شعر در این بخش اشعار گوناگون و مباحث مربوط به شعر قرار دارد |
11-15-2011
|
|
مدیر بخش موبایل
|
|
تاریخ عضویت: Dec 2009
محل سکونت: شیراز
نوشته ها: 3,181
سپاسها: : 7,693
7,279 سپاس در 3,383 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
خسته ام !!!
خسته خسته خسته !
تاب ماندن ندارم
ناي رفتن ندارم
پاي دويدن ندارم
جرات دل کندن ندارم
قدرت ايستادن ندارم
شهامت گفتن ندارم
رشادت جنگيدن ندارم
زبان حرف زدن ندارم
قلم نوشتن ندارم و
چاره اي جز صبر ندارم
صبري بلند
صبري جانکاه
صبري پر درد
صبري بي انتها
صبري که هيچ تاريخ انتقضايي ندارد
به جز ...
کاش مي توانستم
کاش مي توانستم
در نقطه اي دور
به دور از چشم تمامي نامحرمان
به دور از گوش تمامي نامهربانان
به دور از دست همه نارفيقان
فرياد بزنم
فريادي بلند
فريادي از ته دل
فريادي از عمق وجود
فريادي با تمام توان
فريادي با چشمان خيس
فريادي که جز خودم و خدا مستمعي نداشته باشد
فريادي که ف ر ي ا د باشد
ولي افسوس !!!
ولي افسوس !!!
افسوس و صد افسوس !!!
که هيچ وقت هيچ چيز سر جاي خود نيست
هيچ وقت هيچ کس کنار يار خود نيست
هيچ وقت هيچ علتي بدون معلول نيست
و
هيچ وقت درد دلي را پاياني نيست .
__________________
گاهی حس میكنم
گذشته و آینده آنچنان سخت از دو طرف فشار وارد میكنند
كه دیگر جایی برای حال باقی نمی ماند...
|
3 کاربر زیر از hossein سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|
11-15-2011
|
|
مدیر بخش موبایل
|
|
تاریخ عضویت: Dec 2009
محل سکونت: شیراز
نوشته ها: 3,181
سپاسها: : 7,693
7,279 سپاس در 3,383 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
مرا از یاد بردی تو
تو را از دست دادم من
و تو هرگز نفهمیدی چه حس التماسی را در نگاهم بارور کردی
و تو هرگز نفهمیدی چه قلب ساده ای پشت غرور چشمهای من نفس می زد
دلت هم پی نخواهد برد
دل بیچاره ام هر شب به یاد، یاد شیرینت کنار اشک می خوابد
مرا از یاد بردی تو
مرا ازیاد بردی تو بدون اینکه دریابی،غرورم سایبانی از نجابت داشت
و تو هرگز ندانستی دلم،گنجینه زخم است
من از چنگال این زخم مقدس سخت می ترسم
و تو هرگز نفهمیدی
و تو هرگز نفهمیدی،چه ذوقی داشت هربار سلامت راشنیدن
تو را از دست دادم من
و توهرگز نفهمیدی کسی تا آخر عمرش برایت شعر خواهد گفت
برایت شعر خواهد خواند
کسی تا آخر عمرش برایت ((ان یکاد عشق)) خواهد خواند.
__________________
گاهی حس میكنم
گذشته و آینده آنچنان سخت از دو طرف فشار وارد میكنند
كه دیگر جایی برای حال باقی نمی ماند...
|
4 کاربر زیر از hossein سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
11-15-2011
|
|
مدیر بخش موبایل
|
|
تاریخ عضویت: Dec 2009
محل سکونت: شیراز
نوشته ها: 3,181
سپاسها: : 7,693
7,279 سپاس در 3,383 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت
پرده ی خلوت این غمکده بالا زد و رفت
کنج تنهایی ما را به خیالی خوش کرد
خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت
درد بی عشقی ما دید و دریغش آمد
آتش شوق درین جان شکیبا زد و رفت
خرمن سوخته ی ما به چه کارش می خورد
که چو برق آمد و در خشک و تر ما زد و رفت
رفت و از گریه ی توفانی ام اندیشه نکرد
چه دلی داشت خدایا که به دریا زد و رفت
بود ایا که ز دیوانه ی خود یاد کند
آن که زنجیر به پای دل شیدا زد و رفت
سایه آن چشم سیه با تو چه می گفت که دوش
عقل فریاد برآورد و به صحرا زد و رفت
__________________
گاهی حس میكنم
گذشته و آینده آنچنان سخت از دو طرف فشار وارد میكنند
كه دیگر جایی برای حال باقی نمی ماند...
|
3 کاربر زیر از hossein سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
11-18-2011
|
|
ناظر ومدیر تالار پزشکی بهداشتی و درمان
|
|
تاریخ عضویت: Feb 2010
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 4,109
سپاسها: : 3,681
5,835 سپاس در 1,524 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
حال و هوای بعضي روزای آسمون
عین حال و هوای این روزا و ماه های منه!!!
وقتی آسمون با این بزرگیش
با این صبرش و عظمتش
دلش می گیره و مي باره
وقتی درختا و برگا رو پرت می کنه اینور اونور و داد و بیداد راه میندازه
از من چه توقعی هست؟!
منم گاهی دلم می خواد مثل آسمون داد بزنم و گریه کنم
ببارم و صدای هق هقم و همه بشنون
شاید خدا هم شنید
خوش به حال آسمون که به خدا نزدیکتره
خودم و نمی دونم
اما
می دونی از زمین تا آسمون خدا چقدر راهه؟!
ولي ميدونم كه ميخوام ببارم ......
__________________
یک پاییز فقط برای من و تو
|
4 کاربر زیر از shokofe سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
11-18-2011
|
|
ناظر ومدیر تالار پزشکی بهداشتی و درمان
|
|
تاریخ عضویت: Feb 2010
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 4,109
سپاسها: : 3,681
5,835 سپاس در 1,524 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
همیشه "کاش ها" و "شایدها"
روزی گریبانت را می گیرند،
که "باید" بگذری...
آنچه می خواهی نمی شود، ولی
آنچه می شود که نمی خواهی!
تو را پشت سر میگذارم
می گریزم
از واقعیتی که در برم گرفته.
انگار برای بودن باید رفت،
و منتظر اتفاقی بود که هیچگاه نمی افتد.
کاش همین اتفاق نصفه نیمه هم نمی افتاد
و من سوار قایقی می شدم که غرق می شد ،اگر صدایم نمی کردی
و کاش صدا نمی کردی
حالا از دوردست
تنها از دوردست،
دوستت دارم.
__________________
یک پاییز فقط برای من و تو
|
4 کاربر زیر از shokofe سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
11-18-2011
|
|
مدیر بخش موبایل
|
|
تاریخ عضویت: Dec 2009
محل سکونت: شیراز
نوشته ها: 3,181
سپاسها: : 7,693
7,279 سپاس در 3,383 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
خدا کاری بکن این بار .. خدای مهربون من
زبونم بند اومد ای وای ،کجا رفت همزبون من
خدا کاری بکن ... مُردم ... خدا اونم دلش تنگه
اگه میگه مهم نیستم ..با حسش داره می جنگه
اگه میگه تو فکرم نیست .. میخاد بیشتر پیشش باشم
درسته اون ولم کرده . دلیل اشک چشماشم ........
خدا کاری بکن، اون رفت ..ازت میخوام که برگرده
این بار قدرش رو میدونم.....اگر چه اون ولم کرده.....
خدا بگو که برگرده ...............خدا بگو که برگرده
خدا کاری بکن ...زود باش .. خدا . اون دیگه تنها نیست
خدا بهش بگو مردم .. چرا عین خیالش نیست ؟
خدای مهربون من .. دلت میاد که تنها شم
بره عشقم تک و تنها . تا کی دلواپسش باشم
خدا کاری بکن ...زود باش.. خدا صبرم همین قدر بود
بگو حرفاشو بخشیدم ....بگو گنجایشم کم بود ....
بگو تقصیر من بوده .. بگو حق داره ، میدونم
بگو به فکر جبرانه .. بگو قدرشو میدونم
بگو دیگه غرورش مرد.. میخاد پیش تو برگرده
بگو سختیه این روزا، اونو از راه به در کرده
خجالت میکشم از اون بگو چیزی نگه اونم
خدا ! پا در میونی کن .. شاید از من خوشش اومد
__________________
گاهی حس میكنم
گذشته و آینده آنچنان سخت از دو طرف فشار وارد میكنند
كه دیگر جایی برای حال باقی نمی ماند...
|
2 کاربر زیر از hossein سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
11-18-2011
|
|
مدیر بخش موبایل
|
|
تاریخ عضویت: Dec 2009
محل سکونت: شیراز
نوشته ها: 3,181
سپاسها: : 7,693
7,279 سپاس در 3,383 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
دلم گرفته
به اندازه ی تمام دلتنگی های عالم ٍ
شیشه ی قلبم آنقدر نازک شده که با کوچکترین تلنگری می شکند.
دلم می خواهد فریاد بزنم
ولی واژه ای نمی یابم که عمق دردم را در فریاد منعکس کند ,
فریادی در اوج سکوت که همیشه برای خود سر داده ام
کاش می شد پرواز کنم ...
پروازی بی انتها به سوی ابدیت.....
__________________
گاهی حس میكنم
گذشته و آینده آنچنان سخت از دو طرف فشار وارد میكنند
كه دیگر جایی برای حال باقی نمی ماند...
|
3 کاربر زیر از hossein سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
11-19-2011
|
|
کاربر فعال
|
|
تاریخ عضویت: Oct 2011
محل سکونت: tehran
نوشته ها: 442
سپاسها: : 905
904 سپاس در 533 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
بوی گندم مال من هر چی که دارم مال تو
یه وجب خاک مال من هر چی می کارم مال تو
اهل طاعونی این قبیله ی مشرقی ام
تویی این مسافر شیشه ای شهر فرنگ
پوستم از جنس شبه پوست تو از مخمل سرخ
رختم از تاول تنپوش تو از پوست پلنگ
تو به فکر جنگل آهن و آسمون خراش
من به فکر یه اتاق اندازه ی تو واسه ی خواب
تن من خاک منه ساقه ی گندم تن تو
تن ما تشنه ترین ، تشنه ی یک قطره ی آب
شهر تو شهر فرنگ آدماش ترمه قبا
شهر من شهر دعا همه گنبداش طلا
تن تو مثل تبر تن من ریشه ی سخت
تپش عکس یه قلب مونده اما روی درخت
نباید مرثیه گو باشم واسه خاک تنم
تو آخه مسافری خون رگ اینجا منم
تن من دوست نداره زخمی دست تو بشه
حالا با هر کی که هست هر کی که نیست داد میزنم
بوی گندم
خواننده: داریوش
آ
__________________
چه کسی میتواند با دختران شرقی دوئل کند؟!
وقتی نگاهشان...
دست ها را از حرکت باز می دارد!!
|
3 کاربر زیر از ROJINAjoON سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
11-19-2011
|
|
مدیر تالار کرمانشاه
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 1,458
سپاسها: : 6,194
3,940 سپاس در 933 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
كاشكي چشمامو مي بستم
كاشكي عاشقت نبودم
اما هستـــــــــــــــــــــــــــ ــــــم
كاشكي ندوني بي قرارم
كاش اصلا دوست نداشتم
اما دارمــــــــــــــــــــــــــ ــــ...
كاش ندوني كه دلم واسه چشات پر ميزنه
كاش ندوني كه مياد هرروز بهت سر ميزنه
كاشكي بارون غمت منو ميبرد
كاش ندوني كه نگاهم خيره مونده به نگاهت
كاش ندوني كه هميشه موندگارم چشم به راهت
كاش احساسمو و عشقت ديگه مي مرد
كاش گلهاتو مي سوزندم
كاش ميرفتم و نمي موندم
اما مونـــــــــــــــــــــــــــ ــــــدم
كاش يه كم باران بگيره
كاش فراموشت كنم من
اما ديــــــــــــــــــــــــــــ ـــــره
مازيار فلاحي
|
2 کاربر زیر از آناهیتا الهه آبها سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
11-19-2011
|
|
مدیر بخش موبایل
|
|
تاریخ عضویت: Dec 2009
محل سکونت: شیراز
نوشته ها: 3,181
سپاسها: : 7,693
7,279 سپاس در 3,383 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
زندگانیم به سان ترانه ای ست
گرچه ناسروده اما
دانم که انتهای این ترانه
به کدامین سو ره می سپارد
گرچه کنونش غرق در ابهام
اما
سرنوشت در دستان توانگر ماست
می تازیم ومی رویم
گر چه گاهی کند
گاهی تند
اما مهم آنست که می رویم
می رویم تا بدانها که ما را
رها کردنند در تنهایی
تا بدانها که ما را
رها کردند در میان اندوه
بگوییم که
ما می رویم
ومی سراییم رویاهایمان را
گر چه کنونمان غرق در ابهامست
وباز خواهیم گشت
با فردایی روشن ...
__________________
گاهی حس میكنم
گذشته و آینده آنچنان سخت از دو طرف فشار وارد میكنند
كه دیگر جایی برای حال باقی نمی ماند...
|
کاربران زیر از hossein به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
|
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 08:26 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|