مشاعره واژه ای

[shokofe]

از بهر خدا زلف مپیرای که ما را
شب نیست که صد عربده با باد صبا نیست

[FereShteH]

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل

کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها

[shokofe]

امشب ز غمت میان خون خواهم خفت
وز بستر عافیت برون خواهم خفت
باور نکنی خیال خود را بفرست
تا در نگرد که بی‌تو چون خواهم خفت

[FereShteH]

گو نام ما ز یاد به عمدا چه می‌بری

خود آید آن که یاد نیاری ز نام ما

[فرانک]

ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد

[FereShteH]

غم جهان مخور و پند من مبر از یاد

که این لطیفه عشقم ز ره روی یادست

[مهدی]

به غم نشاط من خاکسار نزدیک است
خزان من چو حنا با بهار نزدیک است
یکی است چشم فرو بستن و گشادن من
به مرگ، زندگیم چون شرار نزدیک است

[FereShteH]

ترا پاسبان است چشم تو و من

همی خفته می‌بینم این پاسبانرا

[yad]

غم زمانه که هیچ اش گران نمی بینم
دواش جز می چون ارغوان نمی بینم

[FereShteH]

تو آفتاب ملکی و هر جا که می روی

چون سایه از قفای تو دولت بود دوان