شعر در این بخش اشعار گوناگون و مباحث مربوط به شعر قرار دارد |

08-09-2011
|
 |
ناظر و مدیر تالارهای آزاد 
|
|
تاریخ عضویت: Dec 2010
محل سکونت: هرسین
نوشته ها: 5,439
سپاسها: : 7,641
11,675 سپاس در 3,736 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
با اجازه محیط زیست
دریا، دریا دکل میکاریم
ماهیها به جهنم!
کندوها پر از قیر شدهاند
زنبورهای کارگر به عسلویه رفتهاند
تا پشت بام ملکه را آسفالت کنند
چه سعادتی!
داریوش به پارس مینازید
ما به پارس جنوبی!
---------------------------------------------------
__________________
. . . . .
|
3 کاربر زیر از ترنم سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|

08-09-2011
|
 |
ناظر و مدیر تالارهای آزاد 
|
|
تاریخ عضویت: Dec 2010
محل سکونت: هرسین
نوشته ها: 5,439
سپاسها: : 7,641
11,675 سپاس در 3,736 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
رخش،گاری کشی می کند
رستم ،کنار پیاده رو سیگار می فروشد
سهراب ،ته جوب به خود پیچید
گردآفرید،از خانه زده بیرون
مردان خیابانی برای تهمینه بوق می زنند
ابوالقاسم برای شبکه سه ،سریال جنگی می سازد
وای...
موریانه ها به آخر شاهنامه رسیده اند!!
__________________
. . . . .
|
4 کاربر زیر از ترنم سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|

08-09-2011
|
 |
ناظر و مدیر تالارهای آزاد 
|
|
تاریخ عضویت: Dec 2010
محل سکونت: هرسین
نوشته ها: 5,439
سپاسها: : 7,641
11,675 سپاس در 3,736 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
تا ما به بیرون زنگ نزنیم
از شما چه پنهان
ما از درون زنگ زدیم!
------------------------------------------------ من تعجب می کنم
چطور روز روشن
دو ئیدروژن
با یک اکسیژن؛ ترکیب می شوند
وآب ازآب تکان نمی خورد!
__________________
. . . . .
|
5 کاربر زیر از ترنم سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|

09-27-2011
|
 |
کاربر خيلی فعال
|
|
تاریخ عضویت: May 2011
محل سکونت: نیست. رفته است..
نوشته ها: 782
سپاسها: : 312
1,461 سپاس در 592 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
چقدر این شعر را دوست دارم ...
چقدر شبیه مادرم شده ام
چرا نمی شناسی ام ؟!
چرا نمی شناسمت ؟!
می دانم که مرا نمی شنوی
و من این را از سیبی که از دستت افتاد , فهمیدم !
دیگر به غربت چشمهایت خو کرده ام و
به دردهای باد کرده ی روحم
که از قاب تنم بیرون زده اند ...
با توام بی حضور تو
بی منی با حضور من
می بینی تا کجا به انتحار وفادار ماندم
تا دل نازک پروانه نشکند ...
همه ی سهم من از خود ,
دلی بود که به تو دادم
و هر شب
بغض گلویت را
در تابوت سیاهی که برایم ساخته بودی گریستم
و تو هرگز ندانستی که زخم هایت
زخم های مکررم بودند
نخ های آبی ام تمام شده اند
و گل های بُقچه چهل تیکه دلم ناتمام مانده اند .
باید پیش از بند آمدن باران بمیرم !
حسین پناهی
__________________
آدمی شده ام ک شب ها لواشک به دست بی هدف خیابان های شهرش را راه می رود؛ گاهی می ایستد. به آدم ها .. دیوار ها .. خیابان ها .. خیره می شود وُ دوباره راه می رود وَ نمی داند چرا راه می رود!
غزل/.
|
4 کاربر زیر از GhaZaL.Mr سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|

05-06-2012
|
 |
مدیر بخش موبایل
|
|
تاریخ عضویت: Dec 2009
محل سکونت: شیراز
نوشته ها: 3,181
سپاسها: : 7,693
7,279 سپاس در 3,383 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
دلنوشته های زیبا از حسین پناهی
دلنوشته های زیبا از حسین پناهی
از شوق به هوا
به ساعت نگاه میکنم
حدود سه نصف شب است
چشم میبندم که مبادا چشمانت را
از یاد برده باشم
و طبق عادت کنار پنجره میروم
سوسوی چند چراغ مهربان
و سایه کشدار شبگردان خمیده
و خاکستری گسترده بر حاشیه ها
و صدای هیجان انگیز چند سگ
و بانگ آسمانی چند خروس
از شوق به هوا میپرم چون کودکیم
و خوشحال که هنوز
معمای سبز رودخانه از دور
برایم حل نشده است
آری از شوق به هوا میپرم
و خوب میدانم
سال هاست که مرده ام ...
صـدای پای تو که می روی
صـدای پای مــرگ که می آید . . . .
دیـگر چـیـزی را نمی شنوم !
...
به خوابی هزار ساله نیازمندم
تا فرسودگی گردن و ساق ها را از یاد ببرم
و عادت حمل درای کهنه ی دل را
از خاطر چشمها و پاها پاک کنم
دیگر هیچ خدایی
از پهنه مرا به گردنه نخواهد رساند
و آسمان غبارآلود این دشت را
طراوت هیچ برفی تازه نخواهد کرد
دم به کله میکوبد و
شقیقه اش دو شقه میشود
بی آنکه بداند
حلقه آتش را خواب دیده است
عقرب عاشق.....
صفر را بستند
تا ما به بیرون زنگ نزنیم
از شما چه پنهان
ما از درون زنگ زدیم!
شناسنامه
من حسینم
پناهی ام
من حسینم , پناهی ام
خودمو می بینم
...خودمو می شنفم
تا هستم جهان ارثیه بابامه.
سلاماش و همه عشقاش و همه درداش , تنهائیاش
وقتی هم نبودم مال شما.
اگه دوست داری با من ببین , یا بذار باهات ببینم
با من بگو یا بذار باهات بگم
سلامامونو , عشقامونو , دردامونو , تنهائیامونو
ها؟!
پیست!!
میزی برای کار
کاری برای تخت
تختی برای خواب
خوابی برای جان
جانی برای مرگ
مرگی برای یاد
یادی برای سنگ
این بود زندگی....
شب در چشمان من است
به سیاهی چشمهایم نگاه کن
روز در چشمان من است
به سفیدی چشمهایم نگاه کن
شب و روز در چشمان من است
به چشمهای من نگاه کن
چشم اگر فرو بندم
جهانی در ظلمات فرو خواهد رفت
کهکشان ها، کو زمینم؟!
زمین، کو وطنم؟!
وطن، کو خانه ام؟!
خانه، کو مادرم؟!
مادر، کو کبوترانم؟!
...معنای این همه سکوت چیست؟
من گم شده ام در تو... یا تو گم شده ای در من... ای زمان؟!
... کاش هرگز آن روز از درخت انجیر پایین نیامده بودم ...
کـــاش !
دیواره ها برای کوبیدن سر ناز کند
گریزی نیست
اندوه به دل ما گیر سه پیچ داده است
باید سر به بیابانها گذاشت!
در
سلام ،
خداحافظ !
چیزی تازه اگر یافتید
بر این دو اضافه کنید
تا بل
بازشود این در گم شده بر دیوار...
سالهاست که مرده ام
بی تو
نه بوی خاک نجاتم داد،
نه شمارش ستاره ها تسکینم...
چرا صدایم کردی ؟
چرا ؟
بــی شــــکـــــ . . .
جهــــان را بـــه عشــــق کســی آفـــریـــده اند
چـــون مـــن کـــه آفـــریـــده ام از عشـــــق
جهـــانی بـــرای تـــــو. . .
بهزیستی نوشته بود:
شیر مادر, مهر مادر, جانشین ندارد
شیر مادر نخورده مهر مادر پرداخته شد
پدر یك گاو خرید
و من بزرگ شدم
اما هیچكس حقیقت من را نشناخت
جز معلم ریاضی عزیز ام
كه همیشه می گفت
گوساله, بتمرگ
لنگه های چوبی درب حیاطمان گرچه کهنه اند و جیرجیر می کنند
ولی خوش به حالشان که لنگه ی همند...
و اما تو! ای مادر!
ای مادر!
هوا
همان چیزی ست که به دور سرت می چرخد
و هنگامی تو می خندی
صاف تر می شود...
__________________
گاهی حس میكنم
گذشته و آینده آنچنان سخت از دو طرف فشار وارد میكنند
كه دیگر جایی برای حال باقی نمی ماند...
|
6 کاربر زیر از hossein سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|

05-13-2012
|
 |
ناظر و مدیر ادبیات  
|
|
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432
2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
دلمون هندونه
فکرمون هندونه
رنجمون هندونه
با یه دست سرنوشت...
یکی شو برداریم بسه..
.................
خلوت حسین پناهی و درخت انجیر
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
|
4 کاربر زیر از ساقي سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|

05-15-2012
|
 |
ناظر و مدیر ادبیات  
|
|
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432
2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
حسین پناهی
عشق اگه محبت باشه....
بعد از نَفَس واجبترینه....
بی محبت و عشق؛
گِلِ خامِ دل آدمیزاده؛
چوبه....
چوب....
-------------
حسین پناهی 
از کتابِ:
بی بی یون
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
|
2 کاربر زیر از ساقي سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|

05-15-2012
|
 |
ناظر و مدیر ادبیات  
|
|
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432
2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
حسین پناهی
خدا، کرانِ بی کرانه ی شکوهِ پرستشِ من بود؛
و شیطان تنهاییِ اندیشه هایِ هولناکِ من!
-----------
حسین پناهی 
از کتابِ:
من و نازی
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
|
2 کاربر زیر از ساقي سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|

05-15-2012
|
 |
مدیر تالار کرمانشاه 
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 1,458
سپاسها: : 6,194
3,940 سپاس در 933 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
نیستیم
به دنیا می آییم
عکس یک نفره می گیریم
بزرگ می شویم
عکس دو نفره می گیریم
پیر می شویم
عکس یک نفره می گیریم
و بعد دوباره باز نیستیم
....
|
3 کاربر زیر از آناهیتا الهه آبها سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|

06-15-2012
|
 |
ناظر و مدیر ادبیات  
|
|
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432
2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
حسین پناهی
پنجره را باز کن
و از این هوای مطبوع بارانی لذت ببر ...
خوشبختانه
باران ارث پدر هیچکس نیست!
------------
حسین پناهی
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
|
4 کاربر زیر از ساقي سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
|
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 07:50 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|