پارسی بگوییم در این تالار گفتگو بر آنیم تا در باره فارسی گویی به گفتمان بنشینیم و همگی واژگانی که به کار میبیندیم به زبان شیرین فارسی باشد |
12-09-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
شُـوَند نامگذاری صحنه در استان کرمانشاه
صحنه شهری است در استان کرمانشاه که به زبان کردی سخن می گویند و بیشتر مردمش از فرقه ی اهل حق هستند که شاخه ای از مذاهب شیعه ولی بسیار متفاوت با آن است .
این نام به اشتباه به صورت « صَحْنه » نوشته شده است . نام درست آن همان گونه که مردم آن بر زبان می رانند « سَهنه » است که در واژه هایی مانند سَناباد ( نام کهن مشهد ) ، سینا ، سَنا ( روشنایی )، سِنه ( نام بومی سنندج ) ،سایین دژ ، سان ( معادل خورشید در انگلیسی ) نیز یافت می شود . از آنجا که مردم این دیار اهل حق هستند و بسیاری از باورهای ریشه دار فرهنگ ایران کهن در آداب آنان وجود دارد به سادگی می توان نام سهنه را به شهر روشنایی معنی کرد . سَنَه به سَهنَه و سپس صَحنه تغییر کرده است . ناگفته نماند در زبان فارسی و کردی اصیل مخرج صاد و حاء وجود ندارد و صحنه نمی تواند ریشه ایرانی داشته باشد.این نام نادرست است و باید سنه یا سهنه نوشته شود . مانند توس ( طوس ) ، استهبان ( اصطهبان ) ، تهران ( طهران ) ، تپورستان یا تیرستان ( طبرستان ) که برای نمونه نام توس از نظر املایی امروزه اصلاح شده و دیگر طوس نادرست است .
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|
12-09-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ریشه زبان زد ( ضرب المثل ) " حکایت ما هم شده ، حکایت روباه و مرغ های قاضی "
گرگی و روباهی با همدیگر دوست بودند . روباه از هوش و زیرکی اش و گرگ از زور بسیار و چنگال تیزش بهره می برد. روباه شکار را پیدا و گرگ آن را شکار می کرد . سپس می نشستند و شکاری را که به چنگ آورده بودند ، می خوردند . از بخت بد چند روز شکاری نیافتند .با خودشان گفتند هر یک به راهی برویم شاید چیزی بیابیم و دیگری را آگاه کنیم. گرگ لانه مرغی پیدا کرد و با شتاب خودش را به روباه رساند و گفت که شکار یافتم . روباه شادمان شد و گفت : " چه پیدا کرده ای که این گونه شاد شده ای ؟ جای آن کجاست ؟ " گرگ گفت : " دنبالم بیا تا نشانت بدهم . " گرگ جلو افتاد و روباه هم در پی او. به خانه ای رسیدند . خانه ، حیاط بزرگی داشت و یک مرغدانی هم در گوشه حیاط بود . گرگ ایستاد ، رو به روباه کرد و گفت : " این هم آن شکار . ببینم چه می کنی. " روباه که بسیار گرسنه بود ، شابان به درون حیاط رفت و خودش را به مرغدانی رساند . در گوشه ای نهان شد تا در فرصتی مناسب به مرغدانی حمله کند . درون مرغدانی چند مرغ و خروس چاق بودند. در مرغدانی باز بود و او می توانست به آسانی یکی از مرغها را شکار کرده بگریزد . ولی ناگهان در اندیشه شد و با خود گفت : " در باز است و مرغ چاق در مرغدانی .پس چرا گرگ خودش به مرغدانی حمله نکرده ؟ تاکنون من شکار پیدا می کردم و او شکار می کرد . اکنون چه شده که او شکار به این خوشمزگی را دیده ، ولی کاری نکرده و آمده دنبال من . بی گمان خطری در کمین است. بهتر است بی گدار به آب نزنم . " با این فکرها روباه نزد گرگ برگشت . گرگ تا روباه را دست خالی دید ، خشمگین شد و گفت : " مطمئن بودم که تو توانایی شکار یک مرغ را هم نداری . چرا دست خالی بازگشتی ؟ " روباه گفت : " چیزی نشده . تنها می خواهم بدانم این خانه و این مرغدانی از آنِ کیست و چرا صاحب خانه در مرغدانی اش را باز گذاشته ؟ " گرگ گفت : " این خانه ، خانه شیخ قاضی شهر است که بی گمان کارگرش فراموش نموده در ِ مرغدانی را ببندد . " روباه تا نام قاضی شهر را شنید ؛ گریخت . گرگ شگفت زده شد و دنبال روباه دوید تا به او رسید و از وی پرسید: " چرا می گریزی چه شده ؟ " روباه گفت : " گرسنه بمانم بهتر از این است که مرغ خانه قاضی را بخورم . وقتی كه آن شیخ قاضی پی ببرد من مرغ خانه اش را دزدیده ام ، به مردم می گوید که گوشت روباه حلال است . مردم هم با شنیدن این حکم ، به دنبال روباه ها می افتند و نسل روباه را از روی زمین بر می دارند . گرسنه باشم بهتر از این است که دودمانم را به باد بدهم . " از آن به بعد هر گاه کسی بخواهد از در افتادن با افراد با نفوذ دوری نماید ، این زبان زد را می گوید :
" حکایت ما هم شده ، حکایت روباه و مرغ های قاضی "
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
12-09-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
معنی پوریا
پوریا پیوند « پور» به معنی « پُر» و « ی » نسبت و« الف » زیبایی است .( پور + ی + ا = پوریا ) پوریا یعنی بسیار دارنده .
نامهای کهن ایرانی که در کتاب گنجینه نامهای ایرانی ثبت است نام هایی چون پوروبّراتَر : پُر برادر / پورو تور : دارنده ی گاو نر بسیار / پورو داتا : بسیار دهنده ، سخی را داراست . در این نامها پور به معنی «پُر » است .
این نام را به خاطر پوریای ولی ( پهلوان محمود خوارزمی ) عارف و پهلوان ایرانی صاحب کتاب « کَنزُ الحقائق » به عنوان نام برای پسر برمی گزینند .
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
12-09-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
پاره ای همانندی میان زبان ریشه دار بلوچی با پهلوی باستان و نیز کردی فَهلوی ( فَیلی)
منبع:کِلک بلوچستان (جلال الدین میردادی)
آب: āp ئاو
آبستن: āpus ئاوِس
آزاد:
āz āt ئازاد
آبکی: āpih ئاوه کین
آوردن: āwurtān ئاوِردِن
آهن: āhēn ئاسِن
اجازه دادن: hishtan هِشتِن
اجتناب:ahrēč پیه ریز
اختر: stār ئاساره
اره:arrak ئه رره
اسب:asp ئه سب
استطاعت: tuwān تووان
اسیر:bastak دیل
اشک:ars ئه سر
اعطا کردن: baxšitan به خشین
استفراغ: gōkārtan هِق کِردِن
افسوس:apsōs ئه فسووس
اکنون:nūn ئیسَه
امر کردن: farmāten فه رموودن
امید: ōmēt ئمیت
امیدوار: ōmetvār ئمیتوار
اولاد:zāhak مِنالَل
دود: dūt دوو
شتر: uštur شُتُر
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
12-09-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
شـُـوَند نام گذاری ( وجه تسمیه ) لوس آنجلس در آمریکا:
لسآنجلس (در اسپانیایی یعنی شهر فرشته ها) و مخفف عبارت بزرگ تری است . نام کامل شهر این است :
\"La Ciudad de la Reina de los Angeles
به معنی «شهر ملکه ی فرشته ها »!
------------------
Los Angeles means \"the angels\" in Spanish, but the city's full name is \"La Ciudad de la Reina de los Angeles\" (\"The City of the Queen of the Angels\"). The Virgin Mary can also be referred to as the Queen of the Angels
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
12-09-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ترجمه ترانه میرزا کوچک خان برای آشنایی با زبان گیلکی
این وبلاگ سیاسی نیست و این متن برای آشنایی با گویش گیلکی آمده است .
چقدر جنگلا خوسی، ملت واسی خستا نبوسی، می جان جانانا
ترا گوما میرزا کوچیک خانا
خدا دانه که من نتانم خفتن از ترس دشمن، می دیل آویزانا
ترا گوما میرزا کوچیک خانا
چرا زودتر نایی، تندتر نایی تنها بنایی، گیلان ویرانا
ترا گوما میرزا کوچیک خانا
بیا ای روح روان، تی ریش قربان به هم نوانان، تی کاس چومانا
ترا گوما میرزا کوچیک خانا
اما رشت جغلان، ایسیم تی قربان کنیم امی جانا، تی پا جیر قربانا
ترجمه:
چقدر در جنگل برای مردم می خوابی، خسته نشدی/
جان جانانم، با توام ای میرزا کوچک خان/
خدا می داند که من نمی توانم از ترس دشمن بخوابم/
دلم آویزان است، با توام ای میرزا کوچک خان/
چرا زودتر نمی آیی، تندتر نمی آیی، تنها گذاشتی/
گیلان ویران را، با توام ای میرزا کوچک خان/
بیا ای روح روان، قربان ریشت/
به قربان چشمان آبی تو شوم با توام ای میرزا کوچک خان/
ما بچه های رشت، قربانت می رویم/ جانمان را زیر پایت قربانی می کنیم.
برگرفته از ترجمه بانو : زهره پری نوش با اندکی اصلاح در ترجمه
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
12-09-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
داستان مردی که کشتی اش غرق شد و در جزیره ای پناه گرفت .
کشتی مردی ماهیگیر در یک طوفان سهمگین غرق شد اما این مرد به گونه ی معجزه آسایی نجات یافت و توانست خود را به جزیره ای برساند .این مرد با رنج بسیار برای خود یک کلبه چوبین ساخت . روزی برای فراهم کردن آب به جنگل رفته بود ؛ وقتی به کلبه برگشت دید که کلبه دارد آتش می گیرد.
به بخت بد خود نفرین کرد و گفت : خدایا در این جزیره بی کس افتاده ام و اکنون که برای ساخت کلبه ای این همه رنج کشیدم باید این گونه از میان برود . چه کنم ؟ مرد از اندوه و افسردگی خوابش برد .
صبح روز بعد با صدای بوق یک کشتی از خواب پرید ؛ او نجات یافته بود!
وقتی سوار کشتی شد ، از ناخدا پرسید چگونه پی بردید که من در این جزیره هستم؟
ناخدا پاسخ داد : ما نشانه هایی را که با دود نشان می دادید دیدیم و دانستیم کسی در آن جزیره ی غیر مسکونی گرفتار شده است .
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
12-09-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ریشه زبانزد ( ضرب المثل ) « پاشنه ی آشیل » چیست »؟
در افسانه های یونانی این گونه آمده که پیشگویی شد، آشیل در جنگی با برخورد تیر کشته خواهد شد. بنابراین مادرش تتیس آشیل را به رود ستوکس برد که گفته میشد اگر کسی در آن شسته شود دارای نیروی آسیبناپذیری خواهد شد. تتیس فرزندش را در آن رود شست . ولی چون او فرزندش را از پا گرفته بود تا بدنش را بشوید، پاهای وی آسیبپذیر ماند. او در جنگهای بسیاری جنگید و زنده ماند.
آشیل قهرمان افسانه ای یونان است . مادرش او را در دریایی به نام دریای سیاه مردگان برای رویین تن شدن فرو برده بود .
تنها جایی از بدن او که آب دریا به آن نرسید پاشنه ی او بود که تنها ناتوانیگاه (نقطه ضعف) او به شمار می آمد این رویین تن از همین جا آسیب دید و پس از برخورد تیر با پاشنه، جان خود را از دست داد. ای کاش گویندگان و نویسندگان ما به جای این زبانزد از زبانزد « چشم اسفندیار » بهره می بردند . اسفندیار یا اسپندیار پسر گشتاسپ از کتایون و نواده لهراسب بود. اسفندیار رویینتن بود، در شاهنامه به چگونگی رویینتن شدن اسفندیار اشارهای نشده ولی در زراتشتنامه از زرتشت بهرام پژدو آمده است که زردشت اسفندیار را که نوزادی بیش نبود، در آب سپنتا ( مقدس)شستوشو داد که همین سبب رویینتنی او گشت و تنها چشمانش آسیبپذیر ماند.زیرا هنگامی که در آب رفت چشمانش را بست . اسفندیار در نبرد با ارجاسب فرماندهی سپاه گشتاسب را به دست داشت، و با پیروزی به نزدیک پدر برگشت اما گرزم پادشاه را بر اسفندیار شورانید؛ چنان که دستور داد اسفندیار را در گنبداندژ زندان کنند.اسفندیار به دست رستم (با راهنمایی سیمرغ) با تیر دو سری که به چشمانش برخورد کرد کشته شد. آشیل (به یونانی: Αχιλλεύς)، به (انگلیسی: Achilles) ریخت فرانسوی نام آخیلِس[۱] قهرمان اسطورهای یونان در داستان جنگ تروآ (troy) است. همه پیکر او به جز پاشنه پایش رویین بود و همین بخش تنش هم به مرگ او انجامید.
آشیل پسر پلئوس (پهلوان یونانی و از یاران هراکلس) و دریاپریای به نام تتیس بود. زئوس (خدای خدایان اساطیر یونان) می خواست با تتیس پیوند کند، ولی با این پیشگویی تایتان پرومتوس که :«پسر تتیس از پدر توانمندتر می شود . » او را به پلیوس پهلوان که بدو مهر می ورزید واگذاشت. تتیس آشیل نوزاد را به جهان زیرین برد و او را از پاشنه گرفته، در رود سیاه جهان مردگان (استیکس) فرو برد . همه ی تن او جز پاشنه که در دست مادر بود بدان آب آغشته شد و تنها آن جا آسیبپذیر ماند.
داستان ایلیاد در میانه جنگ تروآ و از درگیری آشیل و آگاممنون (سرکرده یونانیان) آغاز میشود. آشیل ، آگاممنون را وادار کرد دست از دلداده اش خروسئیس بکشد. آگاممنون نیز وی را واداشت دست از دلداده اش بریسئیس بکشد. پس آکیلیس آزرده شد و از جنگ کنارهگیری کرد. هکتور فرمانده سپاه تروا پسر عموی اشیل، پتروکلوس را میکشد و به دلیل همانندی بسیاری که میان اشیل و پتروکلوس بود، هکتور گمان کرد با آشیل پیکار کرده و او را کشته است. اما آشیل به کینجویی بر میخیزد و هکتور را میکشد و سپاه تروا را شکست میدهد. پیش از پایان جنگ، پاریس فرزند کوچک تر پریام، شاه تروآ، آشیل را به تیری زهرآلود آماج نهاد ( هدف قرار داد.). آپولون، خدای خورشید، تیر را به پاشنه آسیبپذیر آشیل رسانید و به زندگی کوتاه این پهلوان نامی پایان داد.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
12-09-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ریشه زبان زد ( ضرب المثل ) « از این ستون به آن ستون فرج است. »
به کسی که گرفتاری بزرگی برایش پیش بیاید و ناامید شود ؛ می گویند : « از این ستون به آن ستون فَرَج است .» یعنی تو کاری انجام بده هرچند به نظر بی سود باشد ولی شاید همان کار مایه ی رهایی و پیروزی تو شود .
مردی گناهکار در آستانه ی دار زدن بود . او به فرماندار شهر گفت : « واپسین خواسته ی مرا برآورده کنید . به من مهلت دهید بروم از مادرم که در شهر دوردستی است خداحافظی کنم . من قول می دهم بازگردم »
فرماندار و مردمان با شگفتی و ریشخند بدو نگریست . با این حال فرماندار به مردمان تماشاگر گفت : « چه کسی ضمانت این مرد را می کند؟ »
ولی کسی را یارای ضمانت نبود . مرد گناهکار با خواری و زاری گفت :
« ای مردم شما می دانید كه من در این شهر بیگانه ام و آشنایی ندارم. یك نفر برای خشنودی خدای ضامن شود تا من بروم با مادرم بدرود گویم و بازگردم .» ناگه یکی از میان مردمان گفت : « من ضامن می شوم. اگر نیامد به جای او مرا بكشید.»فرماندار شهر در میان ناباوری همگان پذیرفت. ضامن را زندانی كردند و مرد محكوم از چنگال مرگ گریخت. روز موعود رسید و محكوم نیامد.
ضامن را به ستون بستند تا دارش بزنند، مرد ضامن درخواست كرد: « مرا از این ستون ببرید و به آن ستون ببندید.» گفتند: « چرا ؟ » گفت: « از این ستون به آن ستون فرج است .»
پذیرفتند و او را بردند به ستون دیگر بستند که در این میان مرد محکوم فریاد زنان بازگشت. محكوم از راه رسید ضامن را رهایی داد و ریسمان مرگ را به گردن خود انداخت. فرماندار با دیدن این وفای به پیمان ،مرد گنهکار محکوم به اعدام را بخشید و ضامن نیز با از این ستون به آن ستون رفتن از مرگ رهایی یافت .
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
12-09-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
خوب است بدانیم چرا فقیر هستیم ؟
با سپاس از دختر کورش با کمی دخل و تصرف در اصل مقاله .
خوب است بدانیم چرا فقیر هستیم ؟
تفاوت كشورهای ثروتمند و فقیر، سابقه تمدن آنها نیست .
مصر بیش از 3000 سال تاریخ نوشته شده دارد و فقیر است .
اما كشورهای جدیدی مانند آمریکا ، كانادا، نیوزیلند ، استرالیا كه 150 سال پیش وضعیت شایسته ای نداشتند، اكنون كشورهایی پیشرفته و ثروتمند هستند .
تفاوت كشورهای فقیر و ثروتمند در میزان منابع طبیعی قابل بهره برداری آنها هم نیست .
ژاپن كشوری است كه سرزمین کوچکی دارد كه 80 درصد آن كوههایی است كه مناسب كشاورزی و دامداری نیست اما دومین اقتصاد توانمند جهان را پس از آمریكا دارد. این كشور مانند یك كارخانه پهناور و شناوری است كه مواد خام را از همه جهان وارد كرده و به صورت فرآورده های پیشرفته صادر می كند .
نمونه بعدی سویس است. كشوری كه هرگز كاكائو در آن کاشت نمی شود. اما بهترین شكلاتهای جهان را می سازد و صادر می كند. در سرزمین كوچك و سرد سویس كه تنها در چهار ماه سال می توان كشاورزی و دامداری انجام داد، بهترین لبنیات (پنیر) دنیا ساخته می شود . سویس كشوری است كه به امنیت، نظم و سختكوشی نامدار است و به همین خاطر به گاوصندوق دنیا مشهور شده .با اینکه سه ملت آلمانی ، فرانسوی و ایتالیایی در این کشور زندگی می کنند ؛ اما هیچ اختلافی با هم ندارند و هرکس فرزندش را به مدرسه قومیت خود می فرستد.
افراد تحصیل کرده ای كه از كشورهای ثروتمند با همتایان خود در كشورهای فقیر برخورد دارند برای ما مشخص می كنند كه سطح هوش و دانش نیز تفاوت قابل توجهی در این میان ندارد .
نژاد و رنگ پوست نیز مهم نیستند. زیرا مهاجرانی كه در كشور خود برچسب تنبلی می گیرند، در كشورهای اروپایی به نیروهای سازنده و کارآمد تبدیل می شوند .
پس تفاوت در چیست؟
تفاوت در رفتارهایی است كه در گذر سال ها " فرهنگ" و" دانش" نام گرفته است .
وقتی كه رفتارهای مردم كشورهای پیشرفته و ثروتمند را در طول تاریخ گذشته و اکنون بررسی می كنیم، در می یابیم كه بیشتر آنها تقریباً از این اصول پیروی کرده اند :
1 -"اخلاق گروهی" به عنوان اصل و پایه همزیستی
2 -" همبستگی " برای ایجاد یک جامعه یکپارچه مانند آنچه در کانادا است.
3 -" مسئولیت پذیری" هر کس کار خود را به درستی انجام دهد .مانند آنچه در ژاپن است.
4 -" احترام به قانون و مقررات" کسی در برابر قانون مصونیت ندارد.مانند فرانسه
5-" احترام به حقوق شهروندان دیگر" هر کس از هر دین و قومیت که هست در عقاید خویش آزاد است مانند ایران زمان کورش هخامنشی .
6 - "عشق به كار" در سویس نمایندگان مجلس حقوق نمی گیرند. این کار را از روی علاقه انجام می دهند.
7 -" تحمل سختیها" به منظور سرمایه گذاری روی آینده
8 -"خلاقیت" میل به ارائه كارهای برتر و فوق العاده
9 -" نظم پذیری"
10-" شایسته سالاری " کسی باید مدیریت کند که توانایی این کار را دارد و این را ثابت کرده است .وابستگی به این و آن ملاک گزینش نیست و این مهم ترین اصل برای پیشرفت یک جامعه است .
11- " دوستی میان دولتمردان و شهروندان و نیزدوستی با دیگر ملت ها " مانند مالزی که یک کشور نمونه اسلامی است. حجاب در این کشور اجباری نیست . ولی زنان مالزی اغلب محجبه اند .ولی آنان با زور و فشارهای پلیسی این گونه نشده اند.
اما در كشورهای فقیر، شمار اندکی از مردم از این اصول پیروی می كنند .
ما ایرانیان فقیر هستیم نه به این خاطر كه منابع طبیعی نداریم یا اینكه طبیعت نسبت به ما بی رحم بوده است، ما فقیر هستیم برای اینكه رفتارمان چنین سبب شده است.
ما برای آموختن و رعایت اصول بالا همت بایسته را نداریم.
فقر چیست ؟
فقر ، گرسنگی نیست .....
فقر ، برهنگی هم نیست ......
فقر ، گاهی زیر شمش های طلا خود را پنهان می كند .........
فقر ، چیزی را " نداشتن " است ، ولی ، آن چیز پول نیست ..... طلا و غذا نیست .......
فقر ، اندیشه ها را گرفتار می كند .....
فقر ، همان گرد و خاكی است كه بر كتابهای فروش نرفته ی یك كتابفروشی می نشیند. ......
فقر ، این است که مردمی تاریخ خود را نشناسند . کورش را که در کشورهای دیگر با افتخارنام فرزند خود می نهند و می گویند سیروس یا سایروس به انسانیت خدمت کرد . او بزرگمردی است که انسانیت مدیون اوست . اما کورش را در کشور خود بیشتر مردم نشناسند.
فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است ، كه روزنامه های برگشتی و کتاب های فروش نرفته را خرد می كند ......
فقر ، كتیبه ی سه هزار ساله و آثار تاریخی است كه روی آن یادگاری کنده اند .....
فقر ، پوست موز و زباله ای است كه از پنجره یك خودرو به خیابان انداخته می شود .....
فقر ، این است که بهترین کتابهای تاریخی ، جامعه شناسی و فرهنگی گمنام باشند ........
فقر ، شب را " بی غذا " سر كردن نیست ...
فقر ، روز را " بی اندیشه" سر كردن است ...
به نام ایرانیانی که در سازمان فضائی ناسا کار می کنند ، دقّت نمایید :
پروفسور محمد جمشیدی مدیر برنامه های داخلی ایستگاه فضایی ناسا
فیروز نادری مدیر برنامه اجرایی سیاره مریخ در ایستگاه فضایی ناسا
حمید برنجی عضو پژوهشگران ایستگاه فضایی ناسا
قاسم اسرار عضو هیئت مدیره ایستگاه فضایی ناسا !!
كاظم امیدوار عضو پژوهشگران ایستگاه فضایی ناسا
محمد جمشیدی مدیر كنترل تكنیك ایستگاه فضایی ناسا
رضا غفاریان مهندس لابراتوار نیرو محركه جت ایستگاه فضایی ناسا
پروفسور پرویز معین رئیس موسسه
مرکزی تحقیقاتی دانشگاه ناسا در آمریکا
پروفسور صمد حیاتی عضو هیئت مدیره ایستگاه فضایی ناسا
عبد الحمید كریمی در رابطه با ساخت موشك های فضایی در ناسا فعالیت دارند
خانم دكتر مقدم در آزمایشگاه پیشرانش جت در ناسا بر روی رادارها كار می كند
حدود 70 الی 80 ایرانی در ناسا فعالیت دارند
طبق آخرین آماری که گرفته شده و در روزنامه space چاپ شده, 43 درصد ناسااز پژوهشگران ایرانی می باشد
به این حقیقت افتخار كنیم یا به خاطر از دست دادن این همه استعداد افسوس بخوریم؟ و چرا نباید این دانشمندان در خاک پاک ایران باشند ؟ مشکل چیست ؟
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
|
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 06:39 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|