شعر در این بخش اشعار گوناگون و مباحث مربوط به شعر قرار دارد |
07-21-2012
|
|
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 2,255
سپاسها: : 3,026
3,197 سپاس در 1,890 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
تلخ
بادام تلخ
باریکه ماه را چگونه دیده ای
از لابه لای پنجه ی برگت؟
گویی شکوفه ی عریانی از بلور
خفتیده در آغوش منحنی نور
و چشم های من
اندام ماه را چگونه عاشق شدید
از عمق ظلمت گودال خویش؟
آویختن به ریشه
بالا کشیدن از آوند نفسگیر شاخه تا نشانه ی بادام و
تجربه ای که ، تلخ
پا گرفت
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|
07-22-2012
|
|
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 2,255
سپاسها: : 3,026
3,197 سپاس در 1,890 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ما / لا / ریا
روزه ی سکوت گرفته ام
فقط برای تو می نویسم
این جا
شیر آب را که باز می کنی
گلبول های قرمز
آژیر می کشند
باغچه پُر می شود از فوران هوای مرداب و
دهان ، لبریز از طعم بوسه ی زالو
این جا رادیو را که باز می کنی
روز تمام موجها پُر از پیام صلحی ست
که عالی جناب های جهان
به سوی هم شلیک می کنند
|
07-23-2012
|
|
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 2,255
سپاسها: : 3,026
3,197 سپاس در 1,890 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ماهی سیاه کوچولو
حوض را که مرور می کنم
ورق به ورق
پُر از آرامش قرمز ماهیان سرخوشی ست
که حلول فصل تخم ریزی شان را
شمارش معکوس می کنند
پس
ماهی سیاه کوچک من کجاست؟
کسی از نردبان دی شب ماه
چیزی نمی داند؟
|
07-23-2012
|
|
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 2,255
سپاسها: : 3,026
3,197 سپاس در 1,890 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
مثلاً
بسیارند بهانه های دوری
به دستم بهانه ای بده
دست آویز کوچکی
تا در کنار تو باشم
اشاره ای
نوشته ای که خلاصه در
دو واه
عضلاتی گشاده در چهره و
لبخندی رها
به دستم بهانه ای بده
|
11-02-2012
|
|
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 2,255
سپاسها: : 3,026
3,197 سپاس در 1,890 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
حالا که نامه می نویسم
حالا که نامه می نویسم
همه خوابیده اند
می خواهم این لحظه در حضور بادهای جهان
اعتراف کنم که
من دست شسته
خاطره هایی عزیز کشته ام
به اینجای نامه که می رسم
در می زنند
به گمانم خبرنگاری از میان جعبه ی جادوست
آهای
هر که هستی باش
کلاغ های زیادی شنیده ام که شایعه قار می زنند
اما کسی اجساد خاطره های مرا نخواهد جست
چرا که ر خروسخوان
معجزه ای روی می دهد
|
11-02-2012
|
|
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 2,255
سپاسها: : 3,026
3,197 سپاس در 1,890 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
در کوه پایه
اینجا - در کوه پایه - جفت می شوند
آفریدگان بیهوده در بستر انتظاری بیهوده تر
و زمین ق ط ر ه ق ط ر ه
پُر می شود از چشم به
راهی غوغاییان
نه
زهدان کوه
باردار رسالتی نیست
نیست
محیط بان
بوته ی روشنایی را خفه می کند
با عصاره ی کربن
و ناقه
از هراس تفنگ های شکاری
در نطفه سنگ می شود
این جا در سینه ی هر مرد
فرهاد مسخی ست
و خواب شیرین کوه پایه
از انفجار های شبانه تکان می خورد
|
11-03-2012
|
|
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 2,255
سپاسها: : 3,026
3,197 سپاس در 1,890 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
در من ... در تو ...
دور ایستاده ام
در مرز تیره ی روشن شرمی زنانه
تا باز نشناسی ام
هر چند
در من تمام توست
در تو
تمام
آنچه دوست می دارم
|
11-03-2012
|
|
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 2,255
سپاسها: : 3,026
3,197 سپاس در 1,890 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
زندگی ؛ داستانی برای اجرا
داستانی برای اجرا
در مکانهای نامعین و زمان های لایتناهی
کلید می خورد
با پلان جرقه ای در ذهن و
بارقه ای در چشم
و صدای واضح تاپ تاپ
در متن سایه ی روشن آغاز
آغازی آغشته به توأمان شادی و اندوه
تا رقم زدن رؤیاهایت
در زمینه ی آهنگی
در پایان داستانی برای اجرا
در مکان های نامعین
تا زمانهای لایتناهی
|
11-06-2012
|
|
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 2,255
سپاسها: : 3,026
3,197 سپاس در 1,890 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
اعتراف
راه بریده ام
آری
سفره ی بی رونق کودکانم را
گوشه نانی شکسته ام
از برادران ناتنی خویش
من سینه ای ندریده ام
من گردنی نشکسته زبانی نبریده ام
گرده ای فقط
که کودکان سال خمپاره
قاتق قحطی کنند
|
11-06-2012
|
|
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 2,255
سپاسها: : 3,026
3,197 سپاس در 1,890 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
در پاکتی در گشوده
در پاکتی درگشوده
برایت مشتی سلام و بوسه فرستادم
با اندکی هوای نیالوده
و چند قطعه عکس نان برای تبرک
که پشتشان نوشته ام
آیا دوباره می بینمت ؟
آیا هنوز
وقتی که می دوم
دلت هوای شانه های مرا دارد ؟
آیا هنوز بر این عقیده ای که
دو دو تا مساوی چار است ؟
و هیچ قصد توبه نداری ؟
ناچارم برایت دعا کنم
از فرط عشق بمیری
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 2 نفر (0 عضو و 2 مهمان)
|
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 10:02 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|