|
 |
 |
 |
 |
 |
 |
 |
|
#6341
09-12-2011
|
||||
|
||||
مغنی نوای طرب ساز کن
به قول وغزل قصه آغاز کن که بار غمم بر زمین دوخت پای به ضرب اصولم برآور ز جای
__________________
آنان که با افکاری پاک و فطرتی زیبا در قلب دیگران جای دارند را هرگز هراسی از فراموشی نیست چرا که جاودانند  کوروش بزرگ javad.p سابق
|
| کاربران زیر از اهورا به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند : | ||
| جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید | |
|
|
|
|
#6342
09-13-2011
|
||||
|
||||
|
تعریف کردم از تو ، تورا چشم می زنند
هان! ای غزل بسوز که چشم حسود کور
__________________
چای داغی که دلم بود به دستت دادم...آنقدر سرد شدم ...از دهنت افتادم
|
| کاربران زیر از مهبا به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند : | ||
|
#6343
09-13-2011
|
||||
|
||||
|
چوسرو سرکشی ای یار سنگدل با ما
چه چشمهاست که بر روی تو ز اطراف است
__________________
آنان که با افکاری پاک و فطرتی زیبا در قلب دیگران جای دارند را هرگز هراسی از فراموشی نیست چرا که جاودانند کوروش بزرگ javad.p سابق
|
|
#6344
09-13-2011
|
||||
|
||||
بیا که فرقت تو چشم من چنان دربست
__________________
یک پاییز فقط برای من و تو
|
| کاربران زیر از shokofe به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند : | ||
|
#6345
09-14-2011
|
||||
|
||||
|
می خور که عمر سرمد گر درجهان توان یافت
جز بادهٔ بهشتی هیچش سبب نباشد حافظ وصال جانان با چون تو تنگدستی روزی شود که با آن پیوند شب نباشد
__________________
آنان که با افکاری پاک و فطرتی زیبا در قلب دیگران جای دارند را هرگز هراسی از فراموشی نیست چرا که جاودانند کوروش بزرگ javad.p سابق
|
|
#6346
09-17-2011
|
||||
|
||||
|
در هر هوا که جز برق اندر طلب نباشد
گر خرمنی بسوزد چندان عجب نباشد مرغی که با غم دل شد الفتیش حاصل بر شاخسار عمرش برگ طرب نباشد در کارخانهٔ عشق ازکفر ناگزیر است آتش که را بسوزد گر بولهب نباشد در کیش جان‌فروشان فضل و شرف به رندیست اینجا نسب نگنجد آنجا حسب نباشد در محفلی که خورشید اندر شمار ذره‌ست خود را بزرگ دیدن شرط ادب نباشد
|
| کاربران زیر از yad به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند : | ||
|
#6347
09-18-2011
|
||||
|
||||
|
آن قدر با آتش دل ساختم تا سوختم
بی تو ای آرام جان یا ساختم یا سوختم سردمهری بین که کس بر آتشم آبی نزد گرچه همچون برق از گرمی سراپا سوختم سوختم اما نه چون شمع طرب در بین جمع لاله ام کز داغ تنهایی به صحرا سوختم همچو آن شمعی که افروزند پیش آفتاب سوختم در پیش مه رویان و بیجا سوختم سوختم از آتش دل در میان موج اشک شوربختی بین که در آغوش دریا سوختم شمع و گل هم هر کدام از شعله‌ای در آتشند در میان پاکبازان من نه تنها سوختم جان پاک من رهی خورشید عالمتاب بود رفتم و از ماتم خود عالمی را سوختم
__________________
آنان که با افکاری پاک و فطرتی زیبا در قلب دیگران جای دارند را هرگز هراسی از فراموشی نیست چرا که جاودانند کوروش بزرگ javad.p سابق
|
| کاربران زیر از اهورا به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند : | ||
|
#6348
09-19-2011
|
||||
|
||||
|
ای دل مباش یکدم خالی ز عشق و مستی
و آنگه برو که رستی از نیستی و هستی
__________________
چای داغی که دلم بود به دستت دادم...آنقدر سرد شدم ...از دهنت افتادم
|
|
#6350
09-20-2011
|
||||
|
||||
|
دلا مباش چنین هرزه گرد و هرجایی
که هیچ کار ز پیشت بدین هنر نرود مکن به چشم حقارت نگاه در من مست که آبروی شریعت بدین قدر نرود
__________________
آنان که با افکاری پاک و فطرتی زیبا در قلب دیگران جای دارند را هرگز هراسی از فراموشی نیست چرا که جاودانند کوروش بزرگ javad.p سابق
|
| کاربران زیر از اهورا به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند : | ||
 |
| کاربران در حال دیدن موضوع: 5 نفر (0 عضو و 5 مهمان) | |
حالت خطی
|
|
اکنون ساعت 12:30 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.