مشاعره واژه ای

[MAHDI]

تا مستی رندان خرابات بدیدم
دیدم به حقیقت که جزین کار مجاز است

[hossein]

که ای عزیز کسی را که خواریست نصیب
حقیقت آنکه نیابد به زور منصب و جاه

[FereShteH]

که ای عزیز کسی را که خواریست نصیب

حقیقت آنکه نیابد به زور منصب و جاه

[hossein]

که ای عزیز کسی را که خواریست نصیب
حقیقت آنکه نیابد به زور منصب و جاه

[FereShteH]

شعر من گفتی که!!!!

فرشته‌ای به حقیقت سروش عالم غیب

که روضهٔ کرمش نکته بر جنان گیرد

[MAHDI]

نوشته اصلی توسط hossein_1971

که ای عزیز کسی را که خواریست نصیب
حقیقت آنکه نیابد به زور منصب و جاه

نوشته اصلی توسط FereShteH

که ای عزیز کسی را که خواریست نصیب

حقیقت آنکه نیابد به زور منصب و جاه

نوشته اصلی توسط hossein_1971

که ای عزیز کسی را که خواریست نصیب
حقیقت آنکه نیابد به زور منصب و جاه

زورش از پا برفت و دل از دست
شد درو، از شراب حیرت، مست
خون ز سودای دل ز چشمان ریخت
بس به غربال چشم خون می‌بیخت

عراقی

[FereShteH]

ههههههه من متوجه نبودم اولیشو ولی بعدیش متوجه شدم:دی

بیا این هم شعر من.

گر ابر چو آب خاک را بردارد

تا حشر همه خون عزیزان بارد

[MAHDI]

هم چنان در خاک و خون غلتانش باید جان سپرد
خسته‌ای کامید دارد از نکورویان وفا

[hossein]

تو گر خواهی که جاویدان جهان یک سر بیارایی
صبا را گو که بردارد زمانی برقع از رویت

[MAHDI]

ای صبا، گر بگذری در کوی او
نزد او ما را جزین پیغام نیست:
کای دلارامی که جان ما تویی
بی تو ما را یک نفس آرام نیست