مشاعره واژه ای

[فرانک]

چون تو را در گذر ای یار نمیارم دید
با که گویم که بگوید سخنی با یارم

[مهدی]

ای دوست حقیقت شنواز من سخنی
با باده لعل باش و با سیم تنی
کانکس که جهان کرد فراغت دارد
از سبلت چون تویی و ریش چو منی

[فرانک]

بجان دوست که غم پرده شما ندرد
گر اعتماد بر الطاف کار ساز کند

[مهدی]

ز الطاف تو غیر از غم خوبان به دلم نیست
غم نیست‌که تاگویم از آنم برهانی
جز خواهش بوسیدن‌کامت بروانم
کامی نبود تا که بدانم نرسانی

[سالومه]

بهر بوسيدن پاي تو سر و روي مرا
سر آن نيست که از روي زمين برخيزد

[فرانک]

تو آنی کر آن یک مگس رنجا ای
که امروز سالار سر پنجه ای

[مهدی]

ای شب خوش رو که تویی مهتر و سالار حبش
ما ز تو شادیم همه وقت تو خوش وقت تو خوش

[فرانک]

چه خوش گفت فردوسی پاکزاد
که رحمت بر آن تربت پاک باد

[مهدی]

ماییم و می و مطرب و این کنج خراب
جان و دل و جام و جامه پر درد شراب
فارغ ز امید رحمت و بیم عذاب
آزاد ز خاک و باد و از آتش و آب

[فرانک]

جان بی جمال جانان میل جهان ندارد
هر کس که این ندارد حقا که آن ندارد