بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات

شعر و ادبیات در این قسمت شعر داستان و سایر موارد ادبی دیگر به بحث و گفت و گو گذاشته میشود

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #61  
قدیمی 10-01-2009
آیـدا آواتار ها
آیـدا آیـدا آنلاین نیست.
کاربر خوب
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
نوشته ها: 438
سپاسها: : 0

16 سپاس در 16 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

گفتا که کيست بر در گفتم کمين غلامت
گفتا چه کار داری گفتم مها سلامت
گفتا که چند رانی گفتم که تا بخوانی
گفتا که چند جوشی گفتم که تا قيامت
دعوی عشق کردم سوگندها بخوردم
کز عشق ياوه کردم من ملکت و شهامت
گفتا برای دعوی قاضی گواه خواهد
گفتم گواه اشکم زردی رخ علامت
گفتا گواه جرحست تردامنست چشمت
گفتم به فر عدلت عدلند و بی غرامت
گفتا که بود همره گفتم خيالت ای شه
گفتا که خواندت اين جا گفتم که بوی جانت
گفتا چه عزم داری گفتم وفا و ياری
گفتا ز من چه خواهی گفتم که لطف عامت
گفتا کجاست خوشتر گفتم که قصر قيصر
گفتا چه ديدی آن جا گفتم که صد کرامت
گفتا چراست خالی گفتم ز بيم رهزن
گفتا که کيست رهزن گفتم که اين ملامت
گفتا کجاست ايمن گفتم که زهد و تقوا
گفتا که زهد چه بود گفتم ره سلامت
گفتا کجاست آفت گفتم به کوی عشقت
گفتا که چونی آن جا گفتم در استقامت
خامش که گر بگويم من نکته های او را
از خويشتن برآيی نی در بود نه بامت
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #62  
قدیمی 10-01-2009
آیـدا آواتار ها
آیـدا آیـدا آنلاین نیست.
کاربر خوب
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
نوشته ها: 438
سپاسها: : 0

16 سپاس در 16 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

گفتا من آن ترنجم کاندر جهان نگنجم
گفتم به از ترنجي ليکن به دست نايي

گفتا تو از کجايي که آشفته مي‌نمايي
گفتم منم غريبي از شهر آشنايي

گفتا سر چه داري کز سر خبر نداري
گفتم بر آستانت دارم سر گدايي

گفتا به دلربايي ما را چگونه ديدي
گفتم چو خرمني گل در بزم دلربايي

گفتم که بوي زلفت گمراه عالمم کرد
گفتا اگر بداني هم اوت رهبر آيد

گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کشت
گفتا تو بندگي کن کاو بنده‌پرور آيد
پاسخ با نقل قول
  #63  
قدیمی 10-01-2009
آیـدا آواتار ها
آیـدا آیـدا آنلاین نیست.
کاربر خوب
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
نوشته ها: 438
سپاسها: : 0

16 سپاس در 16 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

گفتا که مرد عاشق از عشق خود حذر کن
گفتم چگونه گويي در حال من نظر کن

گفتا چه سود دارد سختي و غم گزيدن
گفتم چه به ز دردش با غم مس ات چو زر کن

گفتا درآ چو مستان در جمع مي پرستان
گفتم بيا که مستم خود عشوه اي دگر کن

گفتا طريق صعبي داني که برگزيدي
گفتم به راه جانان چون درشدي خطر کن

گفتا هنر چه داري تا ره به خواجه يابي
گفتم که مرد عاقل جز عشق او هنر کن

گفتا چرا چنيني اينگونه غم گزيني
گفتم که زهر شيرين عشق است چون شکر کن

گفتا که بحر جويي بر آسمان نگه کن
گفتم تو رحمتي کن اين جان ز تن به در کن

گفتا کجا روي تو در فهم مي نگنجي
گفتم که عاقلي تو ترک سر و بصر کن

گفتا شنيدم اي جان غوغاي نيکمردان
گفتم يگانه خامش از اين ريا حذر کن
پاسخ با نقل قول
  #64  
قدیمی 10-01-2009
آیـدا آواتار ها
آیـدا آیـدا آنلاین نیست.
کاربر خوب
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
نوشته ها: 438
سپاسها: : 0

16 سپاس در 16 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

پيش من جز سخن شمع و شکر هيچ مگو

سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو
ور ازين بی خبری رنج مبر هيچ مگو

دوش ديوانه شدم عشق مرا ديد و بگفت:
آمدم نعره مزن جامه مدر هيچ مگو

گفتم: ای عشق من از چيز دگر می‌ترسم
گفت:‌ آن چيز دگر نيست دگر هيچ مگو

من به گوش تو سخنهای نهان خواهم گفت
سر بجنبان که بلی جز که به سر هيچ مگو

قمری جان صفتی در ره دل پيدا شد
در ره دل چه لطيف است سفر هيچ مگو

گفتم:‌ای‌دل چه مه‌ست اين؟ دل اشارت می‌کرد
که:‌ نه اندازه‌ی توست اين بگذر هيچ مگو

گفتم: اين روی فرشته‌ست عجب يا بشراست؟
گفت:‌ اين غير فرشته‌ست و بشر هيچ مگو

گفتم: ‌اين چيست؟ بگو زير و زبر خواهم شد
گفت: می‌باش چنين زير و زبر هيچ مگو

ای نشسته تو در اين خانهء پر نقش و خيال
خيز از اين خانه برو رخت ببر هيچ مگو

گفتم:‌ ای دل پدری کن نه که اين وصف خداست؟
گفت:‌ اين هست ولی جان پدر هيچ مگو
پاسخ با نقل قول
  #65  
قدیمی 10-01-2009
آیـدا آواتار ها
آیـدا آیـدا آنلاین نیست.
کاربر خوب
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
نوشته ها: 438
سپاسها: : 0

16 سپاس در 16 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

گفتم که چیست راهزن عقل و دین من
گفتا که چین زلف و خط عنبرین من

گفتم که الامان ز دم آتشین من
گفتا که الحذر ز دل آهنین من

گفتم که طرف دامن دولت به دست کیست
گفتا به دست آن که گرفت آستین من

گفتم که امتحان سعادت به کام کیست
گفتا که کام آن که ببوسد زمین من

گفتم که بخت نیک بگو هم قرین کیست
گفتا قرین آن که شود هم نشین من

گفتم که بهر چاک گریبان صبح چیست
گفتا ز رشک تابش صبح جبین من

گفتم که از چه خواجه انجم شد آفتاب
گفتا ز بندگی رخ نازنین من

گفتم که ساحری ز که آموخت سامری
گفتا ز چشم کافر سحر آفرین من

گفتم کجاست مسکن دلهای بی قرار
گفتا که جعد خم به خم چین به چین من

گفتم هوای چشمه‌ی کوثر به سر مراست
گفتا که شرمی از لب پر انگبین من

گفتم کدام دل به غمت خرمی نخواست
گفتا دل فروغی اندوهگین من

« فروغی بسطامی »
پاسخ با نقل قول
  #66  
قدیمی 01-16-2010
آريانا آواتار ها
آريانا آريانا آنلاین نیست.
کاربر بسیار فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,863
سپاسها: : 1,245

743 سپاس در 365 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

نقل قول:
نوشته اصلی توسط آیـدا نمایش پست ها
گفتا من آن ترنجم کاندر جهان نگنجم
گفتم به از ترنجي ليکن به دست نايي

گفتا تو از کجايي که آشفته مي‌نمايي
گفتم منم غريبي از شهر آشنايي

گفتا سر چه داري کز سر خبر نداري
گفتم بر آستانت دارم سر گدايي

گفتا به دلربايي ما را چگونه ديدي
گفتم چو خرمني گل در بزم دلربايي

گفتم که بوي زلفت گمراه عالمم کرد
گفتا اگر بداني هم اوت رهبر آيد

گفتم که نوش لعلت ما را به آرزو کشت
گفتا تو بندگي کن کاو بنده‌پرور آيد
اين شعر قسمتي از ان براي حافظ هست و قسمتي براي خواجوي كرماني ...كه تلفيق شده و اصل شعر خواجوي كرماني به اين صورت است...........

غريب آشنا

گفتا تو از کجائی کاشفته می‌نمائی
گفتم منم غریبی از شهر آشنائی

گفتا سر چه داری کز سر خبر نداری
گفتم بر آستانت دارم سر گدائی

گفتا کدام مرغی کز این مقام خوانی
گفتم که خوش نوائی از باغ بینوائی

گفتا ز قید هستی رو مست شو که رستی
گفتم بمی پرستی جستم ز خود رهائی

گفتا جویی نیرزی گر زهد و توبه ورزی
گفتم که توبه کردم از زهد و پارسائی

گفتا بدلربائی ما را چگونه دیدی
گفتم چو خرمنی گل در بزم دلربائی

گفتا من آن ترنجم کاندر جهان نگنجم
گفتم به از ترنجی لیکن بدست نائی

گفتا چرا چو ذره با مهر عشق بازی
گفتم از آنکه هستم سرگشته‌ئی هوائی

گفتا بگو که خواجو در چشم ما چه بیند
گفتم حدیث مستان سری بود خدائی

خواجوي كرماني
__________________
There's a fire starting in my heart
Reaching a fever pitch and
It's bringing me out the dark
Finally I can see you crystal clear
پاسخ با نقل قول
  #67  
قدیمی 02-08-2010
آريانا آواتار ها
آريانا آريانا آنلاین نیست.
کاربر بسیار فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,863
سپاسها: : 1,245

743 سپاس در 365 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

دی خیال تو بیامد به در خانه دل
در بزد گفت بیا در بگشا هیچ مگو

دست خود را بگزیدم که فغان از غم تو
گفت من آن توام دست مخا هیچ مگو

گفتم این جان مرا گرد جهان چند کشی
گفت هر جا که کشم زود بیا هیچ مگو

گفتم ار هیچ نگویم تو روا می‌داری
آتشی گردی و گویی که درآ هیچ مگو

همچو گل خنده زد و گفت درآ تا بینی
همه آتش سمن و برگ و گیا هیچ مگو

همه آتش گل گویا شد و با ما می‌گفت
جز ز لطف و کرم دلبر ما هیچ مگو

مولانا
__________________
There's a fire starting in my heart
Reaching a fever pitch and
It's bringing me out the dark
Finally I can see you crystal clear
پاسخ با نقل قول
  #68  
قدیمی 02-08-2010
آريانا آواتار ها
آريانا آريانا آنلاین نیست.
کاربر بسیار فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,863
سپاسها: : 1,245

743 سپاس در 365 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

گفتم دوش عشق را ای تو قرین و یار من
هیچ مباش یک نفس غایب از این کنار من

نور دو دیده منی دور مشو ز چشم من
شعله سینه منی کم مکن از شرار من

یار من و حریف من خوب من و لطیف من
چست من و ظریف من باغ من و بهار من

ای تن من خراب تو دیده من سحاب تو
ذره آفتاب تو این دل بی‌قرار من

لب بگشا و مشکلم حل کن و شاد کن دلم
کآخر تا کجا رسد پنج و شش قمار من

تا که چه زاید این شب حامله از برای من
تا به کجا کشد بگو مستی بی‌خمار من

تا چه عمل کند عجب شکر من و سپاس من
تا چه اثر کند عجب ناله و زینهار من

گفت خنک تو را که تو در غم ما شدی دوتو
کار تو راست در جهان ای بگزیده کار من

مست منی و پست من عاشق و می پرست من
برخورد او ز دست من هر کی کشید بار من

رو که تو راست کر و فر مجلس عیش نه ز سر
زانک نظر دهد نظر عاقبت انتظار من

گفتم وانما که چون زنده کنی تو مرده را
زنده کن این تن مرا از پی اعتبار من

مرده‌تر از تنم مجو زنده کنش به نور هو
تا همه جان شود تنم این تن جان سپار من

گفت ز من نه بارها دیده‌ای اعتبارها
بر تو یقین نشد عجب قدرت و کاربار من

گفتم دید دل ولی سیر کجا شود دلی
از لطف و عجایبت ای شه و شهریار من

عشق کشید در زمان گوش مرا به گوشه‌ای
خواند فسون فسون او دام دل شکار من

جان ز فسون او چه شد دم مزن و مگو چه شد
ور بچخی تو نیستی محرم و رازدار من

مولانا
__________________
There's a fire starting in my heart
Reaching a fever pitch and
It's bringing me out the dark
Finally I can see you crystal clear
پاسخ با نقل قول
  #69  
قدیمی 02-25-2010
آريانا آواتار ها
آريانا آريانا آنلاین نیست.
کاربر بسیار فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,863
سپاسها: : 1,245

743 سپاس در 365 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

گفتم که چرا صورتت از دیده نهانست
گفتا که پری را چکنم رسم چنانست

گفتم که نقاب از رخ دلخواه برافکن
گفتا مگرت آرزوی دیدن جانست

گفتم همه هیچست امیدم ز کنارت
گفتا که ترا نیز مگر میل میانست

گفتم که جهان بر من دلتنک چه تنگست
گفتا که مرا همچو دلت تنک دهانست

گفتم که بگو تا بدهم جان گرامی
گفتا که ترا خود ز جهان نقد همانست

گفتم که بیا تا که روان بر تو فشانم
گفتا که گدا بین که چه فرمانش روانست

گفتم که چنانم که مپرس از غم عشقت
گفتا که مرا با تو ارادت نه چنانست

گفتم که ره کعبه بمیخانه کدامست
گفتا خمش این کوی خرابات مغانست

گفتم که چو خواجو نبرم جان ز فراقت
گفتا برو ای خام هنوزت غم آنست

خواجوي كرماني
__________________
There's a fire starting in my heart
Reaching a fever pitch and
It's bringing me out the dark
Finally I can see you crystal clear
پاسخ با نقل قول
  #70  
قدیمی 02-25-2010
آريانا آواتار ها
آريانا آريانا آنلاین نیست.
کاربر بسیار فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,863
سپاسها: : 1,245

743 سپاس در 365 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

گفتمش افسانه گشتم در غمت
گفت این دم موسم افسانه نیست

گفتمش بتخانه ما را مسجدست
گفت کاینجا مسجد و بتخانه نیست

گفتمش بوسی بده گفتا خموش
کاین سخنها هیچ درویشانه نیست

گفتمش شکرانه را جان می‌دهم
گفت خواجو حاجت شکرانه نیست

خواجوي كرماني
__________________
There's a fire starting in my heart
Reaching a fever pitch and
It's bringing me out the dark
Finally I can see you crystal clear
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 04:40 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها