بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > شعر

شعر در این بخش اشعار گوناگون و مباحث مربوط به شعر قرار دارد

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 11-13-2009
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض دفاع از زبان مادری فارسی!

دوستان نظرتون در مورد اين نوشته چيه؟




دفاع از زبان مادری فارسی!


زبان مادری فارسها هم در ایران ممنوع شده است! نسل جوان، گمشده اش را در وبلاگها، چت روم ها و اس ام اس ها یافته است. دور نیست آن روزی که فارسها هم به نهضت همگانی دفاع از زبان مادری در ایران بپیوندند...

آقای محسن کردی مقاله خیلی جالبی با عنوان "فارسی شکر است"، نوشته اند و روی مسائل مهمی انگشت گذاشته اند که لازم دیدم به آن موضوعات طی یک مقاله مجزا بپردازم. موضوع اول این است که یک سوء تفاهم بزرگ بین ایرانیان پیش آمده که گویا هرکسی که تاریخ درخشان و زبان و ادبیات کهن نداشته باشد، بی ریشه است و به قول آقای کردی باید خود را از بلندی پرتاب کند! و برعکس هرکس که آن ریشه فرضی را داشته باشد، باید به بقیه فخر فروشی کند و آقای جهان باشد!؟ کشورهای اسکاندیناوی که تا قرن یازده پس از میلاد (یعنی 900 سال پیش) به صورت قبایل وحشی اولیه زندگی می کردند و به نوشته ویل دورانت در برخی مناطق حتی آدمخوار بودند! نه تاریخ درخشان دارند، نه ادبیات چند هزارساله، ولی امروز کشورهای اسکاندیناوی از نظر توسعه یافتگی، فرهنگ و امنیت اجتماعی، پایین بودن جرایم و ... سرآمد تمام دنیای مدعی داشتن تاریخ و تمدن چندهزارساله هستند! این طنز تلخ تاریخ است.


اما نکته بسیار جالب و مهم دیگری که در این مقاله بیشتر به آن پرداخته می شود، نکته ای است که در مورد زبان امروزی فارسی اشاره کرده اند که من تا به حال خیلی دقت نکرده بودم. " زبان محاوره ما با زبان نوشتاری مان تفاوتهای بسیاری دارد اما در زبان سوئدی چنین نیست." من به عنوان یک ترک که زبان فارسی را از کتابها و در مدرسه آموخته ام، نمی توانستم به خوبی یک فارس زبان مثل آقای کردی، که زبان مادریش فارسی است، تناقض موجود در زبان مادری خودش با زبان رسمی را ببینم و احساس بیگانگی اش را با زبان رسمی و کتابی فارسی درک کنم. با خواندن مقاله آقای کردی، حقیقتی برایم روشن شد: زبان مادری فارسها هم در ایران ممنوع شده است! نسل جوان، گمشده اش را در وبلاگها، چت روم ها و اس ام اس ها یافته است. دور نیست آن روزی که فارسها هم به نهضت همگانی دفاع از زبان مادری در ایران بپیوندند.


بی دلیل نیست که زبان فارسی دومین زبان دنیای وبلاگ هاست. این فقط ناشی از نبود آزادی بیان در داخل ایران نیست مگر وضعیت آزادی بیان در چین با بیش از یک میلیارد نفر جمعیت، چقدر بهتر از ایران است؟ پس چرا زبان چینی بعد از زبان فارسی قرار دارد؟ مگر چند درصد وبلاگهای فارسی سیاسی هستند؟ وبلاگ ها دنیایی برای آزادی کامل در نوشتار و گفتار هستند. رواج نسبتا زیاد نوشته های به زبان عامیانه در وبلاگها و بویژه در میان نسل جوان و اکثرا در مورد موضوعات غیر سیاسی، از وجود یک نیاز درونی که از یک بحران زبانی ناشی می شود، حکایت دارد. نسل جوان نمی تواند احساسات و عواطف صمیمانه اش را به زبان خشک، رسمی و کتابی فارسی امروزی بیان کند.


در نگاه اول، محبوبیت بسیار زیاد "الفبای فینگلیش" (نوشتن فارسی با الفبای انگلیسی) در میان جوانان در چت رومها و اس ام اس ها همچون یک راز غیر قابل درک به نظر می رسد، چرا که امروزه هیچ محدودیتی در استفاده از الفبای رسمی فارسی در کامپیوترها، اینترنت و اخیرا حتی در موبایل ها وجود ندارد و به راحتی می توان صفحه کلید را با یک کلیک ساده به فارسی تبدیل کرد. اما چرا جوانان سختی خواندن و نوشتن به الفبای بیگانه را که در ابتدای کار بسیار هم دشوار و دور از ذهن است، تحمل می کنند ولی زحمت تغییر صفحه کلید، فقط با یک کلیک ساده را به خود نمی دهند؟! تا جاییکه اخیرا در خبرها آمده بود که دولت برای مقابله با الفبای فینگلیش در اس ام اس ها قانونی تصویب کرده است که قیمت اس ام اس های با الفبای فینگلیش چند برابر اس ام اس های با الفبای فارسی محاسبه خواهد شد!


اینکه چرا الفبای فینگلیش محبوب دلهای جوانان شده تا جائیکه دولت برای محدود کردن استفاده از الفبای فینگلیش به جریمه متوسل شده است، دقیقا به این خاطر است که مردم در الفبای فینگلیش خود را مجبور به پایبندی به رسم الخط متداول فارسی نمی بینند و درست به همان شکلی که حرف می زنند، می نویسند. الفبای فینگلیش دوگانگی موجود در زبان گفتاری و نوشتاری فارسی را از بین می برد و نویسنده با مخاطبش احساس صمیمیت و نزدیکی بیشتری می کند. اما آیا جریمه کارساز خواهد بود؟! پاسخ به نظر منفی است چون جوانان در محیط وبلاگها، برای نوشتن زبان عامیانه، خط الرسم ویژه ای را با الفبای فارسی ابداع کرده اند و جریمه کردن الفبای فینگلیش باعث جایگزین شدن آن با الفبای فارسی اما با املای جدید کلمات خواهد شد که در آن، املای کلمات درست مطابق تلفظ آنها در زبان محاوره ای، نوشته می شوند.


برای اینکه فرق بین زبان فارسی امروزی با زبانهایی مثل انگلیسی را بهتر درک کنیم، شما تصور کنید یک خارجی بخواهد زبان فارسی بیاموزد تا به ایران بیاید و مثلا در میان مردم تهران زندگی کند. آنچه که او در کتابها خوانده است با آنچه که از زبان مردم می شنود از زمین تا آسمان متفاوت است و او مطمئنا گیج خواهد شد! که چطور مردم پایتخت هم با لهجه حرف می زنند، پس چه کسی به زبان فارسی که در کتابها تدریس می شود، حرف می زند؟! البته در تمام زبانهای دنیا لهجه های مختلف وجود دارد ولی بالاخره همه جا یک لهجه معیار وجود دارد که معمولا اکثریت مردم به آن لهجه معیار حرف می زنند و اقلیتی هم به لهجه های دیگر. اما لهجه معیار فارسی در هیچ کجای ایران صحبت نمی شود و این باعث بروز بحران شده است که روی آوردن جوانان به وبلاگ نویسی با لهجه عامیانه و معمولا لهجه تهرانی و استفاده تقریبا همگانی از زبان عامیانه در چت رومها و اس ام اس، به نوعی واکنش غیر ارادی و طبیعی در برابر این تناقض موجود بین زبان نوشتاری و محاوره ای است.


در زبانهای خارجی مثل انگلیسی، زبان نوشتاری دقیقا مشابه زبان گفتاری است. به عبارت دیگر آنها برخلاف زبان فارسی، زبان کتابی ندارند که با زبان محاوره ای تفاوت فاحشی داشته باشد. مثلا ما می نویسیم: "می گویم" ولی مردم می گویند: "می گم" ما می نویسیم "می تواند" مردم می گویند: "می تونه" ... ولی در انگلیسی اصلا چنین چیزی را نمی توانید ببینید. آنجا این مردم کوچه و بازار هستند که زبان را می سازند، به آن جهت می دهند و تلفظ های کلمات را تعیین می کنند. زبان رسمی، از زبان محاوره ای تبعیت می کند و خود را با آن هماهنگ می سازد. البته برای این هماهنگ شدن همیشه لازم نیست طرز نوشتن کلمات عوض شوند بلکه کلمات را به شکلی ثابت می نویسند ولی طرز تلفظ آن کلمات با گذشت زمان تغییر می کند و با لهجه معیار حاکم بر رسانه ها و اکثریت جامعه هماهنگ می شود. به همین خاطر است که در زبان انگلیسی، بریتانیایی ها و آمریکایی ها تقریبا هردو با یک رسم الخط می نویسند ولی هر کدام، آن کلمات یکسان را با لهجه معیار جامعه خود تلفظ می کنند. بنابراین در زبان انگلیسی که سابقه چند صد ساله نوشتاری دارد، دیگر کلمات همانگونه که نوشته می شوند، خوانده نمی شوند، بلکه همان کلمات با همان شکل نوشتاری پیشین، با لهجه معیار امروزی تلفظ می شوند.


همه جای دنیا یک لهجه معیار را انتخاب می کنند که معمولا لهجه اکثریت متکلمین یک زبان است و بقیه لهجه ها می شوند، گویش یا همان لهجه محلی ولی در ایران، ما یک گویش معیار فارسی داریم که هیچ کس به آن گویش از زبان فارسی، حرف نمی زند، مگر آنکه مجبور باشد!؟ یعنی یک گویش مصنوعی داریم که آن را فارسی کتابی می نامیم و تمام لهجه های زنده فارسی، که توسط مردم فارس زبان امروزی استفاده می شوند، همگی لهجه حساب شده و به رسمیت شناخته نمی شوند. یعنی زبان معیار فارسی که ما امروز استفاده می کنیم، یک لهجه و گویش مرده است که به زور به مردم تحمیل شده است. هرچند مردم هم حاضر به پذیرش این زبان معیار اجباری نیستند و هرکسی به لهجه خودش صحبت می کند و نه به زبان کتابی رسمی!؟


گویش معیار هر زبان، گویشی است که توسط اکثریت متکلمین آن زبان استفاده می شود، در رادیو و تلویزیون در موسیقی، سینما، تئاتر ... از آن استفاده می شود. اما در ایران این دوگانگی به حدی شدید است که عملا گویشی که به عنوان گویش معیار زبان فارسی رسمیت دارد، تنها در برنامه های بسیار جدی مثل اخبار و سخنرانی های سیاسی و علمی استفاده می شود ولی همه مجری های رادیو، تلویزیون و مردمی که با آنها مصاحبه می شود، تقریبا تمام ترانه ها، فیلمهای سینمایی، ... به لهجه تهرانی است و عملا گویش تهرانی تمام مشخصات یک گویش معیار را داراست و توسط اکثریت فارس زبانان هم به عنوان گویش معیار زبان پذیرفته شده است ولی مراجع رسمی و متولیان ادبی حاضر به پذیرش این واقعیت نیستند!


آقایی با نام مستعار ایرانی در کامنتی نوشته بودند: "متاسفانه در رابطه با زبان ترکی، آتاترک از زبان ترکی عثمانی (یعنی مهمترین زبان ترکی در تاریخ زبانهای ترکی) خوشش نیومد و یک فرهنگ و تمدن را نابود کرد." اما من فکر می کنم آتاتورک عملی بزرگ انجام داد و اجازه نداد زبان ترکی هم به تناقض امروزی فارسی دچار شود که در کلمه " خوشش نیومد" آقای ایرانی به خوبی آشکار است، چون زبان ترکی عثمانی، زبانی مرده بود و با زبان مردم کوچه و بازار همخوانی نداشت. آتاتورک با تغییر الفبا و با کنار گذاشتن زبانی مرده، الفبایی امروزین برای زبان مردم زنده امروز ترکیه ایجاد کرد. در الفبای لاتین ترکی، کلمات همانگونه که نوشته می شوند، خوانده می شوند و زبان نوشتاری ترکی به همان زبان و لهجه ای است که مردم استانبول و آنکارا به آن حرف می زنند. آنها مجبور نیستند که سه حرف برای یک صدای "س" و چهار حرف برای یک صدای "ز"... داشته باشند. چون برخلاف عربی، در زبان فارسی و همینطور ترکی، بیشتر از یک صدا، برای "س" و "ز" نداریم ("ص" و "ث"، درست مثل "س" و "ض"، "ظ" و "ذ" درست مثل "ز" تلفظ می شوند!) آنها ترکی کتابی ندارند و از نوشتن و خواندن به زبان صمیمی عامیانه لذت می برند و با آنچه که می نویسند ارتباطی صمیمی برقرار می کنند و مثل ما دچار این احساس نمی شوند که دارند به زبانی خشک، رسمی و غیر صمیمی می نویسند و احساس نمی کنند که انگار دارند برای مردمی موهوم که در تاریخی دوردست زندگی می کرده اند، نامه می نویسند!؟


گویش فارسی گلستان سعدی مرده است و به تارخ ادبیات پیوسته است، چون دیگر کسی به آن گویش حرف نمی زند و به زور هم نمی توان آن را زنده نگهداشت. اما فرهنگ و اندیشه سعدی، حافظ و ... دیگران هرگز نخواهند مرد، همیشه کسانی خواهند بود که ادبیات کهن را بیاموزند و آن کتابها را بخوانند و مهمتر از آن می توان آن اندیشه ها را به زبان ساده و صمیمی امروزی ترجمه کرد تا افراد بیشتری آنها را بخوانند و به سادگی درک کنند. همینگونه است زبان ترکی عثمانی و زبان لاتین که امروز دیگر مرده اند. زبانها تغییر می کنند و نو می شوند و زبانهای قدیمی به تاریخ می پیوندند ولی فرهنگها و اندیشه ها در زبانهای نو و امروزی به حیاتشان ادامه می دهند.


زبان لاتین که ریشه بسیاری از زبانهای اروپایی از جمله فرانسوی، ایتالیایی و اسپانیایی است و بسیاری از متفکرین بزرگ اروپایی تا چند صد سال پیش، اندیشه هایشان را به همین زبان نوشته اند، امروز دیگر به عنوان یک زبان مرده شناخته می شود که فقط نوشته می شود و کسی به آن زبان حرف نمی زند! امروز متون لاتین در اروپا تدریس می شود و ادیبان و محققان آن زبان را می آموزند تا متون قدیمی را به همان زبان بخوانند و درک کنند ولی برای مردم عادی، آن متون را به زبانهای امروزی ترجمه می کنند تا آنها هم بتوانند به راحتی آن را درک کنند. زبان فارسی سعدی هم، امروز یک زبان مرده است مثل زبان لاتین و مثل ترکی عثمانی، حال نمی دانم چه اصراری است که همه باید بتوانند بدون واسطه متون دشوار گلستان سعدی را بخوانند و درک کنند. البته همانطور که بسیاری از اروپایی ها زبان لاتین را در مدارس در کنار زبان امروزیشان می آموزند ولی خود را مجبور نمی کنند که در زندگی روزمره هم به همان زبان مرده حرف بزنند، متون کهن فارسی هم باید آموزش داده شود ولی زبان فارسی باید از این تناقض موجود خارج شود و زبان نوشتاری به زبان گفتاری نزدیک شود و مثلا لهجه تهرانی به عنوان لهجه معیار مدرن انتخاب شود و پایه زبان نوشتاری امروزی قرار گیرد.


من در اینجا تنها وجود این دوگانگی را نشان داده ام ولی اینکه چگونه می توان این تناقض را حل کرد، مساله ای است که متخصصین امر باید به فکر چاره باشند. آیا می شود خط الرسم امروزی و همین الفبای امروزی را حفظ کرد و مثلا نوشت "می گوید" ولی تلفظ کرد :"می گه"؟ یا باید املای کلمات را هم تغییر داد و مثل ادبیات عامیانه در وبلاگها نوشت و یا مثل ترکیه، بکلی از خیر الفبای عربی گذشت و الفبای لاتین را جایگزین آن کرد و در الفبای جدید کلمات را همانگونه که تلفظ می شوند، نوشت؟! راه حل هر چه باشد، یک چیز روشن است. زبان فارسی امروزی با بحرانی جدی مواجه است و روزی نسل جدید فارس زبانان هم در روز جهانی زبان مادری به خیابانها خواهند ریخت و شعار خواهند داد که ما می خواهیم به زبان مادریمان بنویسیم و بخوانیم، همان زبانی که مادرمان به ما آموخته است و نه زبانی مصنوعی که به ما تحمیل شده است!

آیدین تبریزی
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن

ویرایش توسط ساقي : 11-13-2009 در ساعت 09:58 PM
پاسخ با نقل قول
  #2  
قدیمی 11-25-2009
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض شعر شور

شعر شور




بدان سان که نوشته آمد غزل شعری است که سخنور در آن از حال های گوناگون خویش
دستان می زند ؛ آن چه را در درون وی می گذرد باز می نماید. غزل آیینه ای است که نهانی
ترین چهره های سخنور آشکارا در آن باز می تابد .تاب و تب های شاعر شور و شیفتگی
های اوست که جان غزل را بر می افروزد و شعر را به شور می آورد از این روی غزل
شایسته ترین و کارآ ترین کالبد در سخن پارسی است . شعر شور را یا به سختی دیگر شعر
انگیزه را که شعر شوریدگی ها و بی خویشتنی هاست شعری است ناخودآگاه که از نهانگاه
نهاد سخنور یکباره بر می جوشد و بر می آید هم از آن است که غزل های تب آلوده ی
پارسی که از ژرفای جان سخنور برآمده اند سراپا آتش اند؛ آتشی شگفت و جادویی که بی
درنگ در دامان جان شنونده و خواننده می آویزد و آن را فرو می سوزد . هر غزل می تواند
روزنی باشد روشن به جهانی تاریک و رازناک که درون آدمی است ما در هیچ کالبدی دیگر
در شعر پارسی مگر غزل نمی توانیم نمودها و بازتاب هایی از درون سخنور و از چهره
.های نهان را نیک برهنه و آشکار ببینیم و بیابیم

از آن جا که غزل فرزند شوریدگی ها ی شاعر است و در آن داستان دل تپنده و تب آلود
سروده می آید، بیش از هر کالبد دیگر در دیوان دری با ژرفاهای جان سخنور و با ناخودآگاه
او در پیوند است غزل بستری ست هموار و لغزنده که شعر شور در آن هنگام که غزلسرای
.چون پیمانه ای که سرشار شده است از خود می آکند یکباره بر آن می غلتد و روان می شود

غزل های آتشناک مولانا جلال الدین محمد بلخی که یکی از بزرگترین استادان در شعر
انگیزه اوست بیشتر از نمونه هایی بر جسته و درخشان اند در شعر ناخودآگاه است و هوشیار
یکی دم نمی زند دیگری ست که تاب ربای و شکیب سوز در او می سراید شعر او خروشی
است که یکباره از نهان نهادش بر می خیزد در فرمان او نیست توفانی ست که دریای
دورنش را برمی آشوبد و خیزانه هایی سهمگین را کوبان و روبان بر آن پهنه ی توفنده آشفته
برهم می لغزاند . آن چه از این خیزابه ها سرانجام به کرانه می سد سروده های تپنده و
توفنده ی مولانا را پدید می آورد . آری کرانه ی خود آگاه شاعر است که خیزابه های غول
.پیکر از دریای ناخودآگاه در فرجام برآن در هم می شکنند و از تاب و تب باز می مانند

از آن است که پیر جان آگاه و راز آشنایی بلخ در بی خویشتنی های صوفیانه ی خویش چرخ
:چرخان می سروده است ...


بازآمدم چون عید نو تا قفل زندان بشکنم
وین چرخ مردم خوار را چنگال و دندان بشکنم
هفت اختربی آب را کاین خاکیان را می خورند
هم آب بر آتش زنم هم بادهاشان بشکنم
از شاه بی آغاز من پر آن شدم چون باز
تا جغد طوطی خوار را در دیر ویران بشکنم





...
..
.
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #3  
قدیمی 02-24-2010
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض چندین شعر پارسی ساسانی (پهلوی) در نوشته های کهن

چندین شعر پارسی ساسانی در نوشته های کهن




چندین شعر پارسی ساسانی (پهلوی) در نوشته های کهن





پور خردادبه (ابن خردادبه) در کتاب اللهو و الملاهی اشاره به نغمه ها و آهنگ هایی می کند که باربُد برای خسروپرویز شاه ساسانیساخته و یکی از شعر های او را که بدبختانه یک مصراع آن افتاده بیان می دارد ، به این سان :






قیصر ماه ماند و خاقان خرشید

آن من خدای ابر ماند کامغاران

کخاهد ماه پوشد کخاهد خرشید


که معنا و مفهوم این شعر زیبا این گونه است :


قیصر به ماه می ماند و خاقان به خورشید

(و) سرور من همانند ابری است آبستن باران

که اگر بخواهد ماه را می پوشاند و اگربخواهد خورشید را .



و دوم شعری است به زبان پهلوی که در اورامان کردستان پیدا شده ، که بر روی پوست آهو نوشته شده و در موزه ی سلیمانیه ی عراق (به زبان آریایی : اراک) نگهداری می شود .

این شعر که به خط پهلوی نوشته شده ، مربوط به ویران کردن آتشکده ی بزرگ پاوه و همه ی ایران به دست اَرب ها (عرب ها) است .


آتشکده ی بزرگ پاوه در زمان ساسانیان ، پس از هجوم اَرب ها (عرب ها) به ایران به دست سربازان یکی از سرداران اَرب (عرب) به نام عبدالله بن عمر ویران شد ، اما هنوز بقایای این آتشکده و یک برج دفاعی واقع در کنار آن ، باقی است و از گذشته و شکوه اورامانات حکایت ها دارد .
این شعر به سبک مثنوی و هر بیت آن قافیه ی ویژه ی خود را دارد .
این شعر به زبان پهلوی به همراه برگردان پارسی آن اینچنین است :


هورمزگان رمان آتران کژان معبدها ویران شد ، آتش ها خاموش
هوشان شاردوه گوره گورگان بزرگ بزرگان خود را پنهان کرد
زور کار ارب کردند خاپور عرب های ظالم خراب کردند
گنانی پاله هتا شاره زور دهات پهله را تا شهر زور
ژن و کینکان بدیل فشینا زنان و دختران اسیر شدند
میرد آزاتلی ره روی هونیا مردان آزاد در خون غلتیدند
روشت زردشتره ماند بیکس آئین زردشت بی کس ماند
بزیکانیکا هورمزد هیوجکس اهورمزدا بر هیچکس رحم نمی کند .




....
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #4  
قدیمی 02-24-2010
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض چندین شعر پارسی ساسانی در نوشته های کهن



یکی از دوستان میهن دوست در تارنمای " دژن پشت " به این شعر اشاره کرده که بخشی از نوشته ی ایشان را در این جا می آورم :


حدود سالهای ۱۹۱۰ پوست پاره ی کهنه ای در کاوشهای روستای «هزارمیرد» استان سلیمانیه به دست آمد، که در آن چهار بند سرود به زبان کردی سره و با نویسه ی پهلوی نوشته شده است.این چهار بند چامه که به نام هرمزگان نامیده شده،یادآورهجوماَربان (تازیان) به سرزمین کردستان است.برابر داوری دانشمندان، این نوشته از همان آغاز هجوم اَربان (عربان) است.این چامه از آن هجوم چنین یاد میکند :

هورمزگان رمان آتران گژان.....ویشان شاردوه گوره گورکان
شن و کنیکان وه دیل بشنیا.....گنای پناله ئی هتاشار وزر
روشت «زردشتره» مانوه بی کس...بزیکانیکا «هورمزوه» هویچ کر


به معنای : هورمزگان،آتش آتشکده ها که جای پرستش اهورامزدا است خاموش شد و ویران گردید .
بزرگان بزرگ خود را نهان کردند.ستمکاری تازیان روستای «کارگرها» تا «شهر زور» را ویران کرد.
زنان و درختران به بردگی رفتند،آزاد مردان به روی خون غلتیدند.روش زرتشت بی دستیار ماند،اهورامزدا به هیچکس مهر ورزی نکرد.

کردستان سرزمین دلیران ایرانی در پیشاسکندر مقدونی به فرماندهی خواهر آریابرزن سردار داریوش سوم دلاوری ها از خود نشان داده و براستی اگر کارشکنی ها در کار نبود اسکندر بر ایران دست نمییافت.

با سپاس از این دوست ، شوربختانه این شعر را کمی پریشان گونه آورده اند . به نظر می رسد آن را برپایه زبان کردی دگرگون ساخته اند!

و دو سرود دیگر :
در پیش گفتار (مقدمه) کتاب مجمل التواریخ ، ملک الشعرای بهار اشاره به دو شعر پهلوی که در این کتاب آمده کرده اند .

عبدالرحمن بن عیسی الکتاب همدانی ، نامه ای (درباره ی همدان) نوشته است به زبان (الفاظ) پهلوی بدین گونه :

سارو جم کرد بهمن کمربست
دارای دارا گردهم آورد

که سارو نام اَرک (ارگ) و قلعه ی شهر همدان بوده و ساروق اربی (عربی) شده ی آن است .



...


__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #5  
قدیمی 02-24-2010
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض چندین شعر پارسی ساسانی در نوشته های کهن


بهارسپس در ادامه ی پیش گفتار اینگونه می گوید که :




ما با وزن این شعرها آشنایی داریم و آن ، گونه ای از شعرهای قدیم است و این همان وزنی است که شعرهای کردی تاکنون به همان وزن گفته می شود و قطعه ی اورامان به خط پهلوی نیز به همان وزن است و این قطعه ی اورامان بر ده هجا است که در هجای پنجم سکوت پیدا می شود . (فع لن ، مف عولن ، فع لن مف عولن) و در واژه ی نخست به مناسبت درآمد آهنگ ، یک هجا حذف شده است .

شعر دوم که در مجمل التواریخ بصورت نثر آورده شده و ملک الشعرای بهار بدان اشاره می کند ، شعری است که بر سکه همای چهرآزاد وی بفرمود بر نقش زر و درم زنند .
بخور بانوی جهان هزار سال نوروز و مهرگان

که به عقیده ی بهار این عبارت دو فرد شعر هجایی (برابر دو مصراع عروضی است) ، به وزن هشت هجایی که از وزن های روایی (متداول) زمان کهن (قدیم) بوده و اصل آن نیز چنین بوده است :
بخوری بانوی جهان هزار نوروز و مهرگان

و در تاریخ سیستان سرودی به زبان ساسانی (پهلوی) به جا مانده است که درباره ی آتشکده ی کرکوی است که با آهنگ خوانده می شده است :

فرخت بادا روش خنیده گرشاسب هوش
همی برست از جوش نوش کن می نوش
دوست بدا ... گوش بآفرین نهاده گوش
همیشه نیکی کوش دی گذشت و دوش
شاها خدایگانا بآفرین شاهی

اگرچه که به سخن برخی دانشمندان این سروده در دوره ی اسلامی گفته شده ولی بهرگونه کاملا سبک و روش شعرها و سرودهای ساسانی را دارا می باشد .


و در تاریخ طبرستان درباره ی شهر آمل نوشته شده که «چون اصفهبد مازیار بن قارن سورهای آمل خراب می کرد بر سر دروازه ی گرگان بستوقه ای یافتند سبز ، سر او به قلعی محکم کرده و متولی آن خرابی بفرمود تا بشکنند و لوحی بیرون افتاد کوچک از مس زرد برو سطرها به خط گستج نبشته ، کسی را که بر آن ترجمه واقف بود بیاوردند هرچند استفسار طلبیدند نگفت تا به تهدید و وعید انجامید گفت بر این لوح نبشته :


نیکان کُنند و وزان کَنند


و هر که این کَند سال واسر نبرد






سال تمام نشده بود که مازیار را
گرفته با سرّمن راه بردند و هلاک کردند .





...
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن

ویرایش توسط ساقي : 02-24-2010 در ساعت 11:20 PM
پاسخ با نقل قول
  #6  
قدیمی 02-24-2010
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض



---------------


واژه شناسی :
بُستوقه : (بُ قَ) اَربی (عربی) شده ی بستک و بَستو ، مرتبان کوچک سفالین ، کوزه ی بزرگ گلین لعابدار ، خنبره ، کوزه ی بلند دهان تنگی است که برای آب و روغن و... بکار می رود . (فرهنگ دهخدا)

سُرمَنَ رَای ( سُ ررَمَ نَ رَ آ ) سامرا ، شهری شناخته شده در سه فرسنگی بالای بغداد . (فرهنگ دهخدا)

سور : نام درختی است در جنگل های گرگان . (فرهنگ دهخدا) ولی در اینجا بایستی به معنای روستاها باشد .

(شاید واژه واسر نشان گر واژه " ورسرversar " امروزی با شد که در" ورسر گردوندن " بکار رفته است . (در گویش های خراسان))

-----------------------------------------------------------------------------------------------
1)
نام سرزمین عرب ها در نوشته های شاهان هخامنشی به گونه ی " اَرَبایَa-r-b-r-y : Arbāya : " آمده است که در پارسی نو باید " اَرَب " گفته شود .

از سویی دیگر نام کنونی این سرزمین که عربستان است از دو بخش " ارب ـ ستان" ساخته شده که بخش دوم همان واژه پارسی باستانstāna در سنگ نوشته ی سه زبانه ی خشایارشا شاه دروان با نامXV است که می گوید : « این جا را (stānam) او (پدرش داریوش) دستور داد کندند ... » و به معنای جا و مکان است ، برابر با واژه ی " استان " امروزی و همچنین بخش دوم نام های سرزمین هایی از ایران زمین نیز هست ، همچون :

" خوزستان : خوز ـ ستان " به معنای سرزمین خوزی ها یا " کردستان : کرد ـ ستان " به معنای سرزمین کردها که می دانیم هر دو از نژادهای دیرینه ی ایران هستند .

این که بخش دوم این نام واژه ای پارسی است که برای دیگر نژادهای ایران نیز آمده و از آن جا که سرزمین ارب ها روزگاری بخشی از ایران بوده درست مانند کرد ها و لرها و خوزی ها و سَکا ها ( در سیستان) و ... پس بسیار آشکار است که به سان همین نام ها که امروزه می گوییم : کرد و لر و ... پس آن مردم را بایستی " اَرَب " و آن سرزمین را هم باید " اَرَبستان " بخوانیم . واژه ی تازی نوتر است ، اگرچه که پارسی و درست است و کاربرد آن نیز بجا می باشد .
همچنین در این نوشته ی ساسانی هم می بینیم که ارب بکار رفته و نه عرب . (در اصل نوشته از نویسه ی برابر با ع استفاده نکرده اند .)


(من در اصل شعرها و معنای آنها هیج گونه دگردیسی را بکار نبردم و درست همان بوده که در سرچشمه ی این چکامه ها آمده است .)


نام عراق هم به سان عربستان باید به گونه ی پارسی آن که همان " اَراک " است خوانده شود و خوشبختانه هم معنای آن دانسته است و هم ، اکنون سرزمینی در ایران به همین نام خوانده می شود .

پس این سرزمین را بایسته است " اَراک " به معنای " آریایی " بخوانیم . ( " اَرا " کوته شده ی آریا ārya و یا اَریا arya می باشد که به همراه پسوند باستانی صفت ساز -ka آمده ، که این پسوند در زمان های پسین به -k دگرگون شده است . می شود گونه ی باستانی آن را اَریاکَaryāka* دانست که با نگر به دگردیسی های زبانی به aryāk دگرگون شده و arāk کوته شده ی آن است .
پس معنای آن می شود " آریایی " .

پس به این سان نام عراق را که به آوای سامی است باید به گونه ی پارسی اَراک نوشت .

2)
واژه های " زورکار ارب " در چکامه ی اورامان برابر با واژه های پارسی باستان زورَ کارَ و اَربایَ می باشد .

z-u-r-k-r : Zura-kara (Pb.) : zor-kar (Sas.)


این واژه از دو واژه پارسی که امروزه هم بکار می بریم ساخته شده است و معنای آن هم آشکار است .


" زور" و " کار" که با هم به معنای انجام کاری با زور و ناروا است که می شود آن را برابر با ظالم اَرَبی و ستم دانست .

Pb. نشانه ای است که برای پارسی باستان بر گزیدم بجای OP. : Old Persian، که درست نیست واژه (Persian) را بجای پارس و پارسی بکار بریم .
همچنین ما هیچ دلیلی نداریم از انیرانیان (اروپاییان و غربی ها) پیروی کنیم .
Sas. را هم بجای واژه " ساسانی " بکار بردم . (پهلوی ساسانی)


---------------
سرچشمه ها :
کتاب سهم ارزشمند ایران در فرهنگ جهان جلد دوم نوشته ی عبدالحمید نیرنوری برگه های 809-818 (دوره ی دو جلدی) .
همان کتاب برگه ی 474 ـ دوره ی یک جلدی


فرهنگ دهخدا .



...
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #7  
قدیمی 02-24-2010
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض شهرآشوب گونه ای از شعرپارسی است

شهرآشوب




شهرآشوب گونه ای از شعرپارسی است که درآن از ابزار کار، مشاغل وحرفه های مختلف وانسان هائی که دررشته های گوناگون بکار مشغولند سخن بميان آورده می شود. مهستی را بايد نخستين شاعر شهرآشوب سرا و در واقع بنيان گذار شهرآشوب درادبيات فارسی شمرد. اشتباه بسياری ازکسان که اورا عاشق پسر قصـّابی شمرده اند ناشی ازشيوه ی شهرآشوب سرائی اوست که ازکارگران وصنعتگران بسياری (ازجمله از شاگرد قصـّاب ها) با عاشقانه ترين کلمات ياد کرده است.



معين الدين محرابی درشرحی جالب که برشهرآشوب های مهستی نوشته بدرستی خاطرنشان ساخته است که "يک نفر شاعر هر قدر هم که عاشق پيشه ورند ولاابالی باشد نمی تواند درآن واحد عاشق صدها نفرازارباب حرف واصناف مختلف يک شهرباشد"



آنچه درمورد شهرآشوب های مهستی می توان گفت اين است که او به عنوان يک زن از زيبائی وعشق جاودانه ی زنانه ی خود مايه گذاشته، کار را بالاترين و والاترين شرافت آدمی شمرده و کار و انسان های کارگر را ستوده است.



او درباره ی دلبران بزار، پاره دوز، پتک زن، بافنده، حمامی، خاک بيز، نانوا، سوزن ساز، خيــّاط، کله پز، زين ساز، قصاب، صحاف، لباس شوی، ميوه فروش، نجــّار، کلاه دوز، نعلبند وبسياری از حرفه های ديگر عاشقانه سروده است. اين چيزی است که حتی امروز ادبيات نوين ما بدان چندان توجه نکرده است.



مثلأ ما بسياری از محصولات را مصرف می کنيم ولی توليد کنندگانشان را بدست فراموشی می سپاريم؛ دراتاق خود پناه می جوئيم، برتخت خود می آراميم، اتوبوس و قطار و اتومبيل سوار می شويم، درزير نور مهتابی مطالعه می کنيم و وسايل مختلف برقی را براه می اندازيم و هرگز به دستها و مغزهائی که همه ی اينها را ساخته است فکر نمی کنيم. چه زيبا بود اگر ادبيات و هنر ما با ديدی انسانی ازکارگران و اربابان حرف وصنايع، معشوق ومحبوب و شهرآشوب های زمانه می ساخت.



جا دارد از برخی از شهرآشوب های مهستی نمونه وارياد کنيم:



صحاف پسر که شهره ی آفاق است


چون ابروی خويشتن به عالم طاق است


با سوزن مژگان بکند شيــــــــرازه


هرسينه که ازغم دلش اوراق اســـــــت



ويا:



آن کودک نعلبنـــد داس اندردست


چون نعل براسب بست از پای نشست


زين نادره ترکه ديد درعالم پست


بدری به ســــــُم اسب هلالی بربسـت



واينهم رباعی ديگری که مهستی درباره ی خـــبــّاز (نانوا) سروده است:



سهمــــــی که مرا دلبرخـــبــّـاز دهد


نه از سرکينه، از سرناز دهــــد


درچنگ غمش بمانده ام همچو خمير


ترسم که بدست آتشم باز دهـــــد



واينهم يک شهرآشوب عالی درباره ی دلبر رخت شوی:



با ابرهميشـــــــــــه درعتابش بينم


جوينده ی تاب آفتابــــــــــش بينم


گر مردمک ديده ی من نيست، چرا؟


هرگه که طلب کنم، درآبش بينــم



مهستی درشهرآشوب های خود مرزهای دينی، طبقاتی وقومی بدور می افکند و انسان و کار شرافتمندانه انسانی را مورد ستايش قرار می دهد و بدينوسيله بعنوان ستايشگر راستين زندگی قــد علم می کند. مؤلف گرامی معين الدين محرابی بحق درباره او می نويسد: "هنربزرگ شهرآشوب سرای ما اين است که اکنون پس از گذرقرون و اعصار وقتی شهرآشوبی از او می خوانی، بی اختيار به گذشته های دورخوانده می شوی و چون راه درگذشته های دورکشيدی، برروشنای شهری خيره می شوی که بردروازه ی آن شاعره ی ما درانتظارمسافری ازآينده است تا دست اورا گرفته، درکوچه پس کوچه ها وبازار شهر بگرداند وحرف وصنايع عهد خويش بدوبنماياند" .
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 08:58 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها