دورود ....دیروز دست خانوم بچه هارو گرفتیم رفتیم لب ساحل... دریا آروم بود خواب بود...منم مثه بچگیام لخت شدم پریدم توو آب.....منم میخواستم یه قایق کاغذی درست کنم از بچگیم بلد نبودم..نتونستم..به جاش هواپیما درست کردم...انداختم توو آب....
خلاصه هم دل و هم تن رو زدیم به دریا.....بعد چند وقت که حموم نرفته بودیم......کلی حال اومدم...
هواپیما
سفر ، کنایه ای از مرگ است
همین که بال هواپیما
ترا ز خاک به سوی پرنده ها راند
دلت به مرغ گرفتار در قفس ماند
تو درهواپیما
میان عالم
پیدا و عالم پنهان
نه در کمند زمینی ، نه در کمان زمان
ز هست و نیست رهایی ، چگونه می دانی
که کیستی و کجایی ؟
نمیدونم شعرش از کیه
چند تا عکسم گرفتیم دسته جمعی که براتون میزارم :
اولی خودمم با مادر بچه ها ...تنهایی رفتیم.
دومی همگی هستیم من و مادر بچه ها و خود بچه ها.
سومی یکی از بچه هارو پیچوندیم 4تایی رفتیم.
__________________
There's a fire starting in my heart
Reaching a fever pitch and
It's bringing me out the dark
Finally I can see you crystal clear