مشاعره سنتی

[raha_10]

در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز
چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود

[amir ahmadi]

دل می خورد غم من و من می خورم غمش
دیوانه غمگساری دیوانه می کند

[raha_10]

دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نگشت
دایما یکسان نیاشد حال دوران غم مخور

[amir ahmadi]

روم به خواب که شاید ترا به خواب ببینم
کجاست خواب؟مگر خواب را به خواب ببینم

[raha_10]

منم آن شاعر ساحر که به افسون سخن
از نی کلک همه قند و شکر می بارم

[amir ahmadi]

مزد ان شب زنده داریهای عهد عاشقی
این دل روشن که در پایان کارم داده اند

[raha_10]

دل خرابی می کند دلدار را اگه کنید
زینهار ای دوستان جان من و جان شما

[behnam5555]

پر می و نقل است سرا، با همه پیکار چرا

شاهد مجلس بنشین، زاهد بطّال بیا

[behnam5555]

دیدی که خون ناحق پروانه شمع را

فرصت چنان نداد که شب را سحر کند؟

[behnam5555]

خوشوقت گروهی که در اندیشۀ یارند

چون کعبه‌روان روی به دیوار ندارند