دل خرابه چه خرابی جای آبادی نمونده
خیلی وقته دل تنگم نغمه شادی نخونده
بس که هر شب تا سحر خدا خدا کرده دل من
دیگه در سینه سوزان آه و فریادی نمونده
دل خرابه چه خرابی جای آبادی نمونده
دل شکسته آخه بس که دلهای شکسته دیده
نا امیده بس که درهای امید و بسته دیده
تو جهان می فروشان دل پی چراغ میگرده
تو کویر خشک و سوزان به امید آب میگرده
من کلام عاشقی را توی سینم بنوشتم
من به خاطر تو جانا حتی از خودم گذشتم
دل خرابه چه خرابی جای آبادی نمونده