودخانه اي كه در فلات ايران قابل كشتيراني است «كارون» مي باشد كه از كوه هاي بختياري شروع شده و در خوزستان جاري است و به شط العرب مي ريزد. «كرخه» با نام قديم "خواسپ" از كوه هاي نهاوند جاري گرديده كه در قديم به خليج فارس مي ريخته اما اكنون به باتلاق هاي هويزه مي ريزد. رود «ارس» كه اراسك نام قديم آن مي باشد و يونانيان آن را آركسِس مي ناميدند، از كوه هاي آرارات جاري شده و به درياي خزر مي ريزد كه امروز مرز شمالي ايران را تشكيل داده است. رود «قزل اوزن» طولاني ترين رود ايران مي باشد و از كوه هاي چهل چشمه كردستان سرچشمه مي گيرد و به درياي خزر مي ريزد. رودهاي تجن و اترك نيز در شمال به درياي خزر مي ريزند. «زاينده رود» كه از زرد كوه سرچشمه گرفته و به مرداب گاو خوني ميريزد. رود «هيرمند» از كوه هاي بابا در افغانستان سرچشمه گرفته و به درياچه هامون مي ريزد. «هريرود» از كوه بابا در افغانستان سرچشمه گرفته و پس از سيراب كردن هرات به ريگزار خوارزم مي ريزد. «جيحون» در قديم آن را "وخش" مي گفته اند و يونانيان به آن اكوس مي گفته اند و آمودريا نيز نام دارد. از كوه هاي پامير سرچشمه گرفته به درياچه آرال يا خوارزم ميريزد. اين رود در زمان اسكندر به درياي خزر مي ريخته است و مسير كشتي هاي تجاري بوده كه از آن به رود «كورايا» يا "كوروش" در قفقاز نزديكي درياي سياه مي رفته اند، بدين ترتيب ارتباط تجاري هند و شرق با درياي سياه بيشتر با آب بوده است . بعد ها اين رود مجراي خود را تغيير داده بدرياچه آرال ريخته اما مغول ها در اوايل قرن هفتم هجري (قرت سيزده ميلادي) براي ويران كردن شهر "اورگنج" پايتخت خوارزم رود را به مجراي سابق انداخته اند و آب را به آن شهر برده اند و تقريبا تا سه قرن اين رود به درياچه خزر مي ريخته و بعد از آن دوباره به سمت درياچه آرال روانه شده است. آن طرف جيحون را به يوناني ترانس اكسيان يعني ماوراء النهر مي گويند. رود «سيحون» نيز در نوشته هاي هرودوت همچنين حالتي داشته است. «فرات» از مغرب ايران و از جبال توروس در تركيه روان مي شود و از بابل قديم مي گذشته و پس از پيوستن به دجله شط العرب را تشكيل داده و با هم به خليج فارس مي ريزند. «دجله» كه ايرانيان قديم آن را تگزه به معني ناوك و تيغ مي خوانده اند از كوه هاي فوق الذكر سرچشمه مي گيرد. به زبان پهلوي اين رود را اروند مي گويند. .
چنانكه گفته شد فلات ايران محدود به درياي خزر است اين اسم بمناسبت مردماني است كه موسوم به خزر بوده اند و در كنار شمال غربي اين دريا مدتي به سر مي برده اند. اروپاييان اين دريا را "كاسپين" مي نامند بعضي از محققين بر اين عقيده اند كه اين اسم از اسم مردماني آمده كه در اعصار قبل از تاريخ سكنه بومي اين سرزمين بوده اند. قبل از آمدن آريايي ها بايران مردمان بومي ايران موسوم بوده اند به «كاس پو» و اين اسم در جمع "كاسپ" يا "كسپ" مي باشد. همچنين بعضي از محققين اسم قزوين (كسپين) و بحر خزر را كه اروپائي ها آن را كاسپين مي نامند مشتق از اسم مردمان مذكور مي دانند (عقيده پوفسور ا. هرتسفلد آلماني).
در جنوب فلات ايران به «خليج فارس» محدود مي گردد، خليج مذكور شعبه اي از اقيانوس هند بوده و جزو گرمترين نقاط دنيا به حساب مي رود، اين خليج شبه جزيره عربستان را از ايران جدا مي كند و توسط تنگه هرمز به درياي عمان متصل مي گردد.
«درياچه اروميه» داراي نامي آرامي و به معني شهر آب است و در اوستا نام آن درياچه "چي چست" و بزبان فارسي كبوذان يا كبودان و در پهلوي كبوتان مي باشد.
اگر چه عرض جغرافيايي فلات ايران تقريبا بيست و چهار الي چهل و دو شمالي است و نمي بايست در اين عرض اختلافات آب و هوايي زيادي را در نقاط مختلف شاهد باشيم اما بواسطه اختلاف ارتفاع و عوارض جغرافيايي متفاوت آب و هوا هاي متفاوتي نيز در آن شاهد هستيم و بدين جهت همه قسم درخت و گل و ريحان در قسمت هاي مختلف ايران مي رويد.
راه هاي تجاري و روابط امروزه فلات ايران تقريبا همان است كه در تاريخ بوده لذا فقط بعضي را كه براي تاريخ اهميت دارد ذكر مي كنيم؛ راهي كه از بين النهرين به فلات ايران مي آيد از جائي كه موسوم به سلوكيه بود (در مقابل تيسفون) از دجله گذشته و متابعت دره دياله را كه به آرتي مي تا كه در نزدكي قزل رباط امروزه بود مي رسد و با گذشتن از كوه هاي زاگرس وارد دره بلند كرخه مي شود بعد اين راه به كامبادن كه كرمانشاه امروزه باشد مي رسيد و پس از عبور از كنگاور به همدان منتهي مي شد. همدان با شوشو و شهر هاي ديگر بواسطه راه هاي ديگر ارتباط مي يافت. راه ديگر راهي است كه از فلات ايران به هند ميرفته كه مي توان به راهي اشاره كرد كه از دره كابل شروع شده و از كوههاي سليمان گذشته به پيشاور كه در دره رود سند است مي رسد. ديگري كه كوتاه تر است از تنگه خيبر مي گذرد و فاتحين هند كه نادر شاه افشار يكي از آن هاست از اين راه گذشته اند. بالاخره راهيكه افغانستان را بدره آمويه ارتباط مي داد و امروزه نيز همان اهميت را دارد كه راهي است كه از باميان و بلخ شروع شده و كوه هاي هند و كوش را بريده به دره مذبور ميرسد. ساير راه هاي ايران يعني از ري به آذربايجان و گيلان و خراسان و از خراسان به آسياي ميانه و از بندرعباس ( كه در قديم گُمرون بوده) به شيراز و از ري از راه دامغان به طبرستان همان بوده كه حال هم هست.
عدد نفوس فلات ايران دقيق معلوم نبوده اما حدس مي زنند كه بايد جمعيت ايران و افغانستان و بلوچستان شانزده ميليون باشد.
زيستگاه انسان ايراني بر روي دامنه هاي كم شيب و دشت هاي شمال و غرب ترمركز يافته است كه در سراسر كوه هاي البرز به سوي ايالت هاي ساحلي درياي خزر گسترش يافته است.
گذشته از رودخانه هاي كارون و كرخه، هيچ شبكه رودخانه اي منظمي در ايران براي تامين آبياري، آنچنان كه در عراق مصر هست، وجود ندارد.
در تمام جنبه هاي با اهميت، ايران از نظر اقتصادي كشوري خود كفا است. حيوانات وحشي اگر چه به طور شايع در ايران وجود نداشته است ولي بقاياي تعداد كافي از آن ها به ما يادآور مي شود كه در ايران باستان هيچ موضوعي عمومي تر از اين حيوانات وحشي در نزد هنرمندان و صنعتگران نبوده است.
منطقه گرايي همواره نقش مهمي را در تاريخ كشور بازي كرده است.
از ساير اطلاعات جغرافيايي چون ارتباط مستقيمي با تاريخ ندارد مي گذريم اما اين نكته را كه براي تاريخ اهميت دارد بايستي در نظر داشت: فلات ايران پلي است كه آسياي بالاخص را به آسياي پيشين (آسياي صغير و ارمنستان و بين النهرين و شامات و عربستان غربي و شمالي ) اتصال داده و آسياي پيشين را ممالك درياي مغرب (مديترانه) نيز مي نامند، كه موقعيت در تاريخ اهميت فراواني داشته
برخي نام هاي جغرافيايي در كتاب اوستا:
در بخش اول كتاب ونديداد كه از كتب پنجگانه اوستا است از شانزده سرزمين به شرح زير ياد شده است:
1- ائيريان وئجه (كشور آريا ها) 2- سوغده (كشور سغد) 3- مورو (مرو) 4- باخذي (بلخ و باختر) 5- نيسايه (حوالي نيشابور يا سرخس) 6- هرايو (هرات) 7- واي كرته (كابل) 8- اوروه ( طوس يا غزنه) 9- وهركان (گرگان) هرهواتي (رخج در جنوب افغانستان) 11- اي تومنت (وادي هيرمند) 12- رگا (ري) 13- شخره (شاهرود) ورنه (صفحه البرز يا خوار) 15- هپت هندو (پنجاب هند) 16- ولاياتي كه در كنار رودخانه رنگهه بوده است.
سعي بر اين است كه در ادامه با توجه به تقسيمات تاريخي جغرافياي هر دوره تاريخي را همراه با شرح رخداد ها و وقوع اتفاقات بيان نماييم.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
07-28-2014
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
فرهنگ واژگان نوروز
پیش نهاد هایی برای خوان نوروزی
هفت سین : ۱ – سبزه ، ۲- سپند ، ۳- سپندار (شمع) ، ۴- ستر (سکه) ، ۵- سرکه ، ۶- سماک ، ۷- سمنو ، ۸- سنجد ، ۹- سیب و ۱۰- سیر هفت شین : شب افروز (شمع) ، ۱۱- شانه ، ۱۲- شایه (میوه) ، ۱۳- شیرینی ، ۱۴- شاهنامه ، ۱۵- شیر ، ۱۶- شکر ، ۱۷- شاه بو (عود) ، ۱۸- شب چره (آجیل) ، درکنار ِ ، ۱۹- ماهی ، ۲۰- نسک (کتاب) ، ۲۱- آیینه ، ۲۲- انار ، ۲۳- تخم مرغ ، ۲۴- عروسک خواجه پیروز ، ۲۵- نارنج ، ۲۶- نان
نمادها :
سبزه: سبزه از گندم یا جو درست می شود که خوراک آدمی ست و هم نماد خجستگی و فزونی ، شادی و سرسبزی است . سه سبزه به نشانه ی گفتار نیک
کردار نیک و اندیشه ی نیک در خوان می گذارند.
اسپند: اسپند { به چم ِ مقدس } زداینده ی چشم بد و رشگ ورز
سپندار: شمع ، شب افروز { برای هفت شین ! } نماد روشنایی و تابش آتش
سِتِر: سکه ، نماد خجستگی و سرشاری ِ کیسه
سرکه: نماد شکیبایی / برای پاکیزگی و گندزدایی
سماک: سماق / به رنگ خورآمد ِ (طلوع) خورشید است و نماد آغاز دوباره
سمنو: سمنو از جوانه ی گندم درست می شود که نماد خوبی برای زایش و باروری گیاهان است
سنجد: بوی و برگ و شکوفه ی درخت آن انگیزه ی دلباختگی است
سیب: نمادی از زایش و باروری و همچنین دلباختگی
سیر: دارویی برای تن درستی
آجیل: نماد خجستگی و بالندگی
آیینه: نماد به خویشتن نگریستن
انار: از درختان ورجاوند از بهر رنگ سبز تند برگ ها و همچنین گل و غنچه ی آن که مانند آتش دان است
تخم مرغ: نمادی از زهک (نطفه) و نژاد
خواجه پیروز: حاجی فیروز / به سان عروسک در خوان هفت سین گذاشته می شود
شایه: میوه / نماد بالش و باروری
شیرینی: شیرین کامی در روز های سال
ماهی: در آب که نشانه ی روشنی دل است که نماد ایزد بانوی نیرومند آب ها آناهیتا می باشد که جایگاه بسیار والا در ایزدان ایران باستان دارد .
آناهیتا: ایزد بانوی دلباختگی ، باروری ، آب و پیروز مندی است
نارنج: نارنج شناور در میان آب نماد زمین بر روی آب است . در میتخت (Myth) آفرینش آمده است که پروردگار آب را آفرید سپس خدای گاه خود را بر آن بنیاد نهاد
نان: نماد روزی
نسک: کتاب / مسلمانان قرآن می گذارند و زرتشتیان اوستا ، برخی از مردم نیز در کنار نسک ورجاوند ، دیوان حافظ و شاهنامه ی فردوسی نیز می گذارند / نماد یاد خدا
- منبع: پالایش زبان پارسی ، parsi-l.com
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
07-28-2014
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
تاریخ زرتشتیان
گزارشی کوتاه از وضعیت اجتماعی بهدینان(زرتشتیان) در روزگار ناصرالدین شاه
پولاک پزشک ناصرالدین شاه از اهالی آلمان قدیم در سال های 1855 و 1882 در ایران به سر می...برده، او درباره ی شرایط اجتماعی زرتشتیان چنین مینویسد:
آنطور که خود آنها میگویند زرتشتیان به تعداد کم در شهرهای یزد و کرمان سکنی دارند. اینها که تصور میشد بت پرستند هرگاه فبرمان آزادی از حضرت علی در دست نداشتند(به واقع نامه ای که به حضرت علی نخستین امام شیعیان نسبت میدهند وجود خارجی ندارد و نامه ای جعلی است. بهدینان برای اینکه از تجاوزات مسلمانان در امان باشند میگفتند که محله خلف خان علی باغ و خانه حضرت علی در یزد بوده است و زرتشتیان خدمه ی این خانه و از آن زمان این نامه در دست آنان است در صورتی نه علی ابن ابی طالب یزد را به چشم دیده بود و نه نامه ای در پشتیبانی بهدینان نگاشته بود) و در حمایت پارسیان هند نبودند، تا کنون قلع و قمع شده بودند، پارسیان هند هر سال مقادیر معتنابعی پول برای زرتشتیان ایران میفرستند تا بتوانند باج لازم را به حکام بپردازند و توقعات آنان را ارضا کنند(زرتشتیان مکلف بودند که سالانه جزیه بپردازند و این رسم رسمی اسلامی و در قران ذکر آن آمده است، مبلغ جزیه بهدینان معمولا از توان آنان بیشتر بوده و از جزیه به عنوان یکی از ابزارهای اصلی نابودی آنان استفاده میکردند، این جزیه ها همیشه وصول میشدند ولو به غیمت غارت خانه و زندگی افراد، در آن دوران زرتشتیان بسیار فقیر بودند و به گفته ی کسانی که این وضعیت را دیده اند نقل میکنند که فقیر ترین مسلمانان از زرتشتیان توانگرترند و در پایان باید افزود که جزیه و اقدامات همراه آن تنها یکی از موارد ستم به زرتشتیان بوده است)، زیرا آنان بسیابر علاقه مند هستند که بقایای همکیشان در سرزمین مادری بمانند و آتش مقدس را پاس دارند و به همین دلیل نگرانند که مبادا اینها تمام و کمال به مهاجرت بپردازند.
نماینده ای از طرف پابرسیان هند به تهران گسیل شد تا برای زرتشتی های ایبران کسب اجازه کند که اولا مالیات آنها از هندوستان پرداخته شود، ثانیا مدرسه ای برای تبربیت کودکان زرتشتی تاسیس گردد(این فرد سوشیانت معاصر ما همان مانکجی هاتریا است که پس از سی سال تلاش بالاخره جزیه را از روی نفوس زرتشتیان برداشت، مانکجی به درستی دانسته بود که بدترین مایه سیاه روزی زرتشتیان بی سوادی آنان است.زیرا آنان تحصیل را به هیچ وجه نداشتند. بنابراین مانکجی هاتریا با تلاش بسیار مدرسه ای در تهران تاسیس و با زحمات فراوان شماری از کودکان زرتشتی را از یزد و کرمان به آنجا برد. در بسیاری از موارد مانکجی از جیب خود پول هایی را به خانواده این کودکان میداد تا پدر و مادر به آمدن آنان به تهران رضایت میداند....)
اما دولت با این دو تقاضا مخالفت کرد. در مورد نخست، برای این که این کار نوعی دخالت خارجی ها در مملکت ایران تلقی میشود. در مورد دوم از آن جهت که نمیتوانستند به خیال خود برای بت پرستان مدرسه ترتیب دهند.
بیش از همه زرتشتی ها از این ناراحتند که دختران زیبایشان را یا فریب میدهند و یا به زور میربایند و بعد به بهانه ی اینکه آنها مسلمان شده اند از استردادشان مطلقا خودداری میورزیدند(این مساله حقیقت تاریخی دارد و به غیر از دختران گاهی مسلمانان زنان شوهردار و بچه دار را نیز میدزدیدند و به دروغ و بهانه مسلمان شدندشان از استرداد آنها خودداری میکردند).
گبرها به عنوان بازرگان و اقتصاد دان از شهرت بسیار برخوردارند و پشتکار،و تحمل و درستکاری آنها زبانزد است.
در کار تجارت با هندوستان واسطه هستند و صاحب چند کاروانسرا در تهبران و اصفهان و شیراز هستند.
با یکدیگر به فرس قدیم سخن میگویند(در حقیقت بهدینان با یکدیگر به پارسی دری سخن میگفتند و امروز نیز کمابیش میگویند) و روحانی آنها موبد نامیده میشود.
گورستانشان که یکی نزدیک تهران است در جاهای دور افتاده قرار دارد و آنطور که معروف است اجساد مردگان خود را چنان قرار میدهند که طعمه ی مرغان شکاری شوند(اجساد به طور معمول در دخمه توسط کرکس ها خورده میشدند و نه مرغان شکاری).
زرتشتی ها حق نداشتند به گرمابه مسلمانان وارد شوند و میتوانستند فقط به حمام ارمنیان و یهودیان بروند(مسلمانان زرتشتیان را نجس میپنداشتند به طوری که آنان در روزهای بارانی نیز حق بیرون رفتن از خانه را نداشتند زیرا به ضن مسلمانان زمین و افراد و اشیا را نجس میکردند.آنها همچنین نمیتوانستند به میوه و خوراک در بازار دست بزنند زیرا آنان را ناپاک میپنداشتند و همانگونه که اشاره شد در حمام های عمومی نیز چنین وضعیتی حکمفرما بود). از جشن های مذهبی، فقط نوروز را با مسلمانان مشترک دارند و بهتر بگویم مسلمانان با آنان شریکند؛ زیرا این جشن ها را از گبرها به عاریت گرفته اند.
هرچند که شاه ایران دین دیگری دارد، زرتشتیان در عمل وی را فرمانروای بر حق میدانند و به عنوان جانشین کاووس و جمشید گرامیش میدارند( زرتشتیان همواره پادشاه ایران را گرامی و سایه یزدان میدانسته اند و حتی در اوستا نیز مطالبی در رابطه با احترام و حمایت از پادشاهان درستکار آمده است).
تعداد نفوس آنها طبق شمارش بین هشت تا نه هزار تن برآورد میشود(این آمار بر اساس شمارش مانکجی هاتریا نخستین نماینده پارسیان به دست آمده.ایشان کاری فوق بشری کرده و شهر به شهر و روستا به روستا جستجو کرده و نام و نشان بهدینان را میجوییده است) .
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
07-28-2014
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
مي گويند آغا محمد خان قاجار معمولا نصف مرغ بريان را موقع ناهار و نصفه ديگر را شام مي خورد . تصادفا يک روز عصر نصفه ديگر مرغ بريان را گربه خورد . آشپز بيچاره از ترس غضب سلطان اخته! مرغ ديگري را با پول خود خريداري كرد و نصفه آن را موقع شام به حضور آغامحمد خان برد تا متوجه مطلب نشود .
آغامحمدخان ضمن صرف شام گوشه چشمي هم به آشپز انداخته گفت : « نصفه ديگر را فردا ناهار بياور !»
آشپز يكه خورد و عرض كرد : قربان ! نصفه اولي را امروز ناهار ميل كرديد . ديگر چيزي باقي نمانده است !
آغامحمدخان با عصبانيت گفت : « فضولي موقوف ! نصفه اي كه امروز آوردي قسمت راست مرغ بود اين نصف هم قسمت راست آن است . معلوم مي شود جرياني رخ داده كه مرغ ديگري خريداري كرده اي !
آشپز را فراست و تيز هوشي آغامحمدخان چنان مبهوت كرد كه تا مدتي دهانش باز و چشمانش خيره مانده بود
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
07-28-2014
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
اگر مدرس بميرد
پس از اينكه آيت الله مدرس طرح استيضاح سردار سپه (رضا خان ) را تقديم مجلس كرد و روز تاريخى استيضاح (27 مرداد 1303) فرا رسيد، كارآگاهان شهربانى و پليس هاى آشكار و رجاله هاى مزدور، و چاقو كشان چريك و هوچيان داوطلب و امثال آنها در ميان گروه تماشاچيان كنجكاو، در حوالى مجلس پراكنده شدند و نگاههاى مظنون و كله هاى مشكوك همه جا به نظر مى رسيد و احساس مى شد. .
در حوالى ساعت ده صبح مدرس عصازنان به مجلس آمد و از همان بدو ورودش تعزيه شروع شد.
هوكنان مزدور از دم در، طبق دستور شهربانى شروع به جنجال و اهانت را نسبت به مدرس گذاشتند.
صداهاى قالبى (مرده باد مدرس ) تمام صحن مجلس را پر كرد.
مدرس در آن جنجال خطرناك نه تنها هراسى به خود راه نداد و دست و پاى خود را گم نكرد بلكه دست از متلك گويى هم نكشيد و مثل اينكه آن حوادث را كاملا عادى و با نظر حقارت نگريسته باشد برگشت و به آن دسته اى كه مرده باد مدرس مى گفتند، گفت : (اگر مدرس بميرد ديگر كسى به شما پول نخواهد داد )
بالاخره مدرس هر طور بود خود را به سر سراى مجلس رساند. هنگاميكه از پله ها بالا مى رفت مجددا از صحن حياط صداى (مرده باد مدرس ) شنيد، مدرس مجددا روى خود را برگردانيد فرياد كشيد و گفت (زنده باد مدرس ، مرده باد سردار سپه ) اين جمله را چند نفر از وكلاى طرفدار سردار سپه شنيده غرغر كنان رد مى شوند و مدرس خود را به اطاق فراكسيون اقليت مى رساند.
سردار سپه به مجلس مى آيد و حتى به او خبر مى دهند كه مدرس گفته است (مرده باد سردار سپه ) از اين سخن خيلى اوقاتش تلخ مى شود و به خود مى پيچيد، مجددا از پائين صداى (مرده باد مدرس ) بلند مى شود. مدرس از همان اطاق بالا، پنجره را باز كرده سر خود را بيرون آورده فرياد مى زند (زنده باد مدرس ، مرده باد سردار سپه ).
به محض اينكه مدرس اين جمله را تكرار مى كند چند نفر از طرفداران دو آتشه سردار سپه از جمله سيد يعقوب انوار و يكى دو نفر ديگر با دوات و بادبزن و غيره به طرف مدرس حمله ور شده به او بناى ناسزاگويى را مى گذارند. اما سردار سپه كه قبلا هم شنيده بود مدرس چنين جمله اى را گفته اكنون هم با گوش خود همان جمله را مى شنود از جا در مى رود و به طرف مدرس حمله مى كند و يقه آن پيرمرد لاغر خسته را گرفته و او را با غضب كنج ديوارى گذاشته مى گويد: (آخر سيد تو از من چه مى خواهى ...؟!)
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
07-28-2014
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
رضاشاه سه تومان نمى ارزيد
در ميدان سپه تهران سيد حسين مدرس و شيخ الاسلام ملايرى به قصد رفتن به سعد آباد و ديدار رضاشاه پهلوى درشكه اى را پيدا كردند. قرار بود شب را در جعفر آباد منزل دوستى بخوابند و فردا صبح زود به سعد آباد بروند.
مدرس : درشكه چى ، تا جعفر آباد ما را چند مى برى ؟
درشكه چى : سه تومان . مدرس : سه تومان !! هرگز من سه تومان نمى دهم .
سردار سپه سه تومان نمى ارزد:lol: (مدرس رضا شاه را تا وقتيكه سردار سپاه بود رضا خان مى ناميد وقتى كه رضاشاه شد تازه او را سردار مى خواند.) (1)
-----------------------------
1.خواجه نورى بازيگران عصر طلائى (زندگى سيد حسن مدرس ) انتشارات جاويدان چاپ سوم تهران 1367 ص 157.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
07-28-2014
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ترور اشتباهى
در روز هفدهم آبانماه 1304 هجرى قمرى، ملك الشعراء بهار پشت تريبون مجلس نطق مفصلى با رويه يكى به نعل و يكى به ميخ زدن ايراد كرد.
كسانيكه از طرف رضاخان ماءمور كشتن ملك الشعراء بودند شخصى را جزء تماشاچيان مجلس داشته كه جاسوس( متر صد) خارج شدن او باشد.
چند نفر ديگر هم در صحن مجلس با اسلحه آماده در تاريكى كشيك مى دادند.
ملك الشعراء پس از پايان نطقش از جلسه خارج شد. فورا ماءمور مرگ هم از ميان تماشاچيان برخاست و با عجله خارج گرديد. هنوز چند دقيقه نگذشته بود كه صداى چند تير در صحن مجلس بلند شد...
شرح واقعه را خوب است از زبان خود ملك الشعراء بشنويم .
من در اطاق اقليت سيگار در دست داشتم ، در همان حال حاج واعظ قزوينى مدير دو جريده (نصيحت ) و (رعد) كه از قزوين براى رفع توقيف جريده اش به تهران آمده بود با يكى از رفقهايش براى تماشاى جلسه تاريخى و ديدن هنرنمايى رفقا هم مسلكانش به بهارستان آمد. رفيقش بليط داشت و وارد شد و حاج واعظ داخل بهارستان شد و فورا در اداره مباشرت براى گرفتن بليت وارد شد و قدرى هم معلل شد. من سيگار مى كشيدم و حاج واعظ بليت گرفته بهمراه اجل معلق داخل صحن بهارستان شد، از جلو سرسرا ،رد شد، عبا و عمامه كوچكى و ريش مختصرى و قد بلند و قدرى لاغر با همان گامهاى فراخ و بلند.( يعنى مثل ملك الشعراء بهار ) از در بيرون رفت كه از آنجا بطرف راست پيچيده و از در تماشاچيان وارد شود.
حضرات در زير درختها و پشت ديوار دو طرف در، به كمين نشسته بودند.
استاد آنها هم مترصد ايستاده بود كه ديدند بهار از در بيرون آمد، اينجا بود كه شروع به شليك كردند و گلوله اى به گردن واعظ مى خورد، واعظ به طرف مسجد سپهسالار مى دود. خونيان از پيش دويده در جلو خان مسجد به او مى رسند. واعظ آنجا به زمين مى خورد، پهلوانان ملى بر سرش مى ريزند و چند چاقو به قلب واعظ مى زنند و سرش را با كارد مى برند...!!
در اين حين يك نفر به رفيق آن جاسوس :f34r:خبر مى دهد كه يارو اينجاست و نرفته است . آن شخص به عجله بيرون مى رود و دوان دوان خود را به حضرات مى رساند و به آواز بلند مى گويد (بوده يير)!! يعنى (او نيست )...! (1)
-------------------------------------------------------------------------------------------------
1. بازيگران عصر طلائى ص 148.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
07-28-2014
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
چرا رضاشاه ترور نشد.
روزى كه قرار بود سردار سپه ( رضا خان ) :f34r:ترور شود، دو نفر از زبر دست ترين تيربندان ماءمور شده بودند نزديك در ورودى مجلس پشت اتومبيل حضرت اشرف مراقب باشند و اسلحه خود را زير عبا حاضر نگهدارند تا به محض خارج شده رضاخان از مجلس او را با تير بزنند.
در همان موقع چند نفر ديگر ماءمور بودند در محوطه جلو نگارستان بين مردم پراكنده شده و به محض شنيدن صداى تير از جاهاى مختلف شليك كنند تا به اين وسيله وحشت و آشوبى در ازدحام ايجاد شود و ماءمورين نفهمند كجا به كجاست .
من (منتخب السلطان ) و يكى دو نفر ديگر صبح همان روز صلاح نديديم كه يك چنين كار مهمى را ولو به نفع مملكت باشد به اعتقاد آدم غير معتمدى مثل پسر معتمدالسلطنه (قوام السلطنه ) انجام دهيم . اين بود كه به زحمت هر طورى بود سردار انتصار را پيدا كردم و قضايا را به او گفتم . او گفت : فورا خود را به آن دو نفر تروريست برسانيد و بگوئيد كه فعلا دست نگهداريد تا دستور ثانوى .
ما با شتاب خودمان را به نگارستان رسانيديم ، ازدحام عجيبى بود و به سختى مى شد جلو رفت .
از دور يكى از تروريستها را ديدم كه در پشت اتومبيل با عبا ايستاده و چشمش را به در مجلس دوخته است هنوز ما چند قدمى به زحمت جلو نرفته بوديم كه از حركت قراولان معلوممان شد ارباب دارد مى آيد...
اى داد و بيداد چه بكنيم تا ما بخواهيم مردم را عقب كنيم و جلو برويم كار از كار خواهد گذشت ..ماءيوس و وحشت زده در جاى خود خشك شديم تا اقلا ً توجه مردم را به خود جلب نكنيم .
از قضا و از بخت سردار سپه درست در وسط مجلس سيدى عريضه اى به سردار سپه داد و او را چند دقيقه به حرف كشيد و به اين طريق من خودم را به آن دو نفر عبائى رسانده و از آنجا دورشان كردم . (1)
------------------------------------------------------------------------
1 - بازيگران عصر طلائى ص 62.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
07-28-2014
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
برخورد اقای دیکتاتور با یک شاعر ضد استبداد و استعمار و دیکتاتوری
از فرخي يزدي به عنوان يكي از غزل سرايان بزرگ تاريخ معاصر ايران ياد ميكنند. او در 1267 متولد شد و در جريان جنبش مشروطيت از يزد به تهران آمد و با شعر و نثر و آثار ادبي خويش در مطبوعات، نهضت مشروطه را مورد حمايت قرار داد.
او قرارداد 1919 وثوقالدوله با انگليس را در اشعارش به باد انتقاد گرفت. كمي بعد روزنامه تندرو «طوفان» را بنيان نهاد و در آن به انتقاد از دولت پرداخت. در مجلس هفتم (مهر 1307 تا آبان 1309) به نمايندگي مردم يزد وارد مجلس شد و در رأس اقليت مخالفان رضاخان قرار گرفت. اودر اكثر جلسات مجلس سياستهاي مستبدانه رضاشاه و حكومتش را مورد اعتراض قرار ميداد. اكثر نمايندگان اين دوره از عوامل رضاشاه بودند كه با تقلب و تزوير به مجلس راه يافته بودند. آنان سعي داشتند فرخي را به نحوي رنج دهند تا او خود داوطلبانه مجلس را ترك گويد. آنها آشكارا به فرخي دشنام ميدادند و او را با كلماتي چون «دشمن وطن» و «ضد اصلاحات» صدا ميكردند؛ اما فرخي به شيوهي آزاد مردان اهانتها را تحمل ميكرد و حاضر نبود سنگر مجلس را ترك گويد.
يك روز عدهاي از نمايندگان اكثريت تصميم گرفتند در داخل مجلس او را كتك بزنند. آنها ابتدا براي آنكه او را به خشم آورند به وي دشنام دادند؛ اما فرخي كه به نقشهي آنها پي برده بود در جواب آنها سخني نگفت. ولي اكثريتيها دست بردار نبودند. آنان با جسارت جلو رفتند و شروع به كتك زدن او كردند. فرخي سعي كرد تا حدي كه ميتواند از ضربات آنها خود را در امان نگه دارد؛ اما آنها بيرحمانه او را كتك زدند به طوري كه خون از دهان و بيني او سرازير شد.
پس از پايان ماجرا فرخي با دهان خونآلود رو به بقيهي نمايندگان كرد و گفت: وقتي در پايتخت يك مملكت، آن هم در مجلس، نمايندهاي را اين طور كتك ميزنند ببينيد در بيرون مجلس چه خبر است و چه به روزگار مردم ميآورند!»
فرخي يزدي در پايان مجلس هفتم پس از آنكه مصونيت پارلمانياش خاتمه يافت، از بيم جان خود مدتي از نظرها ناپديد شد سپس بدون گذرنامه از مرزهاي شمالي به اتحاد جماهير شوروي گريخت و از آنجا به آلمان رفت ودر برلين اقامت نمود.
تيمورتاش وزير دربار رضاشاه زماني در اروپا با وي ملاقات كرد و به او اطمينان داد كه در صورت بازگشت به ايران مورد رأفت و مهر ملوكانه قرار خواهد گرفت. فرخي با اين فريب به تهران بازگشت تا اينكه عدهاي به اسم «طلبكار مالي» شكايتي عليه او طرح كردند و وي را با برنامهريزي به زندان كشاندند.
فرخي در زندان يك بار اقدام به خودكشي كرد اما او را از مرگ رهانيدند تا اينكه در 25 مهر 1318 در زندان رضاخان با آمپول هوا كه توسط «پزشك احمدي» به وي تزريق شد به قتل رسيد. چهار سال بعد وقتي «پزشك احمدي» در دادگاه جنائي تهران به جرم «قتلهاي عمد در عصر رضاشاه» به اعدام محكوم شد، از جمله جرائم اعلام شدهاش در دادگاه قتل فرخي يزدي بود.
پس از مرگ فرخي يزدي، غزلها و اشعار پرباري كه وي در زندان سروده بود و در آنها به انتقاد از استبداد رضاشاهي پرداخته بود، كشف گرديد.
با استفاده از:
ـ هزار و يك حكايت تاريخي، محمود حكيمي،ج 3.
ـ شرح حال رجال سياسي و نظامي معاصر ايران، نشر گفتار.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
|
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 08:52 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|