|
 |
 |
 |
 |
 |
 |
 |
|
#5741
10-16-2010
|
||||
|
||||
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دائما نباشد حال دوران غم مخور
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت آسمان صاف و شب آرام بخت خندان و زمان آرام خوشه ی ماه فرو ریخته در آب شاخه ها دست برآورده به مهتاب شب و صحرا و گل و سنگ همه دل داده به آواز شباهنگ 
|
| جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید | |
|
|
|
|
#5742
10-16-2010
|
||||
|
||||
مباش بی می و مطرب که زیر طاق سپهر
بدین ترانه غم از دل به در توانی کرد گل مراد تو آن گه نقاب بگشاید که خدمتش چو نسیم سحر توانی کرد
__________________
|
|
#5743
10-17-2010
|
||||
|
||||
|
ای غایب از نظر به خدا می سپارمت
جانم بسوختی و به دل دوست دارمت
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت! که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟ که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم استاد فاضل نظری
|
|
#5744
10-17-2010
|
||||
|
||||
|
دگر کریم چو حاجی قوام دریادل
که نام نیک ببرد از جهان به بخشش و داد نظیر خویش بنگذاشتند و بگذشتند خدای عز و جل جمله را بیامرزاد
__________________
یک پاییز فقط برای من و تو
|
|
#5745
10-17-2010
|
||||
|
||||
|
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت
متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را
__________________
تو همه راز راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت آسمان صاف و شب آرام بخت خندان و زمان آرام خوشه ی ماه فرو ریخته در آب شاخه ها دست برآورده به مهتاب شب و صحرا و گل و سنگ همه دل داده به آواز شباهنگ
|
|
#5746
10-17-2010
|
||||
|
||||
|
به قیاس درنگنجی و به وصف درنیایی
متحیرم در اوصاف جمال و روی و زیبت اگرم برآورد بخت به تخت پادشاهی نه چنان که بنده باشم همه عمر در رکیبت
__________________
|
|
#5747
10-17-2010
|
||||
|
||||
|
بازاچه گاه گاهی بر سر نهد کلاهی
مرغان قاف دانند آیین پادشاهی
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت! که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟ که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم استاد فاضل نظری
|
|
#5748
10-17-2010
|
||||
|
||||
|
چنان پهن‌خوان کرم گسترد
که سیمرغ در قاف قسمت خورد
__________________
|
|
#5749
10-17-2010
|
||||
|
||||
|
زان حبه خضرا خور کز روی سبک روحی
هر کاو بخورد یک جو بر سیخ زند سی مرغ زان لقمه که صوفی را در معرفت اندازد یک ذره و صد مستی یک دانه و صد سیمرغ
__________________
یک پاییز فقط برای من و تو
|
|
#5750
10-17-2010
|
||||
|
||||
|
خیام اگر ز باده مستی خوش باش
با ماهرخی اگر نشستی خوش باش چون عاقبت کار جهان نیستی است انگار که نیستی چو هستی خوش باش
__________________
|
 |
| کاربران در حال دیدن موضوع: 4 نفر (0 عضو و 4 مهمان) | |
حالت خطی
|
|
اکنون ساعت 03:14 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.