باران شدی و باز هوا ابری ات شده
این باد سرد باعث بی صبری ات شده
چتر محبت تو شده سر پناه من
باران شدی ببار به دشت نگاه من
موسیقی ترنم باران ، صدای عشق
شاعر شدم که پیش روم پابه پای عشق
مادر ببین به عشق تو تصنیف خوان شدم
تو آن الهه ای که برایت بنان شدم
با اشک خود به زندگی ام شور داده ای
بر مثنوی تو جلوه ماهور داده ای
عشق شما خدای نکرده اگر نبود
اصلاً غزل نبود ، سرودن هنر نبود
هر شب سیاه مشق نوشتم برای تو
مانده میان هر غزلم ردّ پای تو
در عکس های کودکی ام پرسه می زنم
تا بشنوم به گوش دلم ، لای لای تو
" خیر از جوانی ات " غزل هر شب تو بود
یادش به خیر، خیر جوانی ، دعای تو
در آخر غزل به خدا می سپارمت
مثل همیشه از ته دل دوست دارمت