مشاعره واژه ای

[واران]

ديگران قرعه قسمت همه بر عيش زدند
دل غمديده ما بود که هم بر غم زد

[فرانک]

دل کز طواف کعبه کویت وقوف یافت
از شوق آن حریم ندارد سر حجار

[رزیتا]

با زمستان دل از آن گیسوی مشکین حافظ
زان که دیوانه همان به که بود اندر بند

[فرانک]

دل آزرده ما را به نسیمی بنواز
یعنی آن جان زتن رفته زبه تن باز رسان

[واران]

دل از من برد و روي از من نهان كرد
خدا را با كه اين بازي توان كرد

[فرانک]

این کیست بدین حال و که بودست و که باشد
جز شیر خداوند جهان حیدر کرار

[مهدی]

طور موسی بارها خون گشت در سودای عشق
کز خداوند شمس دین افتد به طور اندر صدا
پر در پر بافته رشک احد گرد رخش
جان احمد نعره زن از شوق او واشوقنا

[فرانک]

جان بی جمال جانان میل جهان ندارد
هر کس که این ندارد حقا که آن ندارد

[yad]

مرا به کارجهان هرگز التفات نبود
رخ تو درنظرمن چنین خوشش آراست

[واران]

ما در پياله عكس رخ يار ديده ايم
اي بي‌خبر ز لذت شرب مدام ما