|
 |
 |
 |
 |
 |
 |
 |
|
#5611
09-21-2010
|
||||
|
||||
رو بر رهش نهادم و بر من گذر نکرد
صد لطف چشم داشتم او یک نظر نکرد
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت آسمان صاف و شب آرام بخت خندان و زمان آرام خوشه ی ماه فرو ریخته در آب شاخه ها دست برآورده به مهتاب شب و صحرا و گل و سنگ همه دل داده به آواز شباهنگ 
|
| جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید | |
|
|
|
|
#5612
09-21-2010
|
||||
|
||||
پادشاها ز سر لطف و کرم بازش خوان
چه کند سوخته از غایت حرمان می‌رفت
__________________
|
|
#5613
09-21-2010
|
||||
|
||||
|
سری دارم چو حافظ مست لیکن
به لطف آن سری امیدوارم
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت! که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟ که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم استاد فاضل نظری
|
|
#5614
09-21-2010
|
||||
|
||||
|
ترکیب پیاله‌ای که درهم پیوست
بشکستن آن روا نمیدارد مست چندین سر و پای نازنین از سر و دست از مهر که پیوست و به کین که شکست
__________________
|
|
#5615
09-23-2010
|
||||
|
||||
|
دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای
فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت! که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟ که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم استاد فاضل نظری
|
|
#5616
09-23-2010
|
||||
|
||||
|
معاش خانه جانم اگر نه از قرص خورشید است
چرا ای خانه بی‌خورشید تو روشن نمی‌آیی
__________________
|
|
#5617
09-23-2010
|
||||
|
||||
|
اگر این درنده خویی ز طبیعتت بمیرد
همه عمر زنده باشی به روان آدمییت
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت آسمان صاف و شب آرام بخت خندان و زمان آرام خوشه ی ماه فرو ریخته در آب شاخه ها دست برآورده به مهتاب شب و صحرا و گل و سنگ همه دل داده به آواز شباهنگ
|
|
#5618
09-23-2010
|
||||
|
||||
|
آدمیت رحم بر بیچارگان آوردنست
کادمی را تن بلرزد چون ببیند ریش را راستی کردند و فرمودند مردان خدای ای فقیه اول نصیحت گوی نفس خویش را
__________________
|
|
#5619
09-24-2010
|
||||
|
||||
|
در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست
ريش باد آن دل كه با درد تو خواهد مرهمي
__________________
مدت ها بود سه چیز را ترک کرده بودم شعر را... ماه را.... و تو را ... امروز که به اجبار قلبم را ورق زدم هنوز اولین سطر را نخوانده تو را به خاطر آوردم و شب هاي مهتاب را... ولی نه...!! باید ترک کنم هم تو را....هم شعر را .... و هم٬ همه ی شب هایی را که به ماه نگاه می کردم... ====================================== مسابقه پیش بینی نتایج لیگ برتر ( اگه دوست داشتی یه سر بزن دوست من )
|
|
#5620
09-24-2010
|
||||
|
||||
|
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی
__________________
|
 |
| کاربران در حال دیدن موضوع: 6 نفر (0 عضو و 6 مهمان) | |
حالت خطی
|
|
اکنون ساعت 06:31 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.