|
 |
 |
 |
 |
 |
 |
 |
|
#5821
12-17-2011
|
||||
|
||||
تا مطربان ز شوق منت آگهی دهند
قول و غزل به ساز و نوا می‌فرستمت
__________________
|
| جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید | |
|
|
|
|
#5822
12-17-2011
|
||||
|
||||
|
تا گنج غمت در دل ویرانه مقیم است
همواره مرا کوی خرابات مقام است
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت! که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟ که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم استاد فاضل نظری
|
|
#5823
12-17-2011
|
||||
|
||||
|
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
دل سودازده از غصه دو نیم افتادست
__________________
|
|
#5824
12-17-2011
|
||||
|
||||
|
تاب بنفشه می‌دهد طره مشک سای تو
پرده غنچه می‌درد خنده دلگشای تو
__________________
ــــــــــــــــــ خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست؟ ساقی کجاست؟ گو سبب انتظار چیست 
|
|
#5825
12-17-2011
|
||||
|
||||
|
وصل تو اجل را ز سرم دور همی‌داشت
از دولت هجر تو کنون دور نماندست
__________________
|
|
#5826
12-17-2011
|
||||
|
||||
|
تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود
__________________
ــــــــــــــــــ خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست؟ ساقی کجاست؟ گو سبب انتظار چیست
|
| کاربران زیر از MAHDI به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند : | ||
|
#5827
12-17-2011
|
||||
|
||||
|
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بی‌شمار آرد
__________________
|
|
#5828
12-17-2011
|
||||
|
||||
|
در مقامی که به یاد لب او می نوشند
سفله آن مست که باشد خبر از خویشتنش
__________________
ــــــــــــــــــ خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست؟ ساقی کجاست؟ گو سبب انتظار چیست
|
| کاربران زیر از MAHDI به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند : | ||
|
#5830
12-17-2011
|
||||
|
||||
|
گر از آن آدمیانی که بهشتت هوس است
عیش با آدمی ای چند پریزاده کنی ع
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت! که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟ که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم استاد فاضل نظری
|
| کاربران زیر از رزیتا به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند : | ||
 |
| کاربران در حال دیدن موضوع: 13 نفر (0 عضو و 13 مهمان) | |
حالت خطی
|
|
اکنون ساعت 03:48 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.