چيه فرگل جان اين حامدو كه ميبيني همين چند روز پيش از زير لگدو مشت اريانا و دلتنگ كشيدم بيرون يه كاري و شغلي بهش دادم اونوقت چنگ ميزنه ميبيني تو رو خدا خودش هم ميدونه كه در افتادن با تاري پلنگه يعني خودكشي حالا فعلا داره يه خورده شيرين كاري ميكنه عب نداره بخشش از بزرگانه
بعد هم من با اون فريما طرف نميشم چون يه خورده ..... عصباني و زود رنجه بابا بزرگي گفتن كوچيكي گفتن رعايت دوستي و نزاكت هم بد نيست
خوب بچه ها به جاي اينكه به هم ديگه گير بدين راجع به مسائلي صحبت كنيد تا بيشتر بياموزيم نه فراموش كنيم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
__________________
ميدانستم ، ميدانستم روزي خورشيد نيز خاموش خواهد شد خدايا آيا او نيز فراموش خواهد شد ....
رويايم را ببين
خداوند در آن گوشه زيز سايه سار درخت لطف خويش
با لبخند
نفسهايت را سپاس ميگويد
پس بر تو چه گذشته كه اينچنين
آرزوي مرگ ميكني ......
ببين فرصت نيست
فرصت براي بودن نيست
پس سعي كن
تا درخت را احساس كني
سبزه رابشنوي
و بوسه دادن را از گل سرخ بياموزي
تا روزي
شايد
درخت را تا مرز انار
تعقيب كني (تاري)
سلام من اومدمممممممممممممممممممممممممم مممممممم
برین کنار برین کنار نفتی نشینننننننننننننن
وای از دست این تاری
مگه اینجا عکاسیهههههههههههههههههههههه
یکی به دادم برسه
یه روز نبودم همه چی عوض شده
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم
به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم
چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم
زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم
كجائي تو نه جواب ميدي نه هستي از وقتي تاج گرفتي ديگه پيدات نيست خيلي از دستت عصبانيم
__________________
ميدانستم ، ميدانستم روزي خورشيد نيز خاموش خواهد شد خدايا آيا او نيز فراموش خواهد شد ....
رويايم را ببين
خداوند در آن گوشه زيز سايه سار درخت لطف خويش
با لبخند
نفسهايت را سپاس ميگويد
پس بر تو چه گذشته كه اينچنين
آرزوي مرگ ميكني ......
ببين فرصت نيست
فرصت براي بودن نيست
پس سعي كن
تا درخت را احساس كني
سبزه رابشنوي
و بوسه دادن را از گل سرخ بياموزي
تا روزي
شايد
درخت را تا مرز انار
تعقيب كني (تاري)
دیروز اومدم اوضاع سایت روبراه نبود همش قاط میزد منم رفتم اما دیشب تا دیروقت بودم
خب چه خبرا من نبودم که خرابکاری نکردی
آبروداری کردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
از مشتریها پذیرایی کردی
پول اضافه که نگرفتی؟
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم
به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم
ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم
چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!
که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم
زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد
که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم
رزيتا جون اين غاصبين (فريما و حامد) در نبودت مي خواستن قهوه خونه رو تصاحب كنند تاري هم كه نبود فكر كنم كار داشت يه نفري جلوشون وايسادم ولي غريب كشم كردن ها
خيلي خوب فعلا اينجا رو بچرخون تا من اين چند تا مزاحمو بندازم بيرون مانع كسب شدن
__________________
ميدانستم ، ميدانستم روزي خورشيد نيز خاموش خواهد شد خدايا آيا او نيز فراموش خواهد شد ....
رويايم را ببين
خداوند در آن گوشه زيز سايه سار درخت لطف خويش
با لبخند
نفسهايت را سپاس ميگويد
پس بر تو چه گذشته كه اينچنين
آرزوي مرگ ميكني ......
ببين فرصت نيست
فرصت براي بودن نيست
پس سعي كن
تا درخت را احساس كني
سبزه رابشنوي
و بوسه دادن را از گل سرخ بياموزي
تا روزي
شايد
درخت را تا مرز انار
تعقيب كني (تاري)