بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > شعر

شعر در این بخش اشعار گوناگون و مباحث مربوط به شعر قرار دارد

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 03-28-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض درد دل



درد دل

ای فدایت این دل ویرانه ام
تا به کی من اینچنین بیگانه ام؟


روزها ازعشق وشبها ازفراق
سوخت هردم این دل دیوانه ام


آری امشب تاسحر میخوانمت
من که ازجمع کسان بیگانه ام


با توهرشب گرم میگیرم زعشق
عشق توشمع است ومن پروانه ام


با خیالت تاسحرگفتم زعشق
اشک شوق توبیامد زین دل بارانه ام


گفتم آخر کی رودهجران به سر
گفتی هجران مطلع عشق است من افسانه ام


روزی آخر می رسد روز وصال
روز شوق این دل مستانه ام


تیرگی ها میرسد آخربه صبح
با حضور نورعشق این دل دیوانه ام


این دل من روزی آخرمیشود غمخوار تو
من که اکنون با دل تواینچنین بیگانه ام


گرمی سوزان عشقم راه می یابد به تو
تا بسازد مهر تو این دل ویرانه ام


رها

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #2  
قدیمی 03-28-2010
Omid7 آواتار ها
Omid7 Omid7 آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2009
محل سکونت: نصف جهان
نوشته ها: 9,286
سپاسها: : 14

95 سپاس در 74 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

مسافر خسته ی من

سفر بخیر

برای جاده های سوت وکور

سفر بخیر

تو رفته ای به عمق حادثه

به راه دور و بی عبور

ز خلوت نگاه یک صبور

و مانده ام چگونه با فراق دوریت سپر کنم

چه خاک را به سر کنم

وجود تو بهانه بود برای زندگی ناب

و اشک خودسرانه بود برای لحظه های شاد

نمی شود تو را ز یاد برد

فدای اشکهای وقت رفتنت

و بغض نا گسسته ات

صداقت وجود تو برای من نشانه ایست

برای من نشانه ی ستاره ایست

که در کمان ابروان تو نشسته است

فدای اشکهای بی بها

فدای اشکهای بی بهای بی صدا

که در کمین ره نشسته اند

مرا ببخش

برای هر چه کرده ام

برای نا سپاسی ام

تو را بهانه میکنم برای زندگانی ام

برای مهربانی ام

از آن زمان که رفته ای

اشکهای ماست که میرود

نمیشود تو رازیاد برد

نمیشود وجود مهربان تو ز یاد برد

نمیشود نگاه صادقانه ات به زندگی

و جای خالیت ز یاد برد

دلم مثال آتش است

و جان من مثال یخ

عزیزکم سفر بخیر

سلامتت برای من سعادت است

به هر کجا که رفته ای سفر بخیر

من از عبور جاده های انتظار

گذشته ام به افتخار

تو را به مهربان مهربان سپرده ام

تو را به خالق زمان سپرده ام

تو را به حق سپرده ام

سفر بخیر

سفر بخیر
__________________
مدت ها بود سه چیز را ترک کرده بودم
شعر را... ماه را.... و تو را ...
امروز که به اجبار قلبم را ورق زدم
هنوز اولین سطر را نخوانده
تو را به خاطر آوردم و شب هاي مهتاب را...
ولی نه...!! باید ترک کنم
هم تو را....هم شعر را .... و هم‌‌‌٬ همه ی شب هایی را که به ماه نگاه می کردم...

======================================

مسابقه پیش بینی نتایج لیگ برتر ( اگه دوست داشتی یه سر بزن دوست من )
پاسخ با نقل قول
  #3  
قدیمی 03-28-2010
Omid7 آواتار ها
Omid7 Omid7 آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2009
محل سکونت: نصف جهان
نوشته ها: 9,286
سپاسها: : 14

95 سپاس در 74 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

ز دو دیده خون فشانم
زغمت شب جدایی
چه کنم که هست این حال
گل باغ آشنایی

همه شب نهاده ام سر
چو سگان بر آستانت
که رقیب ز در نیاید
به بهانه گدایی

به کدام ملت هستید
به کدام مذهب هستید
که کشند عاشقی را
که تو عاشقم چرایی



زفراق چون ننالم
من دلشکسته چون نی
که بسوخت بند بندم
زحرارت جدایی

به غمارخانه رفتم
همه پاکباز دیدم
چو به صومعه رسیدم
همه زاهد ریايي


به طواف کعبه رفتم
به حرم رهم ندادند
که تو در برون چه کردی ؟
که درون خانه آیی

در دیر میزدم من
که ندا زدر درآمد
که درآ درآ عراقی
که تو هم از آن مایی
از آن مایی...........
__________________
مدت ها بود سه چیز را ترک کرده بودم
شعر را... ماه را.... و تو را ...
امروز که به اجبار قلبم را ورق زدم
هنوز اولین سطر را نخوانده
تو را به خاطر آوردم و شب هاي مهتاب را...
ولی نه...!! باید ترک کنم
هم تو را....هم شعر را .... و هم‌‌‌٬ همه ی شب هایی را که به ماه نگاه می کردم...

======================================

مسابقه پیش بینی نتایج لیگ برتر ( اگه دوست داشتی یه سر بزن دوست من )

ویرایش توسط Omid7 : 03-28-2010 در ساعت 11:49 AM
پاسخ با نقل قول
  #4  
قدیمی 03-30-2010
آريانا آواتار ها
آريانا آريانا آنلاین نیست.
کاربر بسیار فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,863
سپاسها: : 1,245

743 سپاس در 365 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

نقل قول:
نوشته اصلی توسط Omid7 نمایش پست ها
ز دو دیده خون فشانم
زغمت شب جدایی
چه کنم که هست این حال
گل باغ آشنایی

همه شب نهاده ام سر
چو سگان بر آستانت
که رقیب ز در نیاید
به بهانه گدایی

به کدام ملت هستید
به کدام مذهب هستید
که کشند عاشقی را
که تو عاشقم چرایی



زفراق چون ننالم
من دلشکسته چون نی
که بسوخت بند بندم
زحرارت جدایی

به غمارخانه رفتم
همه پاکباز دیدم
چو به صومعه رسیدم
همه زاهد ریايي


به طواف کعبه رفتم
به حرم رهم ندادند
که تو در برون چه کردی ؟
که درون خانه آیی

در دیر میزدم من
که ندا زدر درآمد
که درآ درآ عراقی
که تو هم از آن مایی
از آن مایی...........
ايوول اميد ..

او را به چشم پاک توان دید چون هلال
هر دیده جای جلوه آن ماه پاره نیست

فرصت شمر طریقه رندی که این نشان
چون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست

نگرفت در تو گریه حافظ به هیچ رو
حیران آن دلم که کم از سنگ خاره نیست
__________________
There's a fire starting in my heart
Reaching a fever pitch and
It's bringing me out the dark
Finally I can see you crystal clear
پاسخ با نقل قول
  #5  
قدیمی 03-29-2010
abadani آواتار ها
abadani abadani آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Apr 2009
نوشته ها: 1,022
سپاسها: : 0

13 سپاس در 12 نوشته ایشان در یکماه اخیر
abadani به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

دوستان عزیزم بمناسبت فرا رسیدن بهار شعر و بهاریه زیبای فرخی سیستانی را دوست دارم برایتان بگذارم که از نظر من بسیار زیبا و دوست داشتنی است بخوانید و لذت ببرید و بروح سراینده رحمت بفرستید:

ز باغ ای باغبان ما را همی بوی بهار آید

کلید باغ ما را ده که فردامان به کار آید

کلید باغ را فردا هزاران خواستار آید

تو لختی صبر کن چندانکه قمری بر چنار آید


چو اندر باغ تو بلبل به دیدار بهار آید

ترا مهمان ناخوانده به روزی صد هزار آید


کنون گر گلبنی را پنج شش گل در شمار آید

چنان دانی که هر کس را همی زو بوی یار آید


بهار امسال پنداری همی خوشتر ز پار آید

ازین خوشتر شود فردا که خسرو از شکار آید


بدین شایستگی جشنی بدین بایستگی روزی
ملک را در جهان هر روز جشنی باد و نوروزی

کنون در زیر هر گلبن قنینه در نماز آید

نبیند کس که از خنده دهان گل فراز آید


ز هر بادی که برخیزد گلی با می به راز آید

به چشم عاشق از می تابه می عمری دراز آید


به گوش آواز هر مرغی لطیف وطبعساز آید

به دست می ز شادی هر زمان ما را جواز آید


هوا خوش گردد و بر کوه برف اندر گداز آید

علمهای بهاری از نشیبی بر فراز آید


کنون ما را بدان معشوق سیمینبر نیاز آید

به شادی عمر بگذاریم اگر معشوق باز آید


بدین شایستگی جشنی بدین بایستگی روزی
ملک را در جهان هر روز جشنی باد و نوروزی

زمین از خرمی گویی گشاده آسمانستی

گشاده آسمان گویی شکفته بوستانستی


به صحرا لاله پنداری ز بیجاده دهانستی

درخت سبز را گویی هزار آوا زبانستی


به شب در باغ گویی گل چراغ باغبانستی

ستاک نسترن گویی بت لاغر میانستی


درخت سیب را گویی ز دیبا طیلسانستی

جهان گویی همه پر وشی و پر پرنیانستی


مرا دل گر نه اندر دست آن نامهربانستی

به دو دستم به شادی بر، می چون ارغوانستی


بدین شایستگی جشنی بدین بایستگی روزی
ملک را در جهان هر روز جشنی باد و نوروزی

نبینی باغ را کز گل چگونه خوب و دلبر شد

نبینی راغ را کز لاله چون زیبا و در خور شد


زمین از نقش گوناگون چنان دیبای ششتر شد

هزار آوای مست اینک به شغل خویشتن در شد


تذرو جفت گم کرده کنون با جفت همبر شد

جهان چون خانهٔ پر بت شد و نوروز بتگر شد


درخت رود از دیبا و از گوهر توانگر شد

گوزن از لاله اندر دشت با بالین و بستر شد


ز هر بیغوله و باغی نوای مطربی بر شد

دگر باید شدن ما را کنون کفاق دیگر شد


بدین شایستگی جشنی بدین بایستگی روزی
ملک را در جهان هر روز جشنی باد و نوروزی

می اندر خم همی‌گوید که یاقوت روان گشتم

درخت ارغوان بشکفت و من چون ارغوان گشتم


اگر زین پیش تن بودم کنون پاکیزه جان گشتم

به من شادی کند شادی، که شادی را روان گشتم


مرا زین پیش دیدستی نگه کن تا چسان گشتم

نیم زانسان که من بودم دگر گشتم جوان گشتم


ز خوشرنگی چو گل گشتم ز خوشبویی چو بان گشتم

ز بیم باد و برف دی به خم اندر نهان گشتم


بهار آید برون آیم که از وی با امان گشتم

روانها را طرب گشتم طربها را روان گشتم


بدین شایستگی جشنی بدین بایستگی روزی
ملک را در جهان هر روز جشنی باد و نوروزی

می اندر گفتگو آمد، پس از گفتار جنگ آمد

خم و خمخانه اندر چشم من تاریک و تنگ آمد


به گوش من همی از باغ بانگ نای و چنگ آمد

کس ار می خورد بی آواز نی بر سرش سنگ آمد


مرا باری همه مهر از می بیجاده رنگ آمد

زمرد را روان خواهم چو از روی پرنگ آمد


به خاصه کز هوا شبگیر آواز کلنگ آمد

ز کاخ میر بانگ رود بونصر پلنگ آمد


کنون هر عاشقی کو را می روشن به چنگ آمد

به طرف باغ همدم با نگاری شوخ و شنگ آمد


بدین شایستگی جشنی بدین بایستگی روزی
ملک را در جهان هر روز جشنی باد و نوروزی

ملک یوسف کنون در کاخ خود چون رودزن خواند

ندیمان را و خوبان را به نزد خویشتن خواند


می بیجاده‌گون خواهد بت سیمین ذقن خواند

بتی خواند که او را شاخ باغ نسترن خواند


گروهی ماهرویان را به خدمت بر چمن خواند

نگاری از چگل خواند نگاری از ختن خواند


ز خوبی «آیة الکرسی» سه ره بر تن به تن خواند

مرا گر آرزوش آید میان انجمن خواند


گهی اشعار من خواند گهی ابیات من خواند

وگر شیرین سخن گویم، مرا شیرین سخن خواند


بدین شایستگی جشنی بدین بایستگی روزی
ملک را در جهان هر روز جشنی باد و نوروزی
پاسخ با نقل قول
  #6  
قدیمی 03-29-2010
عسل بانو آواتار ها
عسل بانو عسل بانو آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Dec 2009
محل سکونت: غمکده
نوشته ها: 283
سپاسها: : 97

78 سپاس در 43 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

من اگر اشک به دادم نرسد می شکنم؛
اگر از یاد تو یادی نکنم می شکنم؛
بر لب کلبه ی محصور وجود،
من اگر در این خلوت خاموش سکوت،
اگر از یاد تو یادی نکنم، می شکنم
اگر از هجر تو آهی نکشم،
تک و تنها، به خدا می شکنم، می شکنم
__________________
یادگارهای سبز سالهای بهار افشان تیک تیک لحظه های دور از تو
و عبور غریبانه ترین چکاوک های عاشق ...
مسافر! انتقام غریبی است رفتنت!!
پاسخ با نقل قول
  #7  
قدیمی 03-29-2010
عسل بانو آواتار ها
عسل بانو عسل بانو آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Dec 2009
محل سکونت: غمکده
نوشته ها: 283
سپاسها: : 97

78 سپاس در 43 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

حس تو نبض تو دست تو خاطره شد
عشق تو ياد تو اسم تو خاطره شد
مثل يه قصه زيبا مثل يه خواب كوتاه
من اسم تو گذاشتم قشنگترين اشتباه
بى تو هر لحظه من شكسته بى صدا بود
اين خنده ها دروغه بى تو شادى كجا بود
حس نوازشتو هنوز رو پوست منه
گرمى خوب دستات من و آتيش مى زنه
روزاى شادى و عشق حيف كه چه زود مى گذره
از قصه من وتو چى موند به جز خاطره
يه قاب عكس خالى زير غبار هميشه
نرفته از ياد آينه هنوز رنگ نگاهت
رفتى تو از زندگيم انگار كه يه خواب بودى
تو لحظه هاى عمرم افسوس كه كم ياب بودى
مى دونستم از اول اين رسم زندگى نيست
خوشبختى ها زود گذر هرگز هميشگى نيست
به دنبال يه رويا كه هرگز دست نيافتنى بود
مى دونستم از اول قلبم شكستنى بود
__________________
یادگارهای سبز سالهای بهار افشان تیک تیک لحظه های دور از تو
و عبور غریبانه ترین چکاوک های عاشق ...
مسافر! انتقام غریبی است رفتنت!!
پاسخ با نقل قول
  #8  
قدیمی 03-29-2010
عسل بانو آواتار ها
عسل بانو عسل بانو آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Dec 2009
محل سکونت: غمکده
نوشته ها: 283
سپاسها: : 97

78 سپاس در 43 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

گر چه با يادش٬ همه شب٬ تا سحرگاهان نيلی فام٬
بيدارم؛

گاهگاهی نيز٬
وقتی چشم بر هم می‌گذارم٬

خواب‌های روشنی دارم٬

عين هوشياری!

آنچنان روشن که من در خواب٬

دم به دم با خويش می‌گويم که:

بيداری‌ست٬ بيداری‌ست٬ بيداری‌ست!
***

اينک امٌا در سحرگاهی٬ چنين از روشنی سرشار٬

پيشِ چشمِ ايهمه بيدار٬

آيا خواب می‌بينم؟

اين منم همراه او؟

بازو به بازو٬

مستِ مست از عشق٬ از اميد؟

روی راهی تار و پودش نور٬

ازين سوی دريا٬ رفته تا دروازه خورشيد؟
***

ای زمان٬ ای آسمان٬ ای کوه٬ ای دريا!

خواب يا بيدار٬

جاودانی باد اين رويای رنگينم!
__________________
یادگارهای سبز سالهای بهار افشان تیک تیک لحظه های دور از تو
و عبور غریبانه ترین چکاوک های عاشق ...
مسافر! انتقام غریبی است رفتنت!!
پاسخ با نقل قول
  #9  
قدیمی 03-29-2010
عسل بانو آواتار ها
عسل بانو عسل بانو آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Dec 2009
محل سکونت: غمکده
نوشته ها: 283
سپاسها: : 97

78 سپاس در 43 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

لحظه ديدار نزديك است.
باز من ديوانه ام،مستم
باز مي لرزد، دلم،دستم
باز گويي در جهان ديگري هستم.
هاي! نخراشي به غفلت گونه ام را، تيغ !
هاي! نپريشي صفاي زلفکم را، دست!
آبرويم را نريزي، دل !
- اي نخورده مست -
لحظه ديدار نزديك است .
__________________
یادگارهای سبز سالهای بهار افشان تیک تیک لحظه های دور از تو
و عبور غریبانه ترین چکاوک های عاشق ...
مسافر! انتقام غریبی است رفتنت!!
پاسخ با نقل قول
  #10  
قدیمی 03-29-2010
عسل بانو آواتار ها
عسل بانو عسل بانو آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Dec 2009
محل سکونت: غمکده
نوشته ها: 283
سپاسها: : 97

78 سپاس در 43 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

عشق است و آتش و خون
داغ است و درد دوری
کی می توان نگفتن
کی می توان صبوری
کی می توان نرفتن
گیرم پری نمانده
گیرم که سوختیم و خاکستری نمانده
با دوست عشق زیباست
با یار بی قراری
از دوست درد ماند و از یار یادگاری
__________________
یادگارهای سبز سالهای بهار افشان تیک تیک لحظه های دور از تو
و عبور غریبانه ترین چکاوک های عاشق ...
مسافر! انتقام غریبی است رفتنت!!
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 3 نفر (0 عضو و 3 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 08:55 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها