عجب شاخه گلها به پایم شکستی
قلم زد نگاهت به نقش آفرینی
که صورت گری را نبود این چنینی
پری زاد عشق و محاسا کشیدی
خدا را به شور تماشاکشیدی .
.
..
...
....
تو دونسته بودی چه خوش باورم من
شکفتی وگفتی از عشق پرپرم من
تا گفتم کی هستی تو گفتی یه بیتاب
تا گفتم دلت کو تو گفتی که دریا
قسم خوردی بر ماه که عاشقترینی
تو یه جمع عاشق تو صادق ترینی
همون لحظه ابری رخ ماه روآشفت
به خود گفتم ای وای .....
مبادا دروغ گفت.
.
..
...
....
گذشت روزگاری از اون لحظه ناب
که معراج دل بود به درگاه مهتاب
در اون درگه عشق چه محتاج نشستم
تو هر شام مهتاب به یادت شکستم
تو از این شکستن خبر داری یانه؟
هنوز شور عشق رو به سر داری یانه؟
.
..
...
....
هنوزم تو شبهات اگه ماه روداری
من اون ماه رو دادم به تو یادگاری