مشاعره واژه ای

[سالومه]

به يک کرشمه که نرگس به خودفروشي کرد
فريب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت

[مهبا]

بیا که فرقت تو چشم من چنان دربست

که فتح باب وصالت مگر گشاید باز

[فرانک]

دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد
چون بشد دلبر و با یار وفا دار چه کرد

[ساقي]

آن شب که دلی بود به میخانه نشستیم
آن توبه صد ساله به پیمان شکستیم
از آتش دوزخ نهراسیم که آن شب
ما توبه شکستیم ولی دل نشکستیم

[مهدی]

در میخانه بسته‌اند دگر
افتتح یا مفتح الابواب
لب و دندانت را حقوق نمک
هست بر جان و سینه‌های کباب

[مهبا]

یار با ماست چه حهجت که زیارت طلبیم

دولت صحبت آن مونس جان ما را بس

[فرانک]

آن شمع سر گرفته دگر چهره بر فروخت
وین پیر سالخورده جوانی ز سر گرفت

[مهبا]

خوش بسوز از غمش ای شمع که اینک من نیز

هم بدین کار کمر بسته و برخاسته ام

[MAHDI]

با درد خوش توان بود عمری به بوی درمان
با غم بسر توان برد گر غمگسار باشد
خواهی بساز کارم، خواهی بسوز جانم
با کار پادشاهان ما را چه کار باشد؟
عراقی

[سالومه]

دردم از يار است و درمان نيز هم
دل فداي او شد و جان نيز هم