مشاعره واژه ای

[دانه کولانه]

اینم یه شعر بهاری تقدیم به دوستان بهاری
با "خاک"

http://p30city.net/showpost.php?p=42204&postcount=3

[mary.f]

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

[ساقي]

ز عشق ناتمام ما جمال يار مستغني است
به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روي زيبا را
من از آن حسن روزافزون که يوسف داشت دانستم
که عشق از پرده عصمت برون آرد زليخا را

[abadani]

حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت
آري به اتفاق جهان مي توان گرفت

[ساقي]

به جان خواجه و حق قدیم و عهد درست
که مونس دم صبحم دعای دولت توست
سرشک من که ز طوفان نوح دست برد
ز لوح سینه نیارست نقش مهر تو شست

[دانه کولانه]

در جهان عيشي ندارم بي رخت ايدوست دوست
جز تو در عالم نخواهم اي بت عيار يار

[ساقي]

شمع جهان دوش نبد نور تو در حلقه ما
راست بگو شمع رخت دوش کجا بود کجا
سوی دل ما بنگر کز هوس دیدن تو
دولت آن جا که در او حسن تو بگشاد قبا

[دانه کولانه]

خب تا من جواب آقا مهدی رو میدادم جناب آقا/سرکار خانم ساقی ساقی جواب داده بودند

هر کس که به جان آرزوی وصل تو دارد

دشوار برآید که محقر ثمنست آن

مردی که ز شمشیر جفا روی بتابد

در کوی وفا مرد مخوانش که زنست آن

[ساقي]

آن خواجه را در کوی ما در گل فرورفتست پا
با تو بگویم حال او برخوان اذا جاء القضا
جباروار و زفت او دامن کشان می‌رفت او
تسخرکنان بر عاشقان بازیچه دیده عشق را

[دانه کولانه]

او می​رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان
دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می​رود