بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > شعر

شعر در این بخش اشعار گوناگون و مباحث مربوط به شعر قرار دارد

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #551  
قدیمی 02-23-2010
آريانا آواتار ها
آريانا آريانا آنلاین نیست.
کاربر بسیار فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,863
سپاسها: : 1,245

743 سپاس در 365 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

یک نفسی عنان بکش تیز مرو ز پیش من
تا بفروزد این دلم تا به تو سیر بنگرم

سخت دلم همی‌تپد یک نفسی قرار کن
خون ز دو دیده می چکد تیز مرو ز منظرم

چون ز تو دور می شوم عبرت خاک تیره‌ام
چونک ببینمت دمی رونق چرخ اخضرم

چون رخ آفتاب شد دور ز دیده زمین
جامه سیاه می کند شب ز فراق لاجرم

خور چو به صبح سر زند جامه سپید می کند
ای رخت آفتاب جان دور مشو ز محضرم

خیره کشی مکن بتا خیره مریز خون من
تنگ دلی مکن بتا درمشکن تو گوهرم

ساغر می خیال تو بر کف من نهاد دی
تا بندیدمت در او میل نشد به ساغرم

داروی فربهی ز تو یافت زمین و آسمان
تربیتی نما مرا از بر خود که لاغرم
__________________
There's a fire starting in my heart
Reaching a fever pitch and
It's bringing me out the dark
Finally I can see you crystal clear
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #552  
قدیمی 02-23-2010
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

خب من نفهميدم چرا اين شعرا تاپيک جدا گونه دارن سنبل
جان بهتر نبود در اشعار زيبا مينوشتين ....
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #553  
قدیمی 02-23-2010
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض گر با سحر ها خو كنی

گر با سحر ها خو كنی



گر با سحر ها خو كنی بانگ خدا را بشنوی

دل را اگر گيسو كنی هر شب ندا رابشنوی

در آن سكوت جانفزا از عرش می آيد صدا

گوش دگر بايد تو را تاآن صدا رابشنوی

محو جان راز شو با جان شب دمساز شوی

تا از گلوی مرغ حق نام خدا را بشنوی

بال خدایی ساز كن تا عرش حق پرواز كن

كز قدسيان گلنغمه ی حي علا رابشنوی

باغ دعا پرگل شود هر برگ گل بلبل شود

در باغ شب گر بگذری عطر دعا را بشنوی

از سبزه ها وز سنگ ها سر می زند آهنگها

گر گوش جان پيدا كنی آهنگ ها را بشنوی



..

__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #554  
قدیمی 02-23-2010
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض روح بي‌تاب

روح بي‌تاب







روح بي‌تاب پر از نشئگي شاعر را
نتوان در قفس تنگ دو خط شعر كشيد...
خنجر سرد قلم آنچه كه تسخير كند؛
پر چندي به خون آغشته،
حاصل كشمكش واژه و يك پرواز است ...


----------------

__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #555  
قدیمی 02-23-2010
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض من اگر دست زنانم نه من از دست زنانم

من اگر...




من اگر دست زنانم نه من از دست زنانم
نه از اینم نه از آنم من از آن شهر کلانم

نه پی زمر و قمارم نه پی خمر و عقارم
نه خمیرم نه خمارم نه چنینم نه چنانم

من اگر مست و خرابم نه چو تو مست شرابم
نه ز خاکم نه ز آبم نه از این اهل زمانم

خرد پوره آدم چه خبر دارد از این دم
که من از جمله عالم به دو صد پرده نهانم

مشنو این سخن از من و نه زین خاطر روشن
که از این ظاهر و باطن نه پذیرم نه ستانم

رخ تو گر چه که خوب است قفص جان تو چوب است
برم از من که بسوزی که زبانه‌ست زبانم

نه ز بویم نه ز رنگم نه ز نامم نه ز ننگم
حذر از تیر خدنگم که خدایی است کمانم

نه می خام ستانم نه ز کس وام ستانم
نه دم و دام ستانم هله ای بخت جوانم

چو گلستان جنانم طربستان جهانم
به روان همه مردان که روان است روانم

شکرستان خیالت بر من گلشکر آرد
به گلستان حقایق گل صدبرگ فشانم

چو درآیم به گلستان گل افشان وصالت
ز سر پا بنشانم که ز داغت به نشانم

عجب ای عشق چه جفتی چه غریبی چه شگفتی
چو دهانم بگرفتی به درون رفت بیانم

چو به تبریز رسد جان سوی شمس الحق و دینم
همه اسرار سخن را به نهایت برسانم




مولانا



__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #556  
قدیمی 02-23-2010
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض باران




باران






ناگهان این شکست
این باران
آبی‌ها که خاکستری شده‌اند
و زرد
که کهربایی بد رنگ
در خیابانهای سرد
تن گرم تو.
در هر اتاقی که شد
تن گرم تو.
در میان همه مردمان
نبود تو
مردمانی که هستند همیشه
کسی غیرِ تو
سالیان سال
آسوده بودم در کنار درختان
آشنا بودم با کوهستان
شادکامی عادت بود.
حالا
ناگهان
این باران


--------------
جک گیلبرت



__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #557  
قدیمی 02-23-2010
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض نگفتمت مرو آن جا، که آشنات منم


نگفتمت











نگفتمت مرو آن جا، که آشنات منم

در این سراب فنا چشمه حیات منم


وگر به خشم روی صد هزار سال ز من

به عاقبت به من آیی که منتهات منم


نگفتمت که به نقش جهان مشو راضی

که نقش بند سراپرده رضات منم


نگفتمت که منم بحر و تو یکی ماهی

مرو به خشک که دریای باصفات منم


نگفتمت که چو مرغان به سوی دام مرو

بيا کـه قــوت پـــرواز و پـر و پــات منم


نگفتمت که تو را رهزنند و سرد کنند

که آتش و تبش و گرمی هوات منم


نگفتمت که صفت‌های زشت در تو نهند

که گم کنی که سرچشمه صفات منم


نگفتمت که مگو کار بنده از چه جهت

نظام گیرد خلاق بی‌جهات منم


اگر چراغ دلی دانک راه خانه کجاست

وگر خداصفتی دانک کدخدات منم



------------

مولانا





__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #558  
قدیمی 02-23-2010
آريانا آواتار ها
آريانا آريانا آنلاین نیست.
کاربر بسیار فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,863
سپاسها: : 1,245

743 سپاس در 365 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

دم بود نایی من در دمِ دم هستم نی
بند بندم همگی پر بود از نغمه وی


هر دم از دم بزند آتشم اندر رگ و پی
عشق دم گاه به رومم کشد و گاه به ری


گاه اندر عرب اندازد و گاهی عجمم
یا رب این نای و نی و ما و من و دمدمه چیست


دم به دم می دمد و صاحب دم پیدا نیست
پر صدا کرده جهان را ز منم این من کیست


منم این صاحب دم ،یا من او هر دو یکیست
او منم یا منم او یا بود از او منمم"


منم آن ذات که در عین صفات آمده ام
از حضور شه شیرین حرکات آمده ام


خضر راه حقم و از ظلمات آمده ام
گمرهان را هله از بهر نجات آمده ام


ای بسا مرده که یک دم شود احیا ز دمم
من که از باده خم هو مخمورم



نیست جز درد کشی چیز دگر منظورم
من ز هفتاد و دو ملت به حقیقت دورم


بر سر دار انا الحق زنم و منصورم
خصم اگر سنگ ببارد به سرم نیست غمم

مقدس فاني
__________________
There's a fire starting in my heart
Reaching a fever pitch and
It's bringing me out the dark
Finally I can see you crystal clear
پاسخ با نقل قول
  #559  
قدیمی 02-23-2010
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض وادی معرفت کجا ؟...

وادی معرفت کجا ؟...


دست نمی دهد به ما ، دست به ما نمی رسد
سد ّ میان آدمان تا به سما نمی رسد

وادی معرفت کجا ؟ واحه ی خون فشان کجا ؟
رهرو و رهزنان به هم سوی خدا نمی رسد

در سر ِ وادی فنا ، روح ز بارِ تن جدا
رحلت جان مست را ، دست به پا نمی رسد

در طلب جهان مشو ، بس که جهان صورت است
تا به جهان جان من ، دست گدا نمی رسد

پیش برو به سوی حق ، تا که بیابی آشنا
عکس مرو که سوی او کس به قفا نمی رسد



---------------------


مؤمن قناعت(شاعر تاجیک)
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #560  
قدیمی 02-23-2010
آريانا آواتار ها
آريانا آريانا آنلاین نیست.
کاربر بسیار فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,863
سپاسها: : 1,245

743 سپاس در 365 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

هین کژ و راست می‌روی باز چه خورده‌ای بگو
مست و خراب می‌روی خانه به خانه کو به کو

با کی حریف بوده‌ای , بوسه ز کی ربوده‌ای
زلف که را گشوده‌ای حلقه به حلقه مو به مو

نی تو حریف کی کنی ای همه چشم و روشنی
خفیه روی چو ماهیان حوض به حوض جو به جو

راست بگو به جان تو ای دل و جانم آن تو
ای دل همچو شیشه‌ام خورده میت کدو کدو

راست بگو نهان مکن پشت به عاشقان مکن
چشمه کجاست تا که من آب کشم سبو سبو

در طلبم خیال تو دوش میان انجمن
می‌نشناخت بنده را می‌نگریست رو به رو

چون بشناخت بنده را بنده کژرونده را
گفت بیا به خانه هی چند روی تو سو به سو

عمر تو رفت در سفر با بد و نیک و خیر و شر
همچو زنان خیره سر حجره به حجره شو به شو

گفتمش ای رسول جان ای سبب نزول جان
ز آنک تو خورده‌ای بده چند عتاب و گفت و گو

گفت شراره‌ای از آن گر ببری سوی دهان
حلق و دهان بسوزدت بانگ زنی گلو گلو

لقمه هر خورنده را درخور او دهد خدا
آنچ گلو بگیردت حرص مکن مجو مجو

گفتم کو شراب جان ای دل و جان فدای آن
من نه‌ام از شتردلان تا برمم به های و هو

حلق و گلوبریده با کو برمد از این ابا
هر کی بلنگد او از این هست مرا عدو عدو

دست کز آن تهی بود گر چه شهنشهی بود
دست بریده‌ای بود مانده به دیر بر سمو

خامش باش و معتمد محرم راز نیک و بد
آنک نیازمودیش راز مگو به پیش او

مولانا
__________________
There's a fire starting in my heart
Reaching a fever pitch and
It's bringing me out the dark
Finally I can see you crystal clear
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 3 نفر (0 عضو و 3 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 10:28 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها