مشاعره واژه ای

[abadani]

مژده وصل تو كو كز سر جان برخيزم
طاير قدسم و از دام جهان برخيزم

[ساقي]

در آستین جان تو صد نافه مدرج است
وان را فدای طره یاری نمی‌کنی

[abadani]

گر دست دهد كه آستينش گيرم
ور نه بروم بر آستانش ميرم

[mary.f]

گر دست دهد خاک کف پای نگارم
بر لوح بصر خط غباری بنگارم

[ساقي]

مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد
کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی

[abadani]

دست از مس وجود چو مردان حق بشوي
تا كيمياي عشق بيابي و زر شوي

[mary.f]

دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید

[abadani]

بگشاي تربتم را بعد از وفات و بنگر
كز آتش فراقت دود از كفن برايد

[mary.f]

بنمای رخ که خلقی واله شوند و حیران
بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید

[abadani]

بنماي رخ كه باغ و گلستانم آرزوست
بگشاي لب كه قند فراوانم آرزوست