کاریکلماتور

[abadani]

ساقي شعاع شرابش را به تاريكي شب بخشيد

[ساقي]

ساغر مستي من شبهاي آبي بيداريست...

[deltang]

پس كه چشمام نخوابيدن زيرش بالش گذاشتم

[ساقي]

قطعه هاي شکسته ساقي را به چيني بندزن دادم ، شنيدم که زير لب گفت: بي فايده ست...

[abadani]

ساقي جام شكسته اش را با رشته هاي شراب اميد پيوند زد
تشكر هم نمي كنم

[ساقي]

تکه هايم را جمع کردم و با چسب اميد به هم وصل کردم، به گمانم اين روزها ديگر چيني بندزنها کارشان رونقي ندارد...

[abadani]

باز هم بدون تشكر تا زماني كه نداني مركز دنيايي و معدن اميد و رودخانه حركت
چيني وجودش ترك نداشت ترك هوس مي كرد

[ساقي]

در جغرافي ديروز سي وسه پل رودخانه بود ، امروز پلي براي عبور....

[abadani]

... از انقلاب به جنوب

[ساقي]

گفتي: معدن اميد و رودخانه حركت .... گفتم رودخانه ديروز پل امروز...


ببين تفاوت ره از کجاست تا به کجا....