شعر و ادبیات در این قسمت شعر داستان و سایر موارد ادبی دیگر به بحث و گفت و گو گذاشته میشود |
03-27-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
آدم پشت این کامیونها چه چیزهای که نمیخونه.....
به عشق تو لیلی ... رفتم زیر تریلی (البته واسه گریسکاری
دنبالم نیا آوره می شی
رادیات عشق من از بهر تو آمد به جوش..........گر نداری باورم بنگر به روی آمپرم
عاقبت فرار از مدرسه
اقا مهدی چی شده از کار ابزی زدی به کامیون؟؟؟
اگه تونستی این جمله رو بخونی معلوم میشه فاصله رو رعایت نكردی فاصله رو بیشتر كن بچه جون!!!
رفیق بی كلك مادر!!!!
گشتم نبود نگرد نيست
سلطان جاده خاور
چون تكي با نمكي
مخصوص بنزهاي 1921
یاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرد
رو باك كاميونا كه ديدم زياد مينويسن : شكمو !!! يا بخور نوش جان !!! يا الهي كوفتت بشه
داداش مرگ من يواش
در بيابانها اگر صد سال سرگردان شوم ، به از انكه در وطن محتاج نامردان شوم
خوشگلي بانمکي يک رخ زيبا داري
بي جهت نيست که در کنج دلم جا داري
يا ضامن اهو ، امان ازاين هياهو:?
احتیاط كن التماس نكن
اينم پشت يه تراكتور نوشته بود :
كي به كيه ؟ منم پرايد:
پشت يك كاميون نوشته بود:
بوق نزنيد راننده خواب است:-?
دلم دادم بري باهاش حال كني ، نكه بري جيگركي بازكني
الهی گاهی نگاهی
شاید هم : پر پروانه شكستن نه نشان هنر است تو اگر پر شكنی شه پر شاهین بشكن
و شاید نازم آن اندام نازت نازم ای ناز افرین ناز داری ناز كن ای سرو نازم افرین!!!
بر در ديوار قلبم نوشتم ورود ممنوع ، عشق آمد و گفت من بي سوادم
حسنی به مكتب نميرفت باباش گذاشت كمك شوفري
بالاي در باك يه ميني بوس نوشته بود: بخور به حساب من!
بر دريچه قلبم نوشتم...ورود عشق ممنوع. اما عشق دنده عقب وارد شد!
هلاكتم چلو كباب
گریستم زیرا كفش نداشتم
تا اینكه
مردی را دیدم كه پا نداشت
راديات عشق من از بهر تو آمد به جوش..........گر نداری باورم بنگر به روی آمپرم
جلوي يه ژيان نوشته بود: ميازار موري که دانه کش است
روي شيشه عقبش نوشته بود : فلفل مبين چه ريزه --- بشکن ببين چه تيزه
اشکالی نداره منم يه روز بزرگ ميشم (پشت یه مینی بوس)
پدر در کودکی دست پسر گیرد
به امیدی که در پیری پسر دست پدر گیرد
موش تو سوراخ نمیرفت .................................................. ...................... گربه گرفت خوردش
تا که بودیم ،نبودیم کسی.....کشت مارا غم بی همنفسی
تا که رفتیم همه یار شدند........خفته ایم و همه بیدار شدند
قدر آیینه بدانیم چو هست........نه درآن وقت که اقبال شکست
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|
03-27-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
چه وقت رد پايي از عادت باقي نمي ماند؟
بگذار عادت ها خودشان از سرت بيفتند؛ تو آنها را كنار نگذار. بگذار فعاليت خود به خود محو شود؛ تو به زور آن را محو نكن - زيرا همان تلاش تو براي محو اجباري آن، خودش فعاليتي است به شكلي ديگر. مراقب باش، حواست را جمع كن، گوش به زنگ باش تا شاهد پديدة معجزه آسايي باشي: وقتي چيزي خودش، به ميل و رضاي خودش كنار رفت، از خود هيچ ردپايي بر جاي نخواهد گذاشت.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
03-27-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
خود را دوست بداريد
اوليور وندل هولمز روزي در جلسه اي شرکت کرد که در آن جمع از همه کوتاهتر بود.دوستي با کنايه گفت:"دکتر هولمز به نظرم شما در ميان ما افراد بلند قد احساس کوچک بودن مي کنيد." هولمز پاسخ داد : "همينطور است .من احساس مي کنم که يک دايم هستم در برابر پني ها!"
دايم:سکه اي کوچکتر از پني که ده برابر آن ارزش دارد.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
03-27-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
نگاهي نو
بايد تمايلات خود را در جهت خوشبختي بسيج كنيد. روي يك صندلي راحت بنشينيد و تصوير ذهني دوست داشتني و قشنگ را بارها و بارها براي خودتان تكرار كنيد. براي ايجاد تصوير ذهني مناسب تلاش كنيد. اگر از تصوير ذهني خود راضي نباشيد و يا آن را دوست نداشته باشيد نميتوانيد روي بام ساختماني به تماشا بايستيد كه پايه محكمي ندارد. با تصوير ذهني ناقص نه از كارتان لذت ميبريد، نه از مسافرت نه از پول و نه از تماشاي طبيعت زيبا. هر روز در ذهن خود خاطرات موفقيتهاي گذشته را مرور كنيد. به اين كار عادت كنيد، لحظات خوش گذشته را در برابر چشمانتان تصوير كنيد و آن را در اعماق وجود خود احساس كنيد. خود را انساني موفق ببينيد، همان طور كه دوست داريد، عمل كنيد و بينديشيد. صحنههاي دلپذير و تصويرهاي مثبت ذهن را همه روزه زنده كنيد. به تصاوير لذت بخش توجه كنيد و با نقاط ضعف خود مهربان باشيد
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
03-27-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
عادت های خوابیدن با دیابت و مرگ ارتباط دارد
نتایج دو پژوهش جدید حاکی از آن است که بهره گرفتن از خواب کافی ممکن است از ابتلا به دیابت جلوگیری کرده و مرگ را به تاخیر بیاندازد.
محققان توصیه می کنند افراد باید به طور منظم از 7 تا 8 ساعت خواب شبانه برخوردار شوند. در این جا نگاهی گذرا به پژوهش هایی انداخته شده است که در آخرین شماره ژورنال خواب منتشر شده اند.
خواب و میزان مرگ و میر
نتایج این پژوهش حاکی از آن بود که میزان مرگ و میر در افرادی که بسیار زیاد یا بسیار کم می خوابیدند افزایش می یافت. این پژوهش در برگیرنده 10300 نفر از کارمندان بریتانیایی بود که به مدت 12 تا 17 سال مورد پیگیری و ارزیابی قرار گرفتند. کارمندان در آغاز و میانه آزمایش مورد بررسی قرار گرفته و پرسش نامه عمومی در مورد سلامت خویش را که شامل تعدادساعت های معمول خواب شبانه نیز بود تکمیل کردند. در طول این پژوهش میزان مرگ و میر برای گروه های زیر بیشتر بود:
· افرادی که به طور مداوم کمتر از5 ساعت از خواب شبانه بهره می بردند.
· افرادی که به طور پیوسته بیشتر از 9 ساعت در شب می خوابیدند.
· افرادی که در ابتدا از 6 تا 8 ساعت خواب بهره برده و سپس تعداد ساعت های خواب شبانه خود را کاهش دادند.
· افرادی که در ابتدا 7 تا 8 ساعت می خوابیدند ولی پس از آن ساعات بیشتری را به خواب شبانه اختصاص دادند.
عواملی هم چون سن، سیگار کشیدن و BMI ( ایندکس توده بدنی که با قد و وزن افراد مرتبط است) تاثیری بر روی نتایج آزمایش نداشت. محققان بیان می کنند:« یافته های ما حاکی از آن است که به منظور جلوگیری از مرگ و میر زودرس بهره گیری از 7 یا 8 ساعت خواب شبانه بهترین حالت ممکن برای سلامت فرد است.»
خواب و دیابت
پژوهش دوم نشان می دهد زیاد خوابیدن یا کم خوابیدن احتمالاً باعث ایجاد دیابت می شود. داده های این آزمایش در نتیجه بررسی تقریباً 9000 فرد بزرگسال در ایالات متحده آمریکا به دست آمده است. در آغاز این پژوهش هیچ یک از شرکت کنندگان به بیماری دیابت مبتلا نبودند ولی با گذشت 10 سال، 430 نفر آن ها به بیماری دیابت مبتلا شدند.
ابتلا به دیابت در میان افرادی گزارش شد که در شب کمتر از 5 ساعت یا بیشتر از 9 ساعت می خوابیدند. خوابیدن بیشتر از 9 ساعت یا کمتر از 5 ساعت نسبت به 7 ساعت خواب شبانه، میزان ابتلا به دیابت را تا حدود 50 درصد افزایش می داد.
این الگوها از سایر عوامل خطرساز ابتلا به دیابت تاثیر نمی پذیرفتند. کم خوابیدن ممکن است مانع از عملکرد بدن در اداره گلوکز شود و زیاد خوابیدن نیز ممکن است یکی از نشانه های دیگر مشکلات سلامتی باشد.
بر اساس نظر محققان هر دوی این پژوهش ها بر مبنای مشاهده فرد آزمایش شونده قرار داشته و به اثبات دلایل و تاثیرات ایجاد شده نمی پردازند. محققان می گویند آن ها فاکتورهای زیادی را مورد ارزیابی قرار دادند اما همیشه این احتمال وجود دارد که یک سری فاکتورهای تاثیرگذار نادیده گرفته شوند.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
03-27-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
3داستان کوتاه و جالب....
داستان “دانه ای که سپیدار بود”
دانه کوچک بود و کسی او را نمی دید.
سال های سال گذشته بود و او هنوز همان دانه ی کوچک بود.
دانه دلش می خواست به چشم بیاید اما نمی دانست چگونه. گاهی سوار باد می شد و از جلوی چشم ها می گذشت. گاهی خودش را روی زمینه ی روشن برگ ها می انداخت و گاهی فریاد می زد و می گفت: من هستم، من این جا هستم. تماشایم کنید. اما هیچ کس جز پرنده هایی که قصد خوردنش را داشتند یا حشره هایی که به چشم آذوقه ی زمستان به او نگاه می کردند، کسی به او توجه نمی کرد.
دانه خسته بود از این زندگی ، از این همه گم بودن و کوچکی خسته بود . یک روز رو به خدا کرد و گفت: نه، این رسمش نیست. من به چشم هیچکس نمی آیم. کاشکی کمی بزرگتر، کمی بزرگتر مرا می آفریدی.
خدا گفت: اما عزیز کوچکم! تو بزرگی، بزرگتر از آن چه فکر می کنی. حیف که هیچ وقت به خودت فرصت بزرگ شدن ندادی. رشد ماجرایی است که تو از خودت دریغ کرده ای. راستی یادت باشد تا وقتی که می خواهی به چشم بیایی، دیده نمی شوی. خودت را از چشم ها پنهان کن تا دیده شوی.
دانه ی کوچک معنی حرف های خدا را خوب نفهمید اما رفت زیر خاک و خودش را پنهان کرد. رفت تا به حرف های خدا بیشتر فکر کند. سالهای بعد دانه ی کوچک، سپیداری بلند و باشکوه بود که هیچکس نمی توانست ندیده اش بگیرد؛ سپیداری که به چشم همه می آمد.
داستان “الاغ مرده”
چاک از یک مزرعهدار در تکزاس یک الاغ خرید به قیمت ۱۰۰ دلار.
قرار شد که مزرعهدار الاغ را روز بعد تحویل بدهد.
اما روز بعد مزرعهدار سراغ چاک آمد و گفت:
«متأسفم جوون. خبر بدی برات دارم. الاغه مرد.»
چاک جواب داد: «ایرادی نداره. همون پولم رو پس بده.»
مزرعهدار گفت: «نمیشه. آخه همه پول رو خرج کردم..»
چاک گفت: «باشه. پس همون الاغ مرده رو بهم بده.»
مزرعهدار گفت: «میخوای باهاش چی کار کنی؟»
چاک گفت: «میخوام باهاش قرعهکشی برگزار کنم.»
مزرعهدار گفت: «نمیشه که یه الاغ مرده رو به قرعهکشی گذاشت!»
چاک گفت: «معلومه که میتونم. حالا ببین. فقط به کسی نمیگم که الاغ مرده است.»
یک ماه بعد مزرعهدار چاک رو دید و پرسید: «از اون الاغ مرده چه خبر؟»
چاک گفت: «به قرعهکشی گذاشتمش. ۵۰۰ تا بلیت ۲ دلاری فروختم ۸۹۸ دلار سود کردم..»
مزرعهدار پرسید: «هیچ کس هم شکایتی نکرد؟»
چاک گفت: «فقط همونی که الاغ رو برده بود. من هم ۲ دلارش رو پس دادم.»
داستان “کارمند و تکرار اشتباه”
کارمندی به دفتر رئیس خود میرود و میگوید:
«معنی این چیست؟ شما ۲۰۰ دلار کمتر از چیزی
که توافق کرده بودیم به من پرداخت کردید.»
رئیس پاسخ می دهد:
«خودم میدانم، اما ماه گذشته که ۲۰۰ دلار بیشتر به تو
پرداخت کردم هیچ نکردی.»
کارمند با حاضر پاسخ می دهد:
«درسته، من معمولا از اشتباه های موردی می گذرم
اما وقتی تکرار می شود وظیفه خود می دانم به شما گزارش کنم!»
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
03-27-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
لطيفه
روزى عبدالرحمن جامى شعرى سرود: بس كه درجان فكار و چشم بيدارم توئى هر كه پيدا مى شود از دور پندارم توئى شخصى به او گفت : اگر خرى پيدا شود، جامى به او گفت : پندارم توئى .
لطيفه
عربى نمازخود را بسيار طول داد، مردم او را مدح و تعريف كردند، وقتى از نماز خود فارغ شد گفت : روزه هم هستم .
لطيفه
شيخ بهائى در كشكول نقل كرده مردى كه نامش آزاد مرد بود، پيش حجاج از او باد صدادارى خارج شد، پس شرمنده گشت ، حجاج خواست خجالت او را رفع و جبران كند، گفت : ماليات را از تو برداشتم ، آيا حاجت او را حجاج يك عربى را احضار كرده بود كه او را به قتل برساند، آن شخص گفت : اين عرب را به خاطر من ببخش و او را نكش، حجاج هم عرب را ببخشد، آن عرب بيرون كه آمد، مقعد اين شخص را مى بوسيد و مى گفت : پدرم به فداى مقعدى كه ماليات را بردارد و يك اعدامى را از مرگ نجات بخشد، مدح وثنا بر هيچ كس سزاوار نيست جز بر اين مقعد.
لطيفه
ابوبكر ازواعظى كه روى منبر بود مسئله اى را پرسيد، واعظ گفت : نمى دانم ، به او گفته شد كه منبر جاى انسانهاى جاهل و نادان نيست ، واعظ در جواب گفت : من به قدر علمم بالارفته ام ولى اگر مى خواستم به اندازه جهلم بالا بروم بايد تا به آسمان بالا مى رفتم .
لطيفه
عالمى مسئله اى سئوال شد، او درجواب گفت : نمى دانم ، سائل گفت : اينجا جاى جهال نيست عالم در جواب گفت : اينجاجاى آن كسى است كه مقدارى مى داند و مقداى نمى داند، ولى آنكه همه چيز مى داند،مكان ندارد.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
03-27-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
لطيفه
شخصى الاغى داشت ، آن را به سوى خانه خويش با زدن زياد هدايت مى كرد، ولى الاغ نافرمانى صاحبش را مى كرد و ابدا به طرف خانه قدم بلند نمى كرد، به او گفتند: معمولا الاغها به طرف خانه خوب راه مى روند، چطور الاغ شما بر خلاف همه الاغها از خود حركتى نشان نمى دهد؟! وى گفت : الاغها معمولا براى خوراك به خانه خوب راه مى روند، چون در خانه ماچيزى نيست ، لذا الاغ حاضر نيست به طرف خانه حركت كند.
لطيفه
شخصى شب عيد نوروز، به خانه يكى از دوستانش در قزوين با زن و بچه وارد شد، تا سيزده فروردين در آنجا بماند، دوستش وقتى متوجه شد، بخانه همسايه اش كه تفنگ داشت رفت ، و گفت : مهمانهاى من وقتى واردخانه من شدند، تو چند تير هوائى بزن ، همسايه گفت : براى چه ؟ او با لهجه قزوينى گفت : تو چه كارى دارى ؟ همسايه اش هم وقتى ميهمانهاى او وارد شدند، چند تير هوائى زد، ميهمانها ترسيدند و به صاحبخانه گفتند: چه خبر شده ؟ صاحب خانه با لهجه قزوينى گفت : چيز مهمى نيست سال گذشته موقع عيد نوروز من چند ميهمان از او كشته ام او هم مى خواهد تلافى كند، و ميهمانهاى مرا بكشد، ميهمانها در اين هنگام از ترس ، خانه دوستشان را رها كردند و رفتند.
لطيفه
دزدى به خانه روضه خوانى وارد شد،اثاثيه او را جمع كرد وقتى كه خواست آنرا از زمين بر دارد، گفت : يا على ! روضه خوان از صداى او بلند شد، دست دزد را گرفت و به او گفت : من اين اموال را يك عمر بايا حسين جمع كرده ام ، تو مى خواهى همه را با يك يا على گفتن ببرى .
لطيفه
اربابى به مستراح رفت ، نوكرش را صدا زد كه آفتابه را بياور نوكر با عجله زيادى كه داشت آب سماور را كه جوش بود در آفتابه ريخته و فراموش كرد كه قدرى آب سرد در آن بريزد وهمينطور به دست ارباب داد، ارباب هم بدون توجه مقدارى از آب آفتابه را استعمال كرد،تمام مقعدش سوخت ، همينكه از مستراح بيرون آمد نوكرش را به باد داد كتك گرفت ،نوكر كتكها را مى خورد و زير لب مى گفت : بزن ارباب حق دارى ، مى دانم كجايت مى سوزد.
لطيفه
شخصى ترك از جائى مى گذشت ، ديدچند نفر ترك دارند گربه اى را مى شويند، با لهجه تركى گفت : گربه را نشوييد شكوم ندارد، مى ميرد، و رفت ، بعد كه برگشت ، ديد آنها دارند گريه مى كنند گفت : چه شده كه گريه مى كنيد؟ آن تركها در جواب گفتند: گربه مرده است آن شخص گفت : مگر به شمانگفتم گربه را نشوييد شكوم ندارد مى ميرد گفتند: از شستن كه نمرده ، از چلاندن مرده است .
لطيفه
شخصى سه روز بود ديوانه شده بود،روز چهارم سوار بر شترى شده فرياد مى زد اى مردم مى خواهم به مكه بروم ديوانه ديگرى چوبى به سر او زد و گفت : بى حيا من چهل سال است ديوانه ام ولى تا اين امامزاده كه يك فرسخى ما است نرفته ام تو چهار روز است ديوانه شده اى مى خواهى به مكه بروى .
لطيفه
گويند صيادى مرغى را هدف قرار داد و تيرش به خطا رفت و مرغ پروازكرد، شخصى كه ناظر جريان بود شروع كرد به احسنت احسنت گفتن ، صياد عصبانى شده و بهوى گفت : مرا مسخره مى كنى ؟! فرد ناظر گفت : خير، احسنت احسنت گفتن من به آن مرغ است كه چه زيبا از دام گريخت .
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
03-27-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
میرود
میرود آب رخ از بادهی گلرنگ مرا
میزند راه خرد زمزمهی چنگ مرا
دلق از رق به می لعل گرو خواهم کرد
که می لعل برون آورد از رنگ مرا
من که بر سنگ زدم شیشهی تقوی و ورع
محتسب بهر چه بر شیشه زند سنگ مرا
مستم از کوی خرابات ببازار برید
تا همه خلق ببینند بدین رنگ مرا
نام و ننگ ار برود در طلبش باکی نیست
من که بدنام جهانم چه غم از ننگ مرا
ای رخت آینهی جان می چون زنگ بیار
تا ز آئینهی خاطر ببرد زنگ مرا
مطرب آهنگ چنین تیز چه گیری که کند
جان شیرین بلب لعل تو آهنگ مرا
نشد از گوش دلم زمزمهی نغمهی چنگ
تا عنان دل شیدا بشد از چنگ مرا
چون تو در خاطر خواجو بزدی کوس نزول
دو جهان خیمه برون زد ز دل تنگ مرا
خواجوی کرمانی
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
03-27-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
برگزیده رباعیاتحکیم عمرخیام
برخیز و بیا بتا برای دل ما
حل کن به جمال خویشتن مشکل ما
یک کوزه شراب تا بهم نوش کنیم
زان پیش که کوزهها کنند از گل ما
چون عهده نمیشود کسی فردا را
حالی خوش کن تو این دل شیدا را
می نوش بماهتاب ای ماه که ماه
بسیار بتابد و نیابد ما را
گر می نخوری طعنه مزن مستانرا
بنیاد مکن تو حیله و دستانرا
تو غره بدان مشو که می می نخوری
صد لقمه خوری که می غلامست آنرا
هر چند که رنگ و بوی زیباست مرا
چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا
معلوم نشد که در طربخانه خاک
نقاش ازل بهر چه آراست مرا
مائیم و می و مطرب و این کنج خراب
جان و دل و جام و جامه در رهن شراب
فارغ ز امید رحمت و بیم عذاب
آزاد ز خاک و باد و از آتش و آب
آن قصر که جمشید در او جام گرفت
آهو بچه کرد و شیر آرام گرفت
بهرام که گور میگرفتی همه عمر
دیدی که چگونه گور بهرام گرفت
ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست
بی باده ارغوان نمیباید زیست
این سبزه که امروز تماشاگه ماست
تا سبزه خاک ما تماشاگه کیست
امروز ترا دسترس فردا نیست
و اندیشه فردات بجز سودا نیست
ضایع مکن این دم ار دلت شیدا نیست
کاین باقی عمر را بها پیدا نیست
ای آمده از عالم روحانی تفت
حیران شده در پنج و چهار و شش و هفت
می نوش ندانی ز کجا آمدهای
خوش باش ندانی بکجا خواهی رفت
ای چرخ فلک خرابی از کینه تست
بیدادگری شیوه دیرینه تست
ای خاک اگر سینه تو بشکافند
بس گوهر قیمتی که در سینه تست
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 5 نفر (0 عضو و 5 مهمان)
|
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 05:47 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|